کودکان افغانستانی؛ از گرسنگی تا سیاسی‌شدن

مجیب ارژنگ
کودکان افغانستانی؛ از گرسنگی تا سیاسی‌شدن

انصاف نیست که کودکان از کودکی شان بیفتند و جای چسپیدن به آموزش‌ها و تفریح‌های کودکانه، بار بزرگ‌سالان را بر دوش بکشند و به ویژه در جایگاه شهروند سیاسی قرار بگیرند؛ اما از آن جا که افغانستان کشور ممکن‌های ناممکن‌ است، این امکان را نیز به سادگی برای کودکان فراهم کرده است.

اکنون، نزدیک به سه میلیون کودک در افغانستان، برای تأمین هزینه‌های زندگی خود و خانواده کمر کارگری بسته اند و ناچار اند که با سرزدن خورشید، جای رفتن به مکتب، برای کار از خانه بیرون بزنند و فراموش کنند که دیگر کودک استند.

در بیست سال گذشته که میلیاردها دالر زیر نام کمک‌های بشردوستانه و نابشردوستانه، در افغانستان سرازیر شد، به دلیل ناکارگی و فرومایگی دولت‌مردان و نبود سازوکار نظارتی مناسب از سوی پیشتیبانان اصلی بین‌المللی آن، نه تنها که برای زدودن «کار کودک»، راه‌کار سازنده‌ای روی دست گرفته نشد؛ بل روزبه‌روز به شمار کودکان کار افزوده شد و در دو سال پسین، به دلیل گسترش دامنه‌ی جنگ در روستاهای دوردست کشور و شهرها شمار کودکان کار بیش‌تر از پیش افزایش یافته است. در نتیجه‌ی این جنگ‌ها، خانواده‌های زیادی در کشور آواره شدند و کودکان شان به گونه‌ی خودکار از مشق و مکتب دور شده و برای تأمین نیازهای روزمره‌ی خانواده، ناچار شدند رویاهای شان را کنار بگذارند و به کارهای شاق و نیمه‌شاق در خیابان‌ها و کارخانه‌های خردوبزرگ رو بیاروند.

در سوی دیگر، نبود ثبات اجتماعی-سیاسی که تحرک اجتماعی را تا اندازه‌ی زیادی به صفر نزدیک کرده و گاه باعث تحرک منفی اجتماعی نیز شده است، باعث شده که در کنار دوام کار کودک، دامنه‌ی آن نیز گسترش یابد.

از آن جا که جامعه‌ی افغانستان -به استثنای ۵ درصد-، جامعه‌ای زیر خط فقر است؛ همه‌ی کودکان کار نیز از زیرخط‌فقرترین خانواده‌ها استند؛ کودکانی که از دوره‌ی شیرخوارگی تا رسیدن به سن کار در خیابان، امنیت غذایی ندارند و میلیون‌ها تن شان با سوء تغذیه بزرگ می‌شوند.

به اساس آمار تازه‌ی سازمان ملل متحد، اکنون ۳ میلیون و ۲۰۰ هزار کودک زیر پنج سال در افغانستان از سوء تغذیه‌ی حاد رنج می‌برند. این در حالی است که پیش از سقوط کابل به دست طالبان، این سازمان گفته بود که در صورت نرسیدن کمک‌ به موقع برای کودکان، در زمستان پیش رو ۷ میلیون کودک در افغانستان، با خطر مرگ ناشی از گرسنگی روبه‌رو استند.

سهم کودکان از کودکی در افغانستان، بیش‌تر ناتوانی و محرومیت از حقوق اساسی-ابتدایی شان است؛ اما وضعیت کنونی تا جایی برای کودکان دشوار و دگرگون شده که آن‌ها را خواسته ناخواسته به کنش‌گری سیاسی ناچار کرده است.

از دو روز به این سو، تصویرهای اعتراضی از یک استاد دانش‌گاه هم‌راه با خانواده اش در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود که پرسش‌هایی را در برابر جامعه قرار می‌دهد و هم‌زمان تصویری از وضعیت کنونی خود این خانواده و در مقیاسی کلان‌تر، وضعیت کلی جامعه‌ی افغانستانی را به نمایش می‌گذارد؛ با این تفاوت که این خانواده، سکوت را شکسته و به شکلی تازه به نهاد خانواده هویت سیاسی داده است. این استاد دانش‌گاه هم‌راه با خانم و فرزندانش، همه با پوششی شبیه کفن با فریاد محرومیت‌ها و جفایی که در حق آن‌ها و دیگر شهروندان جریان دارد، به خیابان بر آمده اند و از دیگرانی که اگر مانند آن‌ها می‌اندیشند خواسته اند که به این حرکت بپیوندند. این حرکت هرچند کوچک؛ اما کنشی سیاسی و اعتراضی است در برابر وضعیت موجود، که ساختار حاکم و شهروندان را به چالش می‌کشد. این اعتراض از ساحت بزرگ‌سالانی مثل این استاد دانش‌گاه که می‌تواند شهروند سیاسی باشد پا فراتر گذاشته و کودکان را نیز وارد کنش‌گری سیاسی کرده است. هرچند این کودکان خود به ماهیت کنش‌گری شان آن گونه که باید، پی نمی‌برند؛ اما وضعیتی که در آن زندگی می‌کنند، آن‌ها را در جایگاه شهروندان سیاسی قرار داده است؛ آن هم در شرایطی که در این روزهای جامعه‌ی افغانستان، شمار شهروندان سیاسی، انگشت‌شمار –که آن هم بیش‌تر به زنان خلاصه می‌شود- است و بیش‌تر به راه‌انداختن سروصدا در فضای مجازی محدود می‌شود که در عینیت جامعه به چشم نمی‌خورد.

در این حرکت اعتراضی محمد صابر انسان‌دوست –استاد یکی از دانش‌گاه‌های خصوصی-، دختر خرد سال او نیز در کنار خانواده، بنری را با خود می‌کشد که رویش نوشته: «من گرسنه استم؛ چون پدرم بی‌کار است.» این بی‌کاری بخشی از چالشی است که با روی‌کارآمدن امارت اسلامی، روی زندگی شهروندان چمبره زده و تنها به پدر او خلاصه نمی‌شود و در سطح کلان‌تر، بازتابی از وضعیت کار و معیشت همه‌ خانوارهای افغانستان پس از تسط طالبان بر افغانستان است. به اساس آمار سازمان ملل، اکنون، ۹۵ درصد خانوارهای افغانستان، غذای کافی برای خوردن ندارند و بزرگ‌سالان خانواده‌ها کوشش می‌کند که بیش‌تر غذا را برای کودکان شان کنار بگذارند. در سوی دیگر، نرخ بی‌کاری نیز پس از تسلط طالبان بر کشور، افزایش سرسام‌آوری داشته است. با این که به دلیل نبود ساختار منظم برای دادن آمار دقیق در کشور، نرخ کنونی بی‌کاری مشخص نیست؛ اما از آن جا که در حکومت پیشین از ۱۶ میلیون نیروی واجد شرایط کار، ۱۰ میلیون آن بی‌کار بوده اند؛ این رقم اکنون شاید به بالای ۱۲ میلیون رسیده باشد.

با افزایش رقم بی‌کاری در کشور و وضع محدودیت‌های اجتماعی و سیاسی، در کنار آسیب‌هایی که به ساختار کلی جامعه وارد می‌شود، کودکان بیش‌ترین آسیب‌پذیری را دارند. کودکی که نان‌آور خانواده اش بی‌کار است، به گونه ی خودکار امنیت غذایی اش را از دست می‌دهد که این به ازدست‌دادن امنیت روانی و رشد سالم جسمی و ذهنی کودک نیز منتهی می‌شود و زمینه‌ی دست‌رسی به آموزش‌وپرورش بایسته را از آن‌ها می‌گیرد که جزو حقوق اساسی هر کودک است.

با این همه، آن چه باید بیش‌تر به آن تأمل شود، کشیده‌شدن کودکان در برآیند این محرومیت‌ها به ساحت کنش‌گری سیاسی است که چه به لحاظ جسمی و روانی، توانایی درک و آمادگی آن را ندارند.