پسران جوان در دام گروه‌های بچه‌باز

هما همتا
پسران جوان در دام گروه‌های بچه‌باز

ساعت یازده شب در یکی از چهار راهی‌های شهر کابل، از یک تالار عروسی بیرون می‌شود. کنار جاده ایستاده است تا موتری گیرش بیاید و به خانه برود. دست‌هایش را در حالی که در جیب‌هایش گذاشته، هم‌چنان کنار جاده منتظر است. موتری نوع کرولا، جلویش توقف می‌کند. یک مرد پشت فرمان نشسته. شیشه را پایین می‌کند و می‌گوید: «بیا بالا شو. هرجا می‌خواهی می‌رسانمت.» احمد (اسم مستعار) به تصور این‌که موتر تاکسی است، در سِت جلو می‌نشیند. راننده سن زیادی ندارد. احمد تا لحظات اولی که در موتر نشسته، نمی‌داند چه اتفاقی قرار است بیفتد. مرد، سر صحبت را باز می‌کند و از حرف زدن در مورد اتفاقات روزمره تلاش می‌کند تا بتواند احساس صمیمیت و نزدیکی با احمد ایجاد کند. بعد از این‌که مقداری از راه را می‌روند، به احمد می‌گوید که: «این جایم اوگار شده و درد می‌کنه» به قسمتی در زیر شکمش اشاره می‌کند. احمد نگاهش را از او می‌دزدد و از پشت شیشه‌ی موتر به بیرون نگاه می‌کند. مرد دوباره تلاش می‌کند تا احمد را متقاعد کند که ببیند کدام قسمت از بدنش ضربه دیده. دست‌های احمد را می‌گیرد و به سمت شلوارش می‌برد و می‌گوید ببین این‌جا ضربه دیده و درد دارد. احمد دوباره دستش را می‌کشد و از مردی که پشت فرمان نشسته می‌خواهد که موتر را توقف بدهد تا او پیاده شود. تنها او و احمد ساعت یازده شب داخل موتری در کابل نشسته اند. احمد برای پیاده شدن سماجت می‌کند و مرد وقتی می‌بیند که احمد تمایلی به او ندارد و چون تنهاست، نمی‌تواند در برابر نخواسته شدن از طرف احمد مقاومت کند، موتر را نگه می‌دارد و اجازه می‌دهد که احمد پیاده شود.
«بچه‌بازی» واژه‌ی است در گفتار عامیانه‌ی مردم افغانستان که معنای بهره‌کشی جنسی از کودکانِ زیر ۱۸ سال را دارد؛ اما امروز دایره‌ی فعالیت‌های بچه‌بازها، تنها در حیطه‌ی کودکان خلاصه نمی‌شود، بل‌که به هر پسری که زیبا و خوش‌لباس باشد، تمایل نشان می‌دهند.
آن‌چه در بچه‌بازی به عنوان پرسش مطرح می‌شود، این است که گروه‌های بچه‌باز چگونه پسران جوان را برای بهره‌کشی جنسی متقاعد می‌سازند و اگر پسری که باب میل آن‌هاست، تن به خواست‌های شان ندهند، با گذاشتن چه دام‌های از او سوء استفاده می‌کنند؟
بچه‌بازی در کلان شهرها کم‌تر اتفاق می‌افتد؛ اما هر چقدر از مرکز دورتر شویم، به همان میزان گراف بچه‌بازی نیز رو به بالا حرکت می‌کند. ارزگان، لوگر و بعضی از ولایت‌های شمالی و شرقی کشور، بیشتر در عمق این فاجعه اند.
محراب ابراهیمی، همکار ما در ولایت بغلان، برای بهتر پوشش دادن این مسأله، از آن‌جا نیز برای ما گزارشی فرستاده است.
یک شب در محفلی که او پیش از پیش در موردش می‌دانست، می‌رود، سقف محوطه پوشانده شده. یکی از آوازخوان‌های محلی بغلان که با دمبوره می‌نوازد، در صدر محفل نشسته است، مردها از سنین و از طبقه‌های مختلف در اطراف حویلی نشسته اند. وسط حویلی، یک میدان بزرگ را خالی گذاشته اند. پسر نوجوانی با پوشش زنانه و زنگِ بسته شده به پاهایش، در میدان رقص داخل می‌شود. صدای تشویق‌ها بلند و بلندتر می‌شود. هر چه او بیشتر می‌رقصد، مردانی که از شدت اشتیاق جنسی، دندان‌های شان را به هم می‌سایند، پول بیشتری به سمتش پرتاب می‌کنند. او در حاشیه‌ی محفل ایستاده و نظاره‌گر چیزهای است که در یکی از شب‌های بغلان اتفاق می‌افتد. محفل که تمام می‌شود، سر صحبت را با مردی باز می‌کند که یکی از برگزار کننده‌های اصلی این محفل بوده. مردی میان‌سال که بعد از خرج شدن پول‌ها و انرژی فیزیکی‌اش، نای چندانی برای راه رفتن ندارد. او می‌‌گوید که بچه‌بازی در افغانستان یک چیز نو نیست و از گذشته‌ها تا حال، این جریان خط سیرش را دنبال کرده است. آن‌ها برای اغفال کردن پسران نوجوانی که نسبت به آن‌ها تمایل پیدا می‌کنند، از ترفندهای مختلف استفاده می‌کنند و راهی که بیش‌تر از همه جواب‌گو است، وعده‌ی دادنِ پول است.
فقر، اساسی‌ترین عاملی است که پسران نوجوان را وادار می‌کند تا به خواست‌های جنسی بچه‌بازها تن بدهند. این طعمه‌ها معمولا بین سنین ۱۶ تا ۲۰ است و هر ماه ۱۵ تا ۲۰ هزار افغانی معاش دریافت می‌کنند، بر علاوه‌ی لباس، محل زندگی و خوراک شان. برای همین، معمولا کسانی می‌توانند بچه‌ها را نگهداری کنند که پول‌دار باشند. به پسرانی که توسط بچه‌بازها نگه‌داری می‌شوند، اصطلاح «بچه‌ بی‌ریش» استفاده می‌شود. بچه بی‌ریش، برای طعمه‌ی استفاده می‌شود که بر آورده کننده‌ی نیازهای جنسی هستند. هر بچه بی‌ریش، فقط متعلق به یک نفر است.


مردم زیادی از ولایت‌های مختلف افغانستان برای کار و تحصیل به کابل می‌آیند. به باور آن‌ها؛ چون این‌جا پایتخت است، زمینه‌های شغلی و تحصیلی بیشتری نسبت به دیگر شهرها در آن مساعد است. کابل، محیط مختلط از فرهنگ‌های مختلف مردم سراسر افغانستان است. آدم‌های زیادی با تِیپ‌های مختلف را می‌شود در این شهر یافت. بیشتر کسانی که از شهرهای دیگر می‌آیند و با فضای کابل ناآشنا اند، در دام گروه‌های بچه‌باز می‌افتند. این گروه‌ها، با استفاده کردن از ترفند‌های مختلف، تلاش می‌کنند تا پسران جوان را به دام انداخته و از آن‌ها بهره‌کشی کنند.
هشت سال قبل، سمیر (اسم مستعار)، در دانشکده‌ی ژورنالیزم دانشگاه کابل قبول می‌شود. او از ولایت غزنی به خاطر ادامه‌ی تحصیلاتش به کابل می‌آید. سمیر اکنون ۲۶ سال دارد.
تقاضای رابطه‌ی جنسی برای پسران از درخواست‌های معمولی شروع می‌شود تا ترفندهای که برای فریب دادن و به دام انداختن پسرها استفاده می‌شود.
سمیر، تازه از غزنی آمده و با محیط کابل آشنا نیست. او از تجربه‌ای حرف می‌زند که هشت سال قبل گروهی از بچه‌بازها برای او سازمان‌دهی کرده بودند. سه‌ تا دختر خوش‌لباس و خوش‌چهره او را به غذا دعوت می‌کنند. در یکی از رستورانت‌های کابل نشسته اند. این اولین دیدار آن‌هاست، قبلا یکی از این دختران با او تماس تلفنی برقرار کرده بود؛ این دیدار راه را باز می‌کند برای قرارهای بعدی.
«ده قرار دوم، بر مه پیشنهادهای عجیبی دادن. می‌گفتن که هر کدام از ما ره که باب میلت است، می‌تانی انتخاب کنی و او هر کدام ما که باشیم، همیشه و ده همه‌جا ده خدمتت استیم.»
این نخستین گام‌ها برای اغفال سمیر است. در پشت تقاضاهای انفرادی برقراری رابطه‌ی جنسی، گروه‌های کلانی هستند که با به دام انداختن پسرها آن‌ها را منابع درآمد خود قرار می‌دهند. در محافل و شب‌نشینی‌ها برای رقص فرستاده می‌شوند و یا هم برای آدم‌های پول‌دار برای ارضای میل جنسی شان به کرایه داده می‌شوند.
سمیر در هر باری که به دیدن دختران می‌رود، دوستانش را در جریان ماجرا قرار می‌دهد. «هر باری که می‌دیدیم، رفتارهای شان مشکوک‌تر می‌شد. با موترهای بسیار مدل بالا به دیدن مه میامدن. وقتی مه تقاضای رابطه‌ی جنسی شان ره رد کدم، بر مه گفتن که ما تمام امکانات ره داریم و تو ره می‌تانیم به خانه ببریم.» سمیر باز هم تن به این خواست نمی‌دهد. دوستانش هر بار به او گوش‌زد می‌کنند تا بیشتر مواظب باشد؛ تا این‌که در یکی از ملاقات‌ها یکی از دختران به او می‌گوید که می‌خواهد او را با پدرش معرفی کند که در یکی از ولایات جنوبی شرکت دارد. «بر مه گفت که فقط هفته‌ی دو یا سه دفه میری و پس میایی کابل. درآمد بسیار خوبی داره.»
سمیر که به خواب‌گاه بر می‌گردد این حرف را با دوستانش در میان می‌گذارد. از آن‌جا که دوستان سمیر با این محیط آشنا هستند و در مورد گروه‌ها معلومات دارند که از پسران جوان سوء استفاده می‌کنند، سمیر را دیگر اجازه نمی‌دهند که به ملاقات دختران برود.
بچه‌بازها با هم‌جنس‌گراها در دو طبقه‌ی مختلف قرار دارند؛ هر چند که هر دو نیازهای جنسی شان را توسط هم‌جنس‌های شان رفع می‌کنند. بچه‌بازها در کنار تمایل داشتن به جنس موافق، به جنس مخالف نیز تمایل دارند.


موهای سرش را تراشیده. کفش‌های«پس قات» به پا دارد و شلوارش طوری است که بجلک پاهایش معلوم می‌شود. همه او را به نام «یار جان» می‌شناسند. ۲۵ سال دارد و باشنده‌ی تخار است و هر از گاهی هم به کابل رفت و آمد دارد. دو سال رشته‌ی حقوق را خوانده. از شانزده سالگی تا حالا بچه بی‌ریش نگه‌داری می‌کند و در طول این سال‌ها، پنج پسر را نگه‌داری کرده است.
یارجان، خودش را کاکه و عیار می‌خواند، اصطلاحی‌ که در گذشته، در میان کسانی رواج داشت که خود شان را خدمت‌گذار مردم می‌دانستند و به اصطلاح عامیانه، خرابات بودند. حاضر بودند سر شان را بدهند؛ اما از حرف‌ و قول شان نگذرند.
یارجان در یک گفت‌وگوی اختصاصی با روزنامه‌ی صبح کابل، از رازهای پرده برداشت که بچه‌بازها برای اغفال پسران نوجوان و خانواده‌های شان استفاده می‌کنند.
بچه‌بازها در میان خود شان، اصطلاحات خاصی دارند؛ مثلا می‌گویند: «فلانی ده لینگ مه است» منظور از لینگ این است که کسی بچه‌بی‌ریشی را برای پوره کردن میل‌های جنسی شان نگه‌داری می‌کنند.
در میان بچه‌بازها مسأله‌‌ی «سیالی و شریکی» رواج دارد، یعنی هر کس پولی بیش‌تری داشت و محافل پرشکوه‌تری را برگزار کرد، عیار و کاکه است. به گفته‌ی یار جان، در این محافل بیش‌تر مقام‌های بلند پایه نیز می‌آیند که فرمانده‌های پولیس و نیروهای امنیتی را نیز در بر می‌گیرد.
مروه امینی، سخن‌گوی وزارت داخله این ادعا را رد می‌کند و می‌گوید که هیچ اتهامی در این مورد به نیروهای امنیتی کشور وارد نیست.
«اگر از پسری خوش ما بیایه و بخواهیم که او ره د لینگ خود بیاریم، از انواع چال و فریب استفاده می‌کنیم تا طرف مقابل خوده متقاعد کنیم. مثلا اگه از یک بچه که خوش ما بیایه و او شاگرد یگان دوکان باشه، برش وعده‌ی پول بیشتر میتیم و چون بیشتر مردم افغانستان فقیر استن، تنها با پول می‌تانیم اونا ره ده تشکیلات خود بگیریم.»
به گفته‌ی یارجان، بیشتر کسانی‌که بچه‌بی‌ریش نگه‌داری می‌کنند، افراد سرمایه‌دار اند؛ زیرا آن‌ها امکانات لازم برای نگه‌داشتن بچه‌بی‌ریش را دارند.
«بچه بی‌ریشت، زنت است. ننگ و ناموست است. ده تمام جای و ده هر وقت همرای ما استن؛ حتا وقتی‌که حمام میریم. مه دانشگاه ره به خاطری ایلا دادم که وقتی مه ده درس می‌رفتم، کسی نبود از بچه بی‌ریشم نگه‌داری کنه.»
بچه‌بازها همواره در تلاش این هستند که بتوانند طعمه‌ی هم‌دیگر را اغفال کنند و از این طریق در میدان رقابت، برنده شوند.
محافل بچه‌بازی در کابل کم‌تر و در ولایات دیگر بیشتر برگزار می‌شود. یارجان در ولایت‌های تخار، بدخشان، بغلان، کندز و ولایت‌های جنوبی برای اشتراک در محافل می‌رود. هر محفل حداقل شصت‌هزار افغانی تا دو لک افغانی هزینه بر می‌دارد.
گاهی بچه‌بازها، برای نگه‌داری بچه‌بی‌ریش‌های شان به زور و شکنجه متوسل می‌شوند.«مجبور استیم هر رقم که می‌شه، بچه‌بی‌ریش خوده نگا کنیم. اگه فرار کنه، آبروی ما میره.»
یارجان، یکی از بچه‌بی‌رش‌هایش را که می‌خواسته فرار کند، توسط شوک برقی شکنجه کرده است.
آن‌عده از کسانی‌که کارمند اداره‌های دولتی نیستند، برای خانواده‌های بچه‌بی‌ریش‌ها خود شان را مسؤول شرکتی معرفی و بچه‌بی‌ریش شان را به حیث سکرتر یا صفاکار در محل کار شان معرفی می‌کنند.
«برای خانواده‌های افغان، مهم‌ترین چیز پول است، وقتی بروی و بگویی که برِ بچه تان پول میتیم، دگه هیچ اعتراض نمی‌کنند.»
هر چه بچه‌ریش، تاریخ مصرف دارد و فقط تا زمانی در تشکیلات یک بچه‌باز است که ریش نداشته باشد و همین‌که جوان شد و ریش در آورد، از تشکیلات شان بیرون می‌شوند. به گفته‌ی یارجان آن‌ها بچه‌بی‌ریش‌های شان را پس از این‌که از تشکیلات شان خارج می‌شوند نیز حمایت می‌کنند، مثلا برای شان کسب و کاری فراهم کرده یا هم کمک می‌کنند، آن‌ها ازدواج کنند و به زندگی عادی برگردند.
«بچه‌بازی، فقط یک شوق است. ای که مردم به او به چشم بد می‌بینن، دگه مربوط خود شان می‌شه؛ اما ما اگه بچه‌باز هم استیم، همیشه ده اموراتی که خیر مردم و محل ما باشه شریک می‌شیم، مثلا اگه مسجدی ده منطقه‌ی ما اعمار شوه، حتما یک مبلغ زیادی ره کمک می‌کنیم.»
یارجان که تمام سال‌های نوجوانی و جوانی‌اش را در بچه‌بازی سپری کرده است، دیگر خسته است و می‌خواهد از این مسیر بیرون شود و ازدواج کند. فقط می‌ترسد بعد از این‌که دیگر این کار را انجام نمی‌دهد، از سوی رقیبانش مورد تمسخر قرار بگیرد.