رؤیا، شاخصترین ویژگیای است که زندگی انسان را دگرگون کرده. توان رؤیاپردازی، مسیر زندگی انسان را از بین دیگر جانوران، تغییر داده و او را وادار به دنبال کردن رؤیاهایش کرده است. قالیچهی سلیمانی که بدون مواد سوخت پرواز میکند، ادامهاش به سفینههای فضاییای رسیده است با هزاران تُن وزن به سیارههای دیگری میرود. انسان به عنوان موجودی وابسته با واقعیتهای عینی-تجربی، تمایزی با جانداران دیگر ندارد؛ جز تصور یا رؤیا که او را میتواند از جهان موجود بردارد و به جهان دیگری پرتاب کند؛ جهانی که زادهی ذهن او است؛ ذهنی که میتواند جدا از واقعیت تجربی، قصه ببافد و خوشبخت یا غمگین شود. شاید بتوان نقش حافظه را مهمتر از رؤیاپردازی دانست؛ این که انسان مراحل پیشآمده تا امروزش را به یاد میسپارد و میتواند برای فردا برنامهی بهتر و جدیدتری بریزد؛ اما این که اولین انسان حافظه داشت یا رؤیا میدید و آیا رؤیاهای اولین انسانها به حافظه انجامید یا خاطرات تلنبار شده در حافظه، به رؤیاپردازی میانجامید، فرصتی میخواهد جدا و بحثی جدا!
انسان امروز، درصدی زیادی از رؤیاهای انسان دیروز را به واقعیت بدل کرده. جهان دیجیتالی امروز، چند قرن پیش، بزرگترین رؤیایی بود که میتوانست در ذهن کسی خطور کند. رسیدن به رؤیاها، انسان وابسته به واقعیتهای موجود مانند دیگر موجودات زندهی دیگر را، وادار به خلاقیت کرده و مجبورش کرده است، دنبال راه بهتری باشد تا بتواند به رؤیاهایش برسد. ادامهی این خلاقیت، شکل حسابشدهاش به علم رسیده است؛ علمی که تنها ناجی بشر امروز است. اگر علم و دستآوردهای امروزش را از انسان بگیریم، زندگی انسان امروز کجای زمین راه میرود؟ چنین تصوری در جهان امروز ممکن نیست. با این که امروز ویروس کرونا خیلی از دستآوردهای علمی بشر را مختل کرده است؛ اما اگر امکاناتی که امروز بشر دارد را از او بگیریم، با توجه به ویروسی که انسان به انسان سفر میکند، میتواند به جهانی به مراتب خطرناکتر از امروز ختم شود.
وضعیت امروز جهان از هر سمتی محاسبه شود، به نشانههای مبهمی میرسد که اتفاقی بودن وضعیت را دچار چالش میکند و به آن رنگ و بوی سازمانیافته میدهد. تئوریهای توطئهی زیادی وجود دارد که ویروس کوید-۱۹، پدیدهای است سازمانیافته که هر کدام این تئوریها میتواند جای بحث جداگانهای داشته باشد؛ اما تئوری توطئهای که به گروه «بیلدربرگ» نسبت داده میشود، بیشتر از هر تئوریای جای نگرانی دارد. این گروه را گردانندگان چرخ اقتصادی دنیا میدانند و متشکل از ۱۵۰ تن که هر سال یک بار به صورت مخفی جلسه برگزار میکنند و در مورد آیندهی بشر تصمیم میگیرند. وضعیت اقلیمی زمین و هشدارهایی که از ازدیاد نفوس داده میشود، این تئوری را بیشتر چاق کرده است.
از این جا شروع کنیم که رؤیا یا شکل واقعیتیافتهی آن که به علم میرسد، تنها برای انسان خوشبختی نیاورده است؛ انسان به همان میزان که از تواناییهایش برای بهتر کردن زندگی استفاده کرده، به میزان چشمگیری هم علیه خود استفاده کرده است. اولین شمشیر را حاصل رؤیای چه کسی بود؟ اولین موادی که میتوانست منفجر شود و به گلولهای برسد که از هر سینهای عبور کند؟ اینها نیز بخشی از رؤیاهای انسان است که همزاد با ظرفیتهای زندگیبخش، ظرفیتهای ویرانگری را نیز دنبال کرده است. انسان به همان میزان که دنبال خلاقیت و دانش است تا مقابل طبیعت بجنگد؛ به همان میزان از این دانش علیه خودش استفاده میکند. تمام جنگهای جهان، با سلاحهایی قربانی میگیرند که رؤیاپردازی انسان بوده؛ رؤیاهایی که در بستر تجربهی انسانی، تحول یافته و به امکانات کشندهتری دست یافته است. رؤیاپردازی به عنوان ویژگیای که دچار تجربهی انسانی شده است، تکامل یافته و علم را وارد ماجراهای هیجانانگیزی کرده است؛ ماجراهایی که میتوانند کار دست بشر بدهند.
چگونه میتوان با استناد با این ویرانگریهای علم، وضعیت امروز جهان را تحلیل کرد؟ جهانی که بیشتر به فیلم سینمایی میآید تا واقعی. سینمایی از آن جهت که این صنعت-هنر، بیشتر از هر امکانی، توان نمایش رؤیاپردازی انسان یا علم انسانی را دارد و میتواند به کمک برنامههای دیجیتلی، به خلق جهانی برسد که در رؤیاها میتوان آن را تصور کرد. فیلمهای سینمایی زیادی ساخته شده است که هر کدام گویای تئوریهای توطئه و یا نمایشی از وضعیتی از جهان اند که زندگی بشر را به کمک علم دچار بحران میکنند و خبر از جهان دیگری میدهند؛ جهانی که در آزمایشگاههای زیستشناختی پرورانده میشود و هشدارهای تازهای برای انسان فردا دارد. اصطلاح «سلاح بیولوژیکی» یا «جنگ بیولوژیکی»، از همین آزمایشگاهها وارد زبان میشود و به ظرفیتی از دانش انسان معنا میدهد که واقعیت عینی دارد. این که زیستشناسی میتواند با جهشدادن ویروسها و امراض، آنها را به هیولاهای غیر قابل دیدی تبدیل کند که توان واگیری و کشندگی چند برابر بیشتر کوید-۱۹ را دارند. من خوشبین به این استم که این ویروس جهشیافته به طور اتفاقی از آزمایشگاهی به بیرون درز کرده باشد؛ این گونه، میتوان خوشبینتر بود که انسان امروز یا فردا، دارویی برای آن کشف میکنند و جهان امروز را از این وضعیت نجات میدهند؛ اما اگر این ویروس توسط گروهی به بیرون هدایت شده باشد، باید منتظر روزهای بدتری بود.
در این صورت، بین تئوریهای توطئهای که به امریکا، چین، روسیه یا شرکتهای داروسازی بزرگ نسبت داده میشود، تئوری حلقهی «بیلدر برگ»، بیشتر میچربد؛ تئوریای که به لحاظ ظرفیت ساختاری، میتواند تصمیمهای بزرگتری بگیرد. شدت بحران در جهان امروز، دو تئوری نسبتا موجهی که به چین و امریکا نسبت داده میشد، رنگ میبازد و اگر قرار باشد تئوریای در کار باشد، باید پشت آن دستهای درازتری باشد تا بتواند به هدف کلانتری برسد. اگر کاهش نفوس برای بقای زمین در کار باشد و حلقهی «بیلدر برگ» پشت این تئوری ایستاده باشند، آیا به لحاظ اخلاقی میتوان آن را توجیه کرد؟ آیا چنین گروهی وجود دارد؟ اگر چنین گروهی هست، چرا نشستها و تشکیلش را همگانی نمیکند؟ در نشستهای این گروه، چه چیزهایی مطرح میشود که نباید دیگران و حتا دولتها از آن آگاه باشند؟ آیا کشتن نیمی از نفوس جهان، در بدل خریدن عمر بیشتر به زمین و تداوم نسلهای بیشتر از انسان، میتواند توجیه منطقی داشته باشد؟ بهتر است این را بپرسیم که انسان امروز مسؤولیتش مقابل انسان فردا چیست؟ انسانی که اول تا اروز تاریخ را جنگیده، آیا برای خود جنگیده یا برای نسل بعدیاش؟
ظاهرا انسان توانمند امروز که سر از پیچیدگیهای بیشماری درآورده است، سر از پیچیدگی این ویروس ذرهبینی درنیاورده و همه مراکز تحقیقاتیای که به دنبال یافتن دارویی برای این بیماری اند، هر روز خبر از داروهایی میدهند که هیچ کدام تا هنوز دردی از این بیماری درمان نکرده است. این ناکامی، بیشتر از هر چیزی خبر از تکاملیافتگی این ویروس میدهد؛ ویروسی که انگار مقابل انتیویروسهای گوناگونی مقاومت دارد. اگر احتمال تئوریای در کار باشد، باید منتظر روزهای بدتری بود و چشمبهراه جهان دیگری که خوب و بدش را نسلهای بعد خواهند گرفت.