نویسنده: علی هزاره
اشاره: علی هزاره، فیلمساز و سینماگر چیرهدست افغانستان در فرانسه است. او، همراه با همسرش، این روزها با کرونا دست و پنجه نرم میکنند. روز گذشته، نهمین روز از آلوده بودن شان به کرونا را پشت سر گذاشتند. آنگونه که خودش نوشته است، خوشبختانه بر کرونا پیروز میشوند. آقای هزاره از سومین روز به این سو وضعیت خود و همسرش را با یادداشتهای کوتاه و گاهی دراز در فیسبوکش منتشر کرده است. هرچند آقای هزاره وقت و شاید هم حوصلهی پاسخ دادن به پیامها را ندارد؛ آنگونه که خودش نیز نوشته است؛ اما صبح کابل یادداشتهای روزانهی او را تا نهمین روز دچار شدنش به کرونا، در این مطلب بدون کموکاست برای شما نشر میکند تا کمکی باشد که اگر به این ویروس دچار شوید، چه کار کنید و با چه وضعیتی روبهرو خواهید بود. امیدواریم علی هزاره به خاطر این کار ناراحت نشود و برایش صحتمندی آرزو میکنیم.
سومین روز جدال با کرونا: شبیه سینهبغل سخت است و بدترین بخش آن دردی است که در تن و سر خانه میکند.
چهارمین روز: درد در پشت قفسه سینه و ناحیهی حفرهی شکمی و احساس بیحالی؛ اما در مجموع حالت ثابت دارم.
پ ن: قدردان نگرانیهای تان استم و سپاسگزار روحیه دادنهای تان. ببخشید که پاسخ تلفونها و پیامهای پر مهرتان را داده نمیتوانم و از پاسخگویی معذورم.
پنجمین روز: درد در ناحیهی گردن و سینوسها، پشت و شانه و گاهی تشنگی شدید غلبه میکند؛ با وجود این که زیاد مینوشم و هیچ چیز بدتر از این سردرد مزخرف بیپایان نیست.
سرفه حالا فقط وقتی میآید که حرف بزنم. حال عمومی ما خوب است و از دیروز مصرف یک آنتیبیوتیک را شروع کرده ایم. کماکان میگویم مثل یک سرماخوردگی است.
لطفن نام داروها را نپرسید؛ چون من پزشک نیستم و به خود اجازه نمیدهم برای کسی نسخه بپیچم.
تا حد امکان نوشیدنی گرم، لیمو، عسل و میوهی تازه میخوریم.
پ ن: گل صبح پسرم کیان از دور برای ما با ابراز دلتنگی بوسه فرستاد و دخترم گریست که سخت دلتنگ در آغوش کشیدن پدر و مادر خویش است و خدا میداند که ما چقدر دلتنگیم برای یک در آغوش سیر کشیدن فرزندان مان.
دو دوست نازنینم مسعود و ناتالی، یک کامیون مایحتاج روزانه را پشت در خانهی مان خالی کردند؛ این یعنی عشق، یعنی همبستگی، یعنی انسانیت و ما قدردان استیم.
ممنون از پیامهایتان و متأسفم که قادر به پاسخگویی به تماسها و نوشته های تان نیستم.
دوست تان دارم
روز ششم: دیشب چون قیامت گذشت. نتوانستم بخوابم تا صبح. بخش بزرگی از دلیلش، استرس بیهودهای است که دارم. امروز وضعیت جهاز هاضمه بد بود و گلاب به روی تان…
هنوز هم سردرد بدترین بخش این بیماری است و احساس سوزشی که در تختهی پشت و در مجموع ششها، به نحوی خزنده پیشروی میکند. فکر میکنم ویروس آخرین زورهایش را میخواهد بزند و جنگ آخر فیلم را.
حس بویایی و چشایی خوب کار میکنند، احساس کوفتگی و بیحالی ادامه دارد. حال صدیقه امروز خوبتر است، تب و لرز دارد؛ گاهی اما نسبت به قبل بهتر است و امیدوارم ادامه پیدا کند این روال.
پ ن: تلخ ترین بخش این بیماری ( در شرایطی که در خانه استی)، بعد احساسی قضیه است؛ صدیقه که پیش رویت درد میکشد و تو را توان یاری رساندنش نیست، صدیقه که دلتنگ کودکانش شده و هر لحظه قربان صدقهی حرکات و سکنات و بلبلزبانیهای شان میشود؛ ولی اما در آغوش شان کشیده نمیتواند. چشمانش که تر میشود، خیلی چیزها میشکند در درون آدم.
دلتنگ کودکانم استم.
روز هفتم: دکتر مان شک دارد که روز هفتم باشد. او با توجه به نشانهها، بیشتر فکر میکند روز هشتم و یا نهم بیماری است. از دیروز حالم بسیار خوبتر است، به جز سرفه که کماکان ادامه دارد و باز هم بیخوابی دیشب و درد در ناحیهی قفسهی سینه و تختهی پشت. داکتر مان معتقد است که این بیدار شدن و نخوابیدن، ریشه در کمبود آکسیژن دارد و از جمله ترفندهای بدن برای حفظ هوشیاری و مراقبت است.
من هیچگاه تب شدید نداشتم و فکر میکردم که به زودی و در ادامهی مقابلهی سیستم دفاعی و ویروس، آن بروز خواهد کرد؛ اما دکتر مان تأکید کرد که در بسیاری از موارد، ویروس برای بقای خود سعی در ایجاد درگیری وسیع نمیکند تا باعث بالا رفتن حرارت بدن و تب شدید نشود؛ چون در نهایت به نابودی خودش خواهد انجامید. در من و تعدادی دیگر که تب خفیف دارند و یا اصلا ندارند، اوضاع از این قرار است؛ ویروس سعی در فریب سیستم دفاعی دارد تا به بقای خود ادامه دهد؛ چون در پایان دورهی حضور خود در بدن میزبان قرار گرفته است.
دکتر مان برای من دارویی به خاطر تسهیل تنفس تجویز کرده و دارویی که کمکم کند تا بخوابم. البته تأکید دکتر مان بیشتر بر عدم استفاده از این دو داروی جدید است. بخور ویکس کمک میکند به آرامتر شدن ریههایم و این هشدار که بهتر است دیگر در زندگی لب به سیگار نزنیم.
اشتهای مان خوب است و خوب خوردن (خوب خوردن و نه پرخوری) نقشی حیاتی در تسریع روند بهبود ایفا میکند و در کنار آن، نوشیدن حیاتیتر است. من حداقل پنج لیتر در روز مینوشم، از آب (بهتر است خام نباشد) گرفته تا چای و و دمنوش و آب میوه و…
روزی سه بار با آب نمک غرغره میکنم و علاوه بر آن سینوسها را نیز با آب نمک شستوشو میدهم.
به اعتقاد دکتر مان، ما در سراشیبی بهبودی قرار گرفته ایم و احتمالا بدن ما به خوبی مقاومت کرده است. (امیدوارم چون هنوز بیماری پایان نیافته)
احتمالا بین چهار روز تا یک هفتهی دیگر نشانهها کماکان وجود خواهد داشت و به احتمال ۸۰ درصدی که خطر از سر ما گذشته است. (همیشه این چند درصد باقیمانده خطرناک میشود.)
پ ن: پزشک نیستم؛ اما حفظ روحیه بهترین دارو برای مقابله با این ویروس است.
روز هشتم: نسبت به دیروز حال مان بهتر است و امیدوارم این نسبیت ادامه پیدا کند. طعم تلخی در گلویم وجود دارد که در روزهای سوم و چهارم هم وجود داشت؛ شباهتی به بالا آمدن اسید معده ندارد.
دیشب با کمک اندکی داروی خوابآور آرام خوابیدم و حتا توانستم یکونیم ساعت در طول روز بخوابم.
درد در قفسهی سینه هنوز وجود دارد؛ اما نسبت به مساحت دیروز کمتر است. کمبود نفس نسبت به دیروز کمتر است و از همه مهمتر از سردرد بد و وحشتناک خبری نیست. همانند روزهای قبل، صبحها تقریبا بدون درد شروع میشود؛ اما از حدود ساعت ۳ پس از چاشت، انرژی کاملا تحلیل رفته است، خستگی و درد شروع مشود و تا ۱۱ شب تن و ذهن را درگیر میکند.
سرفههای من هنوز ادامه دارد؛ اما بیشتر اوقات بعد از حرف زدن و یا انجام یک فعالیت بدنی آغاز میشود.
پ ن: امیدوارم که با رعایت بهداشت فردی، از مبتلا شدن خود و عزیزان تان به این درد لعنتی جلوگیری کنید. دستهای تان را مرتب بشویید و از دید و وادید با دیگران خودداری کنید. فراموش نکنید که هر چه زمان بیشتری در ابتلا به این بیماری بخرید، شانس بیشتری برای مداوا شدن دارید. تا سه هفته قبل، هیچ دارویی وجود نداشت، امروز حداقل چند گزینهی دارویی وجود دارد.
روز نهم: امروز صبح با خستگی و بیحالی نسبتن زیاد شروع شد. سردرد امروز بازگشته است؛ اما پایدار و سگی نیست مثل روزهای قبل از هفتمین روز.
نواحی درد در قفسهی سینه کمتر است؛ اما هنوز وجود دارد. وضعیت اشتهایم خوب است و توانستم دیشب یک کاسه نانتر و یخنی و بعد از آن دیزی (مخلوط گوشت و نخود و کچالو به صورت له شده با هم) را بخورم و امروز هم یک بشقاب مرغ و برنج.
خشکی و گرفتگی گلو و به طبع آن احساس تشنگی هنوز وجود دارد که سعی می کنم با نوشیدن حجم زیاد آب و چای سبز شیر گرمک (ولرم) برطرف کنم. مزهی تلخی که در گلو داشتم، خیلی کمتر شده است.
پوستم حالت خشکی گرفته است و احساس می کنم اندکی چملوک (چروکیده) شده است.
کماکان وقتی حرف میزنم به تعقیبش سرفهها شروع میشوند؛ از نوعهایی که حس میکنی بند دلت قرار است کنده شود . یک نوع التهاب و گرفتگی در حفرهی شکمیام وجود دارد که مرتبط با پردهی دیافراگم بین ششها و شکمم است (البته فکر میکنم)؛ چون وقتی درد و فشار در ناحیه حفرهی شکمی آغاز میشود، چند دقیقه بعد سرفهها نیز شروع میشود.
دیشب برای نخستین بار از داروی تسهیلکنندهی تنفسی استفاده؛ کردم چون قبل از خواب و زمانی که درازکش بودم، احساس تنگی نفس داشتم.
هرچند وضعیت امروزم نسبت به دیروز خوبتر نیست؛ اما در مجموع از وضعیت راضی استم.
هردوی مان درد عضلانی و صدری داریم و صدیقه بیشتر سمت راست سینه و من سمت چپ سینه.
سعی میکنم هر دو ساعت یک بار سینوسهای صورتم را با آب نمک شستوشو بدهم تا کمک بیشتری به سیستم دفاعی بدنم بکنم و میکروبهای موجود در این ناحیه را اندکی پاکسازی کنم؛ چون من سینوزیت نیز دارم و این میتواند در مرحلهی نقاهت و زمانی که سیستم دفاعی بدن خسته از جدال با ویروسهاست، خطرناک باشد.
غرغره با آب نمک را دو بار در روز انجام میدهم، شاید باید بیشتر اما توان نیست.
پ ن: با وجود خستگی و درد، سعی میکنیم حداقل یک تا دو ساعت در روز را به امور خانه بگذرانیم؛ از نظافت گرفته تا آشپزی، البته با رعایت تمام اصول ایمنی و صحی (شستوشو و ضدعفونی کردن دستها و استفاده از دستکش لاتکس و ماسک و عینک).
متأسفانه نگرانی امروز من و صدیقه، به پایان رسیدن ذخیرهی ماسک و دستکش ماست؛ خرید و فروش ماسک در فرانسه ممنوع شده است و اگر دوستی که ساکن اروپا است و دسترسی به ماسک دارد، خوشحال میشوم به ما کمک کند و برای مان از طریق پست ارسال کند. من سعی به خرید انترنتی کردم که نزدیکترین زمان دریافت آن ۱۳ روز بعد است.
راستی خواستم بگوییم شما عشقید.