شکست القاعده در میدان نبرد یا روی ورق؟!

زاهد مصطفا
شکست القاعده در میدان نبرد یا روی ورق؟!

پس از حمله بر مرکز تجارت جهانی در امریکا که شبکه‌ی تروریستی القاعده مسئولیت آن را به عهده گرفت، امریکا از طالبان خواست که رهبران این گروه تروریستی را تحویل بدهد؛ اما پس از مخالفت طالبان، این کشور در رأس هزاران سرباز ناتو وارد افغانستان شد. با این که اهداف گوناگونی از حضور امریکا در افغانستان تحلیل و برداشت می‌شد؛ از جمله، حضور در افغانستان برای آوردن فشار بر نظام آخندی ایران که با داشتن سلاح هسته‌ای، تهدیدی مقابل امریکا و جهان پنداشته می‌شد و هم‌چنان حضور در همسایگی چین که تبدیل به قدرت پیشتاز اقتصادی جهان شده و امکان تبدیل شدن آن به هژمونی را به میان آورده است. نگرانی‌ای که اگر به واقعیت بپیوندد، نظام تک‌قطبی جهان را به هم می‌ریزد و جهان وارد فاز چندقطبی می‌شود که امریکا دیگر در مرکز آن قرار نخواهد داشت.
بیست سال بعد از حمله‌ی نظامی امریکا در افغانستان و مصرف میلیاردها دالر، ظاهرا این کشور خلاف انتظاراتش، در یک جنگ فرسایشی گیر کرد و نتوانست وضع را آن طوری که باید، مدیریت کند. مناسبات بومی-مذهبی در افغانستان و مداخلات کشورهای همسایه‌ی آن –ایران و پاکستان- که یکی همکار استراتژیک امریکا در منطقه و دیگری رقیب آن بود، باعث شد که طالبان آواره شده و در حمله‌ی نظامی ناتو، دوباره سر بلند کنند و با استفاده از احساسات دینی مردم علیه حضور نظامی امریکا، آن را اشغال افغانستان تعبیر کرده و مقابل آن صف‌آرایی کنند؛ صف‌آرایی‌ای که با حملات چریکی گاه‌به‌گاه آغاز شد و سرانجام، وضعیت را طوری ساخت که امریکا مجبور شد مقابل این گروه پروسه‌ی صلح را به راه بیندازد و تلاش کند با وارد کردن آنان در ساختار قدرت در افغانستان، به این جنگ ناتمام پایان بدهد.
در کنار مبارزه با تروریزم، بهانه‌های دیگری نیز برای این یورش نظامی تراشیده شد و حضور امریکا در افغانستان را نظر به شرایط جهانی، توجیه کرد؛ توجیهی که باعث شد میلیون‌ها شهروند افغانستانی، حضور نظامی ناتو در افغانستان را اشغال نه که همکاری تصور کنند؛ ولی اظهارات اخیر رییس‌جمهوری امریکا در روز اعلام خروج سربازان امریکایی از افغانستان، شاید از سر تقلا؛ اما تمام روپوش‌هایی که به حضور بیست‌ساله‌ی امریکا داده شده بود را کنار زد و گمانه‌زنی‌هایی را به میان کشید که طی بیست سال مقابل این حضور نظامی و سیاسی از سوی عده‌ای مطرح می‌شد. بسیاری، به حضور نظامی ناتو در افغانستان به چشم شک می‌دیدند و به این باور بودند که اگر تهدیدی از افغانستان متوجه امریکا نباشد، برای این کشور مهم نیست که حقوق بشر در افغانستان چه می‌شود و یا کشت و قاچاق مواد مخدر، چقدر به افغانستان صدمه می‌زند؛ باوری که در سطوح مختلف جامعه وجود داشت؛ اما طوری که باید، به نمایش گذاشته نمی‌شد. جو بایدن، رییس‌جمهور امریکا، در کنفرانس خبری‌ای که خروج نیروهای امریکایی از افغانستان را مطرح کرد، در پاسخ به یکی از خبرنگاران که؛ آیا امریکا به اهدافش در افغانستان رسیده یا خیر؛ گفت که امریکا در افغانستان به دنبال دو هدف –کشتن بن لادن و نابودی القاعده- بود که به هر دو هدفش رسیده و تا جایی که او –بایدن- به یاد دارد، این کشور –افغانستان- همیشه دچار تنش‌های قومی بوده و امریکا برای حل این اختلافات وارد افغانستان نشده است.
هر چند، سخنان بایدن، شاید از سر ناچاری و نداشتن جواب به این خبرنگار بود؛ چون، ظاهرا اهدافی که برای حضور نظامی و سیاسی امریکا در افغانستان برشمرده شده بود، طی دو دهه به دست نیامد؛ اما آن‌چه که این پاسخ روشن کرد، علیه تقریبا تمام اهدافی بود که طی دو دهه از سوی سیاست‌مداران امریکایی به زبان آورده شد؛ اهدافی از جمله امنیت، آزادی و حقوق بشر که در نظام بین‌الملل، کشورهای توسعه‌یافته و خصوصا امریکا که هژمونی جهانی است، مسئولیت تأمین آن در کشورهای توسعه‌نیافته را دارند و همه کشورهای توسعه‌یافته، باید واحدهای سیاسی آسیب‌پذیر در نظام بین‌الملل را همکاری کنند تا مردم در آن واحدهای سیاسی، بتوانند از حقوق اولیه برخوردار شوند. این نظم جهانی، روپوشی است که همه کشورهای قدرت‌مند در ورود به کشورهای ناتوان استفاده می‌کنند؛ روپوشی برای نجات انسان که در این کره‌ی خاکی که دچار نابرابری است و نظام بین‌الملل، باید بتواند در تأمین وضع معیشتی و جانی مردم تأثیرگذار باشد.
حضور امریکا در افغانستان و در کل ناتو که عده‌ای از قدرت‌مندترین کشورهای جهان را با خود دارد، در کنار جنگ با گروه‌های تروریستی، اهداف زیادی برایش تراشیده شد و میلیاردها دالر به خاطر این اهداف به مصرف رسید؛ اما وضع در افغانستان، بدتر از آنی بود که تصور می‌شد و سرانجام همه تلاش‌ها، پس از دو دهه بر لبه‌ی پرتگاه قرار گرفته و ظاهرا آینده‌ی مطمینی از بقا و نابودی آن قابل تصور نیست. در چنین وضعیتی، خروج امریکا از افغانستان، هیچ توجیهی ندارد جز این که اعتراف کند در جنگ با تروریزم در افغانستان شکست خورده و یا تروریزم را خلاصه کند به القاعده که طراح حمله بر برج‌های دوقلوی امریکا بوده و امریکا با حضور نظامی ‌اش در افغانستان، آن را نابود کرده و به هدفش رسیده است.
حتا اگر هدف امریکا از حضور در افغانستان فقط و فقط نابودی القاعده بوده باشد، باز هم نظر به گزارش‌هایی که اخیرا از سوی رسانه‌های معتبر جهانی به نشر رسیده، امریکا نتوانسته این دشمن اصلی‌ اش در افغانستان را نابود کند. وبسایت «لانگ وار ژورنال»، چندی پیش گزارشی نشر کرده و گفته است که سربازان شبکه‌ی تروریستی القاعده، در ۱۸ ولایت افغانستان حضور دارند و زیر چتر طالبان و در همکاری با آن‌ها، دست به عملیات تروریستی می‌زنند. این گزارش نشان می‌دهد که امریکا در میدان نظامی نتوانسته این دشمنش را نابود کند و شاید هدف از این حرف بایدن که القاعده در افغانستان نابوده شده، این باشد که توافقی بین امریکا و طالبان صورت گرفته که بر مبنای این توافق، طالبان برای القاعده اجازه‌ی فعالیت علیه منافع امریکا را نمی‌دهند. موفقیتی روی ورق؛ آن هم ورقی که طالبان پای آن امضا کرده اند؛ طالبانی که تا هنوز به هیچ قرارداد و اصولی پای‌بند نبوده اند و دست‌کم طی یک سال اخیر، -پس از امضای توافق‌نامه‌ی دوحه-، این را برای امریکا نیز به اثبات رساندند. یکی از مواردی که در توافق‌نامه‌ی دوحه، طالبان به امریکا وعده سپرده بود، قطع رابطه با شبکه‌ی القاعده بود که گزارش‌ها نشان می‌دهد، نه تنها طالبان با این گروه تا اکنون قطع رابطه نکرده؛ بلکه در همکاری با آن میدان جنگ را بیشتر از پیش داغ کرده است.
آن چه مسلم است، پای امریکا به گونه‌ی غیر قابل باوری در معادله‌ی افغانستان گیر کرده و در تلاش است خودش را از این مخمصه نجات بدهد؛ نجاتی که وعده‌ی انتخاباتی چند رییس‌جمهور به مردم امریکا بود و هر کدام، می‌خواستند با برگشتاندن فرزندان نظامی امریکا به وطن شان، از یک‌سو به یک جنگ فرسایشی نقطه‌ی تمام بگذارند و از سوی دیگر، امتیازی بین مردم به دست بیاورند تا برای حفظ و ادامه‌ی قدرت شان به استفاده برسد. پروسه‌ی گفت‌وگوهای صلحی که از سوی ترامپ به راه انداخته شد و باید جو بایدن، ادامه ‌اش می‌داد، برای این بود تا فرصتی را مساعد کند که امریکا پایش را از مناسبات نظامی افغانستان به شکل رسمی بیرون بکشد و اگر تهدیدی از این کشور علیه منافع امریکا وجود داشت، آن را از راه دور و با رویکرد استخباراتی کنترل و نابود کند. این هدف، ظاهرا با یک‌دندگی طالبان که منطقی برای گفت‌وگو و تفاهم ندارند، به بن‌بست خورد تا سرانجام امریکا مجبور شد به خواست‌های طالبان تمکین کند و وعده‌ی خروج نیروهایش از افغانستان را بدهد؛ خروجی که باید پس از رسیدن به هدف انجام می‌شد.
این که در گفت‌وگوهای اخیر بین طالبان و دیپلمات‌های امریکایی چه چیزی ردوبدل شده و این گروه چه وعده‌ای به امریکا داده اند، هنوز روشن نیست؛ اما آن‌چه مسلم است، این است که ظاهرا توافقی بین طالبان و امریکا در این دیدارها صورت گرفته که طبق این توافق، امریکا باید سربازانش را تا ۱۱ سپتمبر سال جاری از افغانستان بیرون کند و در عوض، طالبان همکاری شان را با شبکه‌ی القاعده به طور کلی قطع می‌کنند؛ این تحلیل، از آن‌جا محتمل است که بایدن به صورت قطعی، نابودی القاعده را اعلام کرد و گفت که امریکا با شکست القاعده در افغانستان، به هدف حضورش در این کشور رسیده است. نگرانی موجود، این است که آقای بایدن، یا زیادی بر وعده‌های طالبان در قطع رابطه با القاعده خوش‌بین است و یا پشت پرده، بازی دیگری در سطح رویارویی قدرت‌های اقتصادی و نظامی جهان در منطقه‌ی خاور میانه جریان دارد که هنوز رسانه‌ای نشده و یا اگر هم شده، تحلیل نزدیک به واقعیتی از آن ارایه نشده است؛ از جمله رویارویی چین و امریکا در آسیای میانه و راه‌اندازی جنگ نیابتی توسط امریکا که بیشتر از جنگ‌های نظامی حضوری امریکا برای این کشور نتیجه داده است.