پاکستان را از یاد نبرید!

صبح کابل
پاکستان را از یاد نبرید!

نویسنده: عبدالحفیظ منصور

۲۹ سال از ظهور طالبان می گذرد؛ اما باز هم دیده می شود که اندیشمندان و قلم بدستان افغانستان/خراسان در مورد سرشت و ماهیت این گروه اتفاق نظر ندارند. گاهی این تفاوت دیدگاه، به موضع گیری‌های تند و آتشین می انجامد و چه بسا که در مواردی، دشمن اصلی به فراموشی رفته و همه‌ی تلاش‌ها و توان‌ها خرچ کشمکش‌های درونی می‌شود.

وقتی جنایت‌ها و قساوت‌های تحریک طالبان دیده می شود، پاره‌ی از فرزانه‌ها، هم‌چنان عنان تفکر و تعادل را از دست می دهند و با خشم و عتاب فراوان، طالبان را یک جنبش قومی– پشتونی– می خوانند؛ جنبش قومی‌ای که تلاش‌های شان‌ در تسلط قوم پشتون و ترویج پشتونوالی در کشور خلاصه می‌شود. همنوایی‌ها و پشتیبانی‌های حامد کرزی و اشرف غنی، در مدت زمامداری‌ شان بهترین سندی است که بدان تمسک جسته می شود و نتیجه‌اش را چنین اعلام می دارند؛ همه‌ی سیاست‌مداران قوم پشتون، چه کسانی که مارکسیست بودند، چه آن‌هایی که سخن از کاپیتالیسم می‌گویند و چه طالبانی که ندای پایبندی به شریعت غرای محمدی (؟) سر می دهند، در واقع در پی انحصارکردن قدرت سیاسی اند.  سکوت چهره‌های سرشناس پشتون‌تبار در برابر سیاست‌های غیر انسانی و جنایات هولناک طالبان در گوشه و کنار افغانستان/خراسان، مزید برعلت شده است و در مواردی بعنوان سند اتحاد و هماهنگی میان همه‌ی نخبگان پشتون تلقی می‌شود.

اما، راستی تحریک طالبان یک گروه پشتونی اند که فقط و فقط داعیه برتری‌جویی قومی را در سر دارند و یا این که پدیده‌ی آمیخته از عوامل چندی است که حاصل آن طالبان شده است؟ ساده‌سازی یک پدیده‌ی مغلق و پیچیده‌ی اجتماعی به مثابه‌ی پانسمان‌کردن زخم سرطان است؛ این شیوه جز این که ما را از درک حقیقت دورتر کرده و ریشه‌های سرطانی خویش را گسترش می‌بخشد؛ سود دیگری در بر نخواهد داشت. نه خشم انسانی، نه اخلاص عرفانی، هیچ یک نه باید ما را از یک نگاه عمیق و سازنده دور کند. خستگی‌های ذهنی نمی‌تواند عذر موجه‌ی پنداشته شود، تا با نثارکردن سخن شاعری، تکلیف خود را ادا شده به حساب آوریم.

پیش از همه، قومی دانستن تحریک طالبان، برائت بخشیدن به مداخلات دوامدار پاکستان شمرده می شود؛ زیرا همه می‌دانند که طالبان ساخته و پرداخته‌ی پاکستان استند و در راستای تحقق اهداف آن کشور ایجاد و به حرکت افتاده اند. پاکستان، از آغاز کوشیده است، تا از دست درازی خویش در افغانستان/خراسان انکار ورزد و تحریک طالبان را زاده‌ی محرومیت و نارضایتی پشتون‌ها قلمداد کند. از این‌رو، آن‌هایی که طالبان را یک حرکت محض قومی می‌خوانند، ناآگاهانه در نقش سخنگوی پاکستان عمل کرده و با گفته‌های شان، آب پاک بر دست پاکستان می‌ریزند.  اظهارات بانو بی نظیر بوتو، نخست وزیر پیشین پاکستان، در مورد تشکیل طالبان به وسیله‌ی پاکستانی‌ها جای هیچ ابهامی باقی نگذاشته است. همین‌طور، رسانه‌های بین‌المللی پرده از نقش ایالات متحده‌ی امریکا، انگلیس و حمایت‌های مالی عربستان سعودی برداشته اند و نمی‌شود این همه حقایق را پرده پوشی کرد و طالبان را در حد یک جنبش قومی- پشتونی – تنزیل داد.

بی‌تردید، بیشتر اعضای طالبان به قوم پشتون تعلق دارند؛ ولی همه‌ی پشتون‌ها هوادار طالبان نیستند. زجر و شکنجه‌ای که پشتون‌ها از ناحیه‌ی طالبان متحمل شده اند، کمتر از سایر اقوام نیست؛ لذا با هیچ معیاری نمی‌توان طالبان را نماینده‌ی قوم پشتون خواند. شاید پاره‌ی از سیاست‌مداران طالبان سعی می کنند تا بعنوان نماینده پشتون‌ها مطرح شوند و بدین طریق، حمایت یک قوم بزرگ را حاصل بدارند.

علاوه بر آن، تحریک طالبان بر اساس جرگه‌ی قومی سران قبایل پشتون و یا تصمیم دانشگاهیان پشتون شکل نگرفته است؛ بلکه تشکیل این مجموعه، در دهلیزهای استخبارات نظامی پاکستان نطفه بسته و از  همانجا مدیریت و رهبری می‌شود. از آنجایی که خاستگاه اولیه طالبان، قبایل پشتون در جنوب و جنوب‌غرب کشور بوده و فرهنگ و عنعنات آن مناطق را به ارث برده اند؛ پوشش لباس، نگاه به زنان و دختران، هنر، موسیقی و مناسبات با دول خارجی را با معیارهای قبایلی به سنجش می‌گیرند. از نظر علمی، میان خاستگاه یک پدیده‌ی اجتماعی و خود آن پدیده تفاوت معینی وجود دارد؛ بدین معنی که تحریک طالبان، از آنجایی که در قبایل پشتون تولد شده است، از پاره‌ی از خصایص آن مناطق را جذب کرده است؛ در حالی که نمی‌توان، طالبان را یک جریان قبایلی خالص قلمداد کرد و از پهلوهای دیگر آن چشم فروبست. همین ویژگی قبیله نشینی طالبان است که آن گروه را از طالبان مدارس پاکستان مجزا می‌کند: به گونه‌ی که در پاکستان بانو بی نظیر بوتو نخست وزیر می‌شود و مولانا فضل الرحمن از آن حمایت می دارد؛ ولی در افغانستان/خراسان زنان حق کار و دختران اجازه‌ی رفتن به مکتب را ندارند. طالبان پاکستانی، سال‌هاست که از حکومت‌های انتخابی حمایت می‌دارند و خود در آن اشتراک می‌ورزند؛ اما شاگردان آن‌ها در اینجا انتخابات را تحریم می‌دارند و مثال های فراوان دیگر…

مگر می‌شود، مثلث طالبان که متشکل از اراده‌ی پاکستان، سنت‌های قبایل پشتون و قرائت دیوبندی از اسلام است را به پدیده‌ی یک ضلعی به نام تحریک قومی تقلیل بخشید؟ یک سال پیش از امروز، وقتی ولایات یکی در پی دیگر به نفع طالبان سقوط می‌کرد؛ فراموش نکنیم، که بدخشان نخستین ولایت بود که بدست طالبان افتاد، در بدخشان طالب پشتون در کجا بود؟ حضور چهره‌های نام‌دار در میان طالبان مانند فصیح‌الدین، امان‌الدین منصور، صلاح‌الدین ایوبی و مخدوم عالم را نمی توان انکار کرد. واقعیت پدیده‌ی طالبان همین است. تنها با شناخت واقعی بحران می‌توان، راه و چاره سنجید و به مهار آن دست یازید.