اراده فیس‌بوک

عبدالله سلاحی
اراده فیس‌بوک

قبلاً از بازی‌وارسازی در فیس‌بوک نوشتم؛ اکنون سعی می‌کنم این مفهوم را بسط داده و وارد عرصه‌ی بزرگ‌تری کنم. قبل از آن لازم است که توضیحی در مورد بازی بنویسم. البته، این توضیح فقط به بخشی از بازی اشاره می‌کند و نه به‌ کل چیستی آن؛ بازی، چیدمانی از انسان‌ها و اشیا است. در بازی، هر فرد جزیی از بدنه‌ی بازی به‌حساب می‌آید. مثلاً؛ بازی فوتبال که در آن هر شخص دارای موقعیت مشخصی در زمین است. در فوتبال، هر شخص، عضوی از بازی است و اگر نباشد، بازی ناقص می‌شود.
ساختار بازی به‌عنوان یک نظم، دارای ساخت‌های متعددی است که با اشخاص و اشیا، باهم گره می‌خورد؛ چنین است که بدنه‌ی اجتماعی ساخته‌شده از آدم‌های بازی، شکل می‌گیرد و وارد عمل می‌شود.
عمل بازی، چیزی فراتر از خود آن است زیرا به‌عنوان یک بسته وارد می‌شود و فعالیت جمعی را می‌سازد. چیزی که اکثراً از آن غافل می‌مانیم، عمل بازی و تحلیل آن است؛ اکنون سعی می‌کنم پس از مطرح شدن مفهوم بازی‌وارسازی در فیس‌بوک، مفهوم بازی در فیس‌بوک را در نقش اجتماعی آن شرح بدهم.
با درنظرداشت بازی فوتبال که یک عمل اجتماعی است می‌توان به این درک رسید که هر تجمعی از انسان‌ها، از افراد درون خود مثل یک عضو استفاده می‌کند. عضو به مفهوم دقیق کلمه که جزیی از بدنه چیزی است.
در فیس‌بوک نیز گروهی از ما در حساب کاربری یک‌دیگر جمع‌ شده و به‌نوعی مشغول سرگرمی هستیم. هرکدام از ما عضوی از بدنه فیس‌بوک به‌شمار می‌آییم زیرا بدون حضور ما، اجتماعی خلق نمی‌شود.
با این‌که در ابتدا قضیه ساده است اما؛ همین‌که وارد بحث‌های دقیق‌تر شویم، مفهوم «عضو بودن»، تغییر ماهیت داده، خودش را تا وسیله‌ی جانبی بسط می‌دهد.
با توجه به مفهوم ارزش اضافی، نیازهای ساختگی و… دیگر عضو فیس‌بوک نیستیم بلکه ابزاری برای تحرک آن به‌شمار می‌آییم. در فوتبال، بازیکن تا زمانی که عمل توپ‌زنی را به‌خاطر خودش انجام می‌دهد، بازیکن است اما وقتی‌که دویدن با توپ را به‌خاطر پول انجام دهد، کارگر است.
کارگران، عضو هیچ گروهی نیستند؛ آنان ابزاری در کنار ماشین‌آلات به‌شمار می‌آیند که چرخ‌دنده‌های جایی مثل کارخانه را می‌چرخانند. مثلاً؛ کسی که سوخت یک قطار را می‌اندازد، شبیه به‌همان بیل در دستش، وسیله انتقال زغال است نه یکی از اعضای داخل قطار زیرا او از روی رضایت تن به کار نداده و نیاز واقعی به کار مورد نظر ندارد؛ نیاز کارگر به این کار از روی اجباری است که بر زندگی او حاکم است.
در فیس‌بوک، زمانی که نیازهای واقعی به‌آن رنگ می‌بازد، عضویت‌مان در آن نقشش را به چیزی به‌نام تجهیزات می‌دهد. دیگر عضوی از شبکه نیستیم بل، قطعاتی از آن هستیم. فیس‌بوک با ما که قطعاتی از آن شده‌ایم، جسم می‌یابد و نقشی را در زندگی واقعی به‌عمل می‌رساند.
نرم‌افزارها همیشه نیاز به ‌سخت‌افزار دارند برای فیس‌بوک ما نقش آن را به‌عهده داریم. ویندوزی که در کامپیوترتان استفاده می‌کنید، شباهت زیادی با زندگی ما با فیس‌بوک دارد؛ البته در کل می‌توان انترنت را ویندوز جهان نامید اما؛ برای جامعه‌ی ما که بیشتر درگیر فیس‌بوک است، سیستم‌عامل- ویندوز- آن را نیز می‌توان فیس‌بوک دانست.
نیاز واقعی‌مان چنین چیزی را برنمی‌تابد اما؛ نیازهای ساخته‌شده با تبلیغات و بازی‌وارسازی شبکه‌های اجتماعی، توانسته ضرورت‌های دروغین زیادی را بسازد.
به‌نظر من رسانه‌های اجتماعی، بر اساس نیاز کاربران برای برقراری ارتباط نیستند، یعنی مردم اکثر اوقات از سر نیاز دست به‌کار در رسانه‌های اجتماعی نمی‌زنند.
فعالیت‌هایی مثل کامنت و استاتوس گذاشتن، در عین حال که نمادهایی از عمل ارتباطی در یک فرایند ارتباطی است، فاقد نیازهای واقعی عمل ارتباط‌گیری هم است.
عدم نیازهای واقعی در ارتباط گیری‌های مردم با سیاسیون، نشان‌دهنده و ثابت‌کننده وجود ارزش‌های اضافی در ارتباطات رسانه‌ای است.
ارزش‌های اضافی در ارتباطات رسانه‌ای که ناشی شده از عدم نیازهای واقعی ارتباط‌گیری است، همان شهرت است. شهرت به‌عنوان یک سرمایه افزوده یا اضافی در رسانه‌های اجتماعی قابل رشد و انباشت است.
می‌دانیم که ارزش اضافی ناشی از نابرابری درآمدی است که سیستم کار در سرمایه‌داری بین سرمایه‌دار و کارگر موجب می‌شود.
بنابراین، فعالیت کاربران یک صفحه پرطرفدار، بر رشد شهرت صفحه و فرد پشت آن می‌افزاید در حالی که خودشان در برابر آن‌چه انجام داده‌اند-لایک و کامنت و اشتراک‌گذاری- پشیزی به دست نمی‌آورند.
این همان کار اضافی است که ارزش اضافی را موجب می‌شود، زمانی که بدون نیاز و بدون کسب مزد برای کسی کار می‌کنیم، ارزش اضافی‌ای را برای فرد مورد نظر به‌وجود می‌آوریم.
قابل یادآوری است که این ارزش، اکثر اوقات قابل صرف به چیزی در جامعه واقعی است. برای یک سیاست‌مدار، ارزش اضافی در رسانه‌های اجتماعی به‌مثابه امکان‌هایی برای فعالیت‌های سیاسی است؛ یک سیاستمدار بر اساس کسب شهرت، قادر به شکل‌دهی به پیکارهای سیاسی خود می‌شود.
درواقع آن‌چه سیاست‌مدار را در حاکمیت بر اذهان عمومی کمک می‌کند، شهرت اوست؛ دقیقاً چیزی مثل پول او.
کار بی‌مزد ما در فیس‌بوک که قبلاً آن را مفت‌کاری خواندیم، بیشتر شباهت‌مان را با قطعات ماشین تولید اطلاعات- فیس‌بوک نشان می‌دهد؛ مزد باعث می‌شود، هویت فردی خود را حفظ کنیم و نشانه‌ای از کار برای هدف شخصی است؛ چیزی که بازتابی از فرد را بیرون از کار هم نشان می‌دهد اما؛ زمانی که رایگان کار می‌کنیم و حتا مزد غیرمادی‌ای نیز به‌دست نمی‌آوریم، مثل این است که هویت جدایی از فیس‌بوک نداریم.
یعنی فیس‌بوک بر اساس نیازهای ساختگی- با بازی‌وارسازی، تولید ارزش اضافی- برای خود هدفی در ما تعریف کرده که با هر روز استفاده از آن، نزدیک‌تر می‌شود. از خصوصیت‌های سخت‌افزاری این است که سیستم آن، مطابق با نرم‌افزارها فعال‌شده و هدف مشخصی را که میل نرم‌افزار است، دنبال می‌کند؛ کاربرد ما برای فیس‌بوک، چنین چیزی است.
زمانی که نتوانیم، حضور در فیس‌بوک را در اختیار خود نگه ‌داریم، پس آن‌چه انجام می‌دهیم از اراده‌ی ماشینی‌مان، اراده‌ی ساختگی و در یک نگاه فرافکنانه؛ اراده‌ی فیس‌بوک است.
در چنین وضعی، توضیح در مورد این‌که فیس‌بوک چه کاربردی دارد، بی‌مفهوم است چرا که باید چنین پرسید؛ کاربرد ما در فیس‌بوک چیست؟!
این پرسش را زمانی جواب خواهیم داد که مفهوم «اراده‌ فیس‌بوک» را دریابیم و همانند بازی که با جذبه‌های ویژه، اراده‌ای در خود ساخته، جذبه‌های فیس‌بوک را نیز کشف کنیم.