آینده‌ی رابطه‌ی امریکا- ایران و جایگاه افغانستان

صبح کابل
آینده‌ی رابطه‌ی امریکا- ایران و جایگاه افغانستان

نویسنده: قیس‌احمد قادری؛ استاد دانشگاه
در هفتم قوس سال روان، محسن فخری‌زاده، رییس سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع ایران، به گونه‌ی مرموزی کشته شد. محسن‌ فخری‌زاده یکی از چهره‌های پشت پرده‌ی برنامه‌ی هسته‌ای ایران بود. فخری‌زاده در حالی ترور شد که جو بایدن، ریس‌جمهور منتخب ایالات متحده می‌خواست به موافقت‌نامه‌ی برجام بازگردد. ترور فخری‌زاده، بایدن را در شرایط دشواری قرار داده است. روابط ایران و ایالات ‌متحده در حکومت بایدن چگونه خواهد بود؟ روابط بایدن با ایران چه تاثیری بر افغانستان به ‌خصوص پروسه‌ی صلح افغانستان خواهد داشت؟ پرسشی است که در این مقاله سعی کرده ‌ام به آن پاسخ بدهم.
فرضیه‌‌ام این است که تنش میان ایالات ‌متحده و ایران هم‌چنان دوام خواهد کرد؛ شاید با شدت بیش‌تر یا کم‌تر و افغانستان به عنوان یکی از محورهای رقابت میان دو کشور باقی خواهد ماند.

مقدمه
پیش از انقلاب اسلامی و در زمان شاه، ایران یکی از متحدین ایالات‌ متحده در منطقه بود و از ایران به عنوان ژاندارم ایالات ‌متحده یاد می‌کردند. انقلاب ‌اسلامی ۱۹۷۹ حکومت شاه را سرنگون و رژیم ولایت‌ فقیه را در این ایران مستقر کرد. از همان آوان، ولایت ‌فقیه و ایالات ‌متحده هم‌دیگر را دشمن هم‌دیگر می‌دانستند. ولایت فقیه هرچند رژیم مطمع ‌نظر ایالات‌ متحده نبود؛ اما ملاحظات استراتژیک جنگ ‌سرد سبب شد که دشمنی با ایران در جنگ‌ سرد در اولویت سیاست ‌خارجی امریکا قرار نگیرد.
در زمان شاه، حزب توده با ایدیولوژی کمونیستی نفوذ زیادی در ایران پیدا کرده بود و اگر این حزب قدرت را در ایران به دست می‌گرفت، ایران نیز به بلوک شرق به رهبری مسکو می‌رفت. سیاست ‌اسلامی ولایت فقیه که سر سازش با کمونیزم مسکو نداشت، سبب شد که ولایت ‌فقیه -دشمن واشنگتن و مسکو-، نسبت به تهران دوست مسکو و دشمن واشنگتن، نظام مناسب برای ایالات متحده در جنگ سرد در ایران باشد. پس از جنگ ‌سرد که ایالات ‌متحده به عنوان تنها قدرت ‌بزرگ و لبرال جهان باقی ماند، ولایت ‌فقیه دشمن ایالات ‌متحده، برای این کشور غیر قابل ‌قبول شد.
پس از دهه‌ی نود، ایران تنها کشوری از انگلستان الی هند و از هند الی جاپان بود که رهبری ایالات‌ متحده را به چالش می‌کشید و لبرالیزم ایالات ‌متحده را قبول نداشت. ایالات متحده به عنوان قدرت اول جهان، در صدد تسلط بر جهان برآمد و گسترش دموکراسی و ایجاد جهان دموکراتیک هدف غایی ایالات متحده شد. ترغیب، تهدید غیرنظامی، تشویق به اصلاحات، تهدید نظامی؛ مجموعه‌ای از استراتژی‌هایی بود که ایالات ‌متحده در راستای سرنگونی رژیم‌های غیردموکراتیک و ایجاد جهان نظام‌های دموکراتیک اتخاذ کرد.
در جنوری ۲۰۰۲، جورج‌بوش گزارش سالانه‌ی خود به مجلس‌های این کشور، ایران را در کنار عراق و کوریای ‌شمالی محور شرارت نامید. به این ترتیب ولایت ‌فقیه به عنوان رژیم غیردموکرات از نظر ایالات ‌متحده، در راس کشورهایی در خاورمیانه بود که باید سرنگون شود.

رویای لبرال‌دموکراسی با ولایت ‌فقیه
سرنگونی رژیم آخندی در صدر برنامه‌های ایالات‌ متحده قرارداشت؛ اما این ‌که چگونه رژیم آخندی سرنگون شود، برای امریکایی‌ها مشخص نبود. موفقیت ایالات ‌متحده در سال ۲۰۰۱ در سرنگونی طالبان و استقرار نظام دموکراتیک در افغانستان، امریکایی‌ها را متوجه این امر کرد که به سادگی می‌توانند با استفاده از قدرت ‌نظامی در جهان‌ سوم، نظام‌های غیردموکراتیک را سرنگون و دموکراسی را برپا کنند. به همین دلیل در سال ۲۰۰۳ با وجود اصرار اعراب و اسراییل به خاطر حمله بر ایران، ایالات ‌متحده به عراق حمله کرد.
ایالات‌ متحده به این باور بود که پس از ختم مسئله‌ی عراق به سراغ ایران می‌رود، رژیم آخندی را سرنگون و یک حکومت دموکراتیک در آن‌جا برقرار می‌کند. هرچند تجربه‌ی افغانستان در عراق هم‌چنان کارساز به در آمد؛ اما اول این که دموکراسی در افغانستان و عراق، نه ‌تنها که نظم را برقرار نکرد و حکومت دل‌خواه ایالات‌ متحده را به‌ وجود نیاورد؛ بلکه سبب بروز خشونت و بی‌ثباتی و افزایش نفوذ قدرت‌های رقیب ایالات ‌متحده در منطقه شد؛ دوم این که ظهور چین و روسیه، نظام بین‌الملل را به مسیر اصلی آن، یعنی سیاست ‌قدرت سوق داد.
ناکامی دموکراسی در افغانستان و عراق و ظهور قدرت‌های رقیب سبب شد که ایالات ‌متحده از حمله‌ی نظامی به منظور سرنگونی رژیم ولایت ‌فقیه صرف ‌نظر کند. هرچند تغییر رژیم در ایران به عنوان هدف اصلی و استراتژی ایدیال ایالات متحده است؛ چون در ساختار نوین نظام بین‌الملل، ایالات متحده نیازمند یک ایرانی که دوست امریکا باشد، است. به همین منظور ایالات متحده پس از ۲۰۰۲، تحریم ایران را آغاز و از سال ۲۰۰۶ اتحادیه‌ی ‌اروپا و سازمان‌ ملل را نیز هم‌راه خود کرد، تا این که در سال ۲۰۱۵ موافقت‌نامه‌ی برجام را که ایران را از داشتن سلاح‌ هسته‌ای در ازای رفع تدریجی تحریم‌ها از سوی ایالات متحده و دیگر کشورها باز می‌داشت، با ایران امضا کرد.

سلاح هسته‌ای و ولایت ‌فقیه
ایران یکی از کشورهای قدرت‌مند و تاثیرگذار در آسیا و خاورمیانه می‌باشد، مرز مشترک ایران با ترکمنستان این کشور را به نقطه‌ی وصل دو کانون انرژی خاور میانه و آسیای ‌میانه تبدیل کرده است. ایران تنها کشور شیعه در جهان اسلام است که ایدیولوژی شیعه ولایت فقیه آن، این کشور را به دشمن و رقیب قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای؛ مثل عربستان، اسراییل، ترکیه، مصر، پاکستان، افغانستان و ایالات متحده به عنوان قدرت اول جهان تبدیل کرده است.
ایرانی‌ها مثل هر دولت دیگر به این باور اند که انباشت قدرت در حول ولایت فقیه و تبدیل‌کردن ایران به قدرت‌ اول خاور میانه، تنها راه بقای رژیم ایران است. سلاح هسته‌ای به عنوان مدرن‌ترین و مخرب‌ترین سلاح، تنها ابزار قابل اتکای ایران برای بقایش است.
ایران از نظر نظامی نسبت به هر دولت عربی در خاور میانه، توانایی نظامی بالا دارد، اعم از نظر نفرات نظامی، فن‌آوری نظامی به خصوص سلاح‌های دوربرد؛ اما توان مقابل هم‌زمان با قدرت‌های منطقه و ایالات متحده را ندارد.
ایرانی‌ها می‌دانند که در صورت رویاروی با ایالات متحده، دیگر ولایت فقیه در جهان وجود نخواهد داشت. به همین منظور برای ایران، دست‌یابی به سلاح اتمی را تنها راه مقابله در برابر تهدید حمله‌ی نظامی ایالات متحده است. وقتی ایران به سلاح ‌اتمی دست ‌یابد، امریکا به خاطر قدرت تخریب سلاح اتمی جرات حمله به این کشور را نخواهد کرد. به همین منظور، با وجود فتوای امام ‌خمینی، رهبر انقلاب اسلامی، مبنی بر حرام‌بودن سلاح ‌هسته‌ای، حکومت ایران به هر قیمتی سعی دارد به آن دست یابد.

برجام؛ روزنه‌ی امید ولایت فقیه
پس از سال‌ها تحریم و مذاکرات درازمدت، در ۱۴جولای ۲۰۱۵، ایالات متحده جمع چهار عضو دیگر شورای امنیت سازمان‌ملل و آلمان، موافقت‌نامه‌ای با عنوان برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) را با ایران امضا کردند. در این موافقت‌نامه ایران متعهد شده که یورانیم غنی‌شده‌ی خود از ۳.۷۸ و آ‌ب ‌سنگین‌اش را از سه کیلو بیش‌تر تولید نکند. گروه‌ پنج به علاوه‌ی یک، در راس ایالات متحده تعهد کردند که به گونه‌ی تدریجی تحریم‌های‌شان را از روی ایران بر می‌دارند.
برجام مورد استقبال حکومت و رهبری ایران قرار گرفت؛ خامنه‌ای برجام را «نرمش قهرمانانه» توصیف کرد. همین‌طور حسن‌روحانی بحث امضای برجام ۲، ۳ و ۴ را در عرصه‌های اقتصادی، منطقه‌ای و حتا قانون ‌اساسی ایران مطرح کرد. برجام ایران را فقط از ساختن سلاح ‌اتمی باز می‌داشت؛ اما این کشور را اجازه می‌داد سلاح‌ هسته‌ای با مقاصد سلاح‌آمیز تهیه کند و به گونه‌ی ضمنی ایران را اجازه می‌داد که به تقویه‌ی موشک‌های بالستیک و نیز حمایت از گروه‌های تروریستی و جهادی در منطقه بپردازد.
برجام از نظر ایرانی‌ها، در حقیقت تضمین بین‌المللی برای بقای رژیم ولایت فقیه و گام نخست به سوی تبدیل‌شدن به هژمون منطقه‌ای بود. به همین دلیل خامنه‌ای -رهبر ایران- با وجودی‌که پیوسته به ‌عنوان چهره‌ی مخالف برجام در کنار سپاه ‌پاس‌داران، ظاهر شده است؛ اما گفته می‌شود در عقب پرده، مدیر اصلی برجام بوده است. با وجود امیدواری‌های زیاد نسبت به برجام، پس از آن ‌که ترامپ به کاخ‌ سفید راه یافت، به ‌عنوان بخشی از وعده‌های انتخاباتی خود در ماه می ۲۰۱۸ امریکا را از برجام بیرون کرد.
ترامپ در نشست خبری‌ای که به همین منظور برگذار کرده بود، ایران را «پیش‌قراول ناامنی در جهان» توصیف کرد و فعالیت‌های موشکی و حمایت از گروه‌های تروریستی؛ نظیر حزب‌الله ‌لبنان را تهدید جدی برای جهان خواند. ترامپ پس از خروج از برجام، سیاست فشار حداکثری علیه ایران را دنبال کرد، سپاه‌ پاس‌داران ایران که نهاد رسمی حکومتی ایران است را در فهرست سازمان‌های تروریستی جهان قرارداد. قاسم‌ سلیمانی، فرمانده‌ شاخه‌ی قدس سپاه ایران را به قتل رساند و در ماه جون ۲۰۱۹، تا سرحد حمله‌ی نظامی به ایران پیش‌رفت.

نزدیکی چین با ایران و شکست سیاست فشار حداکثری
ترامپ، چین را در سند استراتژی امنیت ‌ملی امریکا -که در سال ۲۰۱۷ نشر شد-، به عنوان قدرت تجدیدنظرطلب که جایگاه و منافع امریکا را در جهان تهدید می‌کند و ایران را به عنوان کشوری سرکش، جزو تهدید امنیت ملی امریکا اعلام کرد. ایران به چین و روسیه همواره به عنوان قدرت‌های قابل اتکا برای دفع تهدید امریکا نگاه می‌کند. چین یکی از امضاکنندگان و حامیان موافقت‌نامه‌ی برجام است که همواره خواستار برگشت امریکا به این موافقت‌نامه بوده است.
چین ۷۵ درصد انرژی مورد نیاز خود را از خارج وارد می‌کند و ایران یکی از کشورهای غنی از انرژی، به خصوص نفت است. نیاز اقتصادی متقابل و نیز وجود دشمن مشترک، سبب شده است که دو کشور به سوی مشارکت راهبردی بروند. در جون ۲۰۲۰ برنامه‌ی ۲۵ساله‌ی همکاری جامعه ایران و چین، توسط حکومت ایران تایید شد. بر اساس این برنامه، چین در بخش‌های مختلف ایران سرمایه‌گذاری خواهد کرد و برای ۲۵ سال از ایران نفت ارزان به دست خواهد آورد.
همکاری‌های نظامی، دفاعی و امنیتی؛ عنوان اصلی این برنامه است که شامل اجرای رزمایش‌های مشترک نظامی، آموزش و همکاری در زمینه‌های پژوهشی در حوزه‌های نظامی، استخباراتی و… می‌شود. در سند رسمی این برنامه، هدف از این برنامه سوق دو کشور به سوی همکاری‌های راهبردی گفته شده است. امضای این برنامه در حقیقت شکست سیاست فشار حداکثری ترامپ است؛ سیاستی که به منظور سرنگونی ولایت فقیه در ایران، یا حداقل جلوگیری از اقدام تجاوزکارانه و انزوای ایران اتخاذ شده بود.

نتیجه‌گیری
ایرانی‌ها نسبت به پیروزی بایدن در انتخابات امریکا خیلی خوش‌بین بودند. بایدن در جریان کارزارهای انتخاباتی خود وعده‌ی الحاق مجدد به برجام را در صورت پیروزی داده بود. از نظر بایدن، برجام بهترین وسیله‌ی کنترل مسابقات تسلیحاتی در خاور میانه است. خروج ترامپ از برجام، امریکا را به جنگ با ایران کشانده است. قتل فخری‌زاده چالش بزرگی فراروی بایدن به وجود آورده و الحاق مجدد امریکا به برجام را با حاله‌ای از شک و تردید مواجه کرده است.
صرف ‌نظر از ترور فخری‌زاده، در صورت اجرای برجام ایران با توجه به کثرت جمعیت و جغرافیای خود؛ و ایدیولوژي ولایت فقیه در آینده‌های نه چندان دور، صاحب سلاح ‌هسته‌ای با مقاصد صلح‌آمیز می‌شود و به قدرت‌مندترین قدرت خاور میانه تبدیل خواهد شد. ایران هسته‌ای و قدرت‌مند در خاور میانه، تهدید برای امنیت امریکا و متحدین منطقه‌اش مثل اسرایيل و عربستان‌ سعودی و به نفع چین به عنوان رقیب بالقوه‌ی امریکا است.
بنا بر این، امریکایی‌ها به برجام بازنخواهند گشت و در دوران ریاست‌جمهوری بایدن، تنش میان امریکا و ایران هم‌چنان ادامه خواهد یافت. البته درجات و اشکال مختلفی که یکی از ویژگی‌های این اختلاف است، قرارگرفتن چین در کنار ایران با استناد به برجام، در برابر ایالات متحده خواهد بود. ایالات متحده به تحریم‌ها و تهدیدهای خود علیه ایران ادامه خواهد داد و ایران به سیاست حمایت از دولت‌ها و گروه‌های ضد امریکایی در منطقه، از جمله در افغانستان شدت و قوت بیش‌تر خواهد داد.
در رقابت میان امریکا و ایران، افغانستان جایگاه محوری دارد. ایالات متحده سعی خواهد کرد، در صورت پیروزی یا ناکامی گفت‌وگوهای صلح افغانستان، حضور خود را در افغانستان حفظ کند و افغانستان در رقابت میان چین-ایران و ایالات متحده، کنار ایالات متحده بیستد. در برابر، ایران سعی خواهد کرد که نتیجه‌ی گفت‌وگوهای صلح در صورت پیروزی، پایان حضور امریکا در افغانستان و در صورت ناکامی گفت‌وگوها، درگیرکردن امریکا در جنگ افغانستان برای سالیان پیش ‌رو، باشد.
ایران و چین نه برنامه‌ای برای جاگزینی ایالات متحده در افغانستان و نه هم توان جاگزینی ایالات متحده در افغانستان را دارند. آن‌چه ایران در افغانستان می‌خواهد دولت ضعیف و بی‌ثبات و نبود ایالات متحده است و آن‌چه چین می‌خواهد، نبود امریکا در منطقه است. افغانستان که حالا روزهای تاریخی مبارزه برای بقای خود را تجربه می‌کند، لازم است در این کشمکش، امریکایی‌ها را قناعت بدهد که افغانستان دموکراتیک در جهان معاصر؛ مثل ۲۰۰۱ همکار استراتژیک ایالات متحده در برابر رقبا و دشمنانش می‌تواند باشد.