غلام علی: طالبان دو پسرم را از من گرفتند

روح‌الله طاهری
غلام علی: طالبان دو پسرم را از من گرفتند

«مگه تحمل مرگ دو پسر آسانه؟ نیس. یک‌سال گذشته برایم مثل یک عمر سخت گذشت.»؛ این کلمات مردی ا‌ست با قد بلند، موهای سپید و چهره‌‌ی چروکیده و چشمانی که از گریه‌ی زیاد دیگر نمی‌بیند. او، غلام‌علی کربلایی است و در شهرک چهل‌دختران در خانه‌ی کهنه‌ای که تنها یک اتاق دارد؛ با خانم، دختر و پسر بیمارش زندگی می‌کند.
علی‌احمد- همسایه‌ی غلام‌علی-، می‌گوید که او، یک سال پیش چهر‌ه‌ی شاد و خندانی داشت و در نشست و برخواست‌ها، سرعت و چالاکی‌اش مثال‌زدنی بود؛ اما امروز تلو تلو با کمک عصایش، از شهرک چهل‌دختران تا پل‌خشک می‌رود و می‌آید.
در نوزدهم رمضان سال‌ گذشته -که هنوز خورشید از قله‌ی کوه چهل‌دختران برنخاسته بود-، دسته‌ای از مردان وارد خانه‌ی غلام‌علی می‌شوند. غلام‌علی و پسر جوانش، دست به سینه برای پذیرایی می‌ایستند، راحله -دختر جوان غلام‌علی-، با دست‌پاچگی وسایل اضافی را از کف اتاق به بخش پشتی خانه می‌برد و پشت پرده از دید دور می‌شود. همه با خوش‌آمدگویی خانم غلام‌علی، روی دوشک‌ها لم می‌دهند.
پس از سکوت کوتاه، مردی با قد متوسط و چهره‌ای که از آن اندوه و ماتم می‌بارید؛ با آرامی رو به دیگران، می‌گوید: «قومندان محمد ایوب عمرش را به شما بخشید و در راه دفاع از وطن جام‌شهادت را نوشید.» چنین بود که زندگی غلام‌علی زیرو رو می‌شود. با شنیدن این خبر غلام‌علی در جا خشکش می‌زند، انگار دیگر خونی در رگ‌هایش جریان ندارد؛ جهان پیش چشمانش تاریک می‌شود.
محمد ایوب خان حیدری- پسر غلام‌علی-، قومندان لوایی در غزنی بود. او ۱۸ سال زندگی اش را در پولیس ملی و در ولایت‌های مختلف و ناامن کشور -هملند، پکتیا، میدان وردک، غزنی و…- گذرانده است. بارها در جنگ زخم برداشته است؛ اما زنده مانده بود. با این همه پارسال در ماه رمضان، انفجار ماینی در قلای شاده‌ی (قلعه‌ی شهدا) ولایت غزنی به زندگی‌اش پایان می‌دهد.
غزنی از شمار ولایت‌های ناامن کشور است. در بیش‌تر گوشه‌های آن، طالبان حضور فعال دارند. همه ساله، مرکز و ولسوالی‌های این ولایت با تهدیدهای شدیدی از سوی گروه طالبان، روبه‌رو است. نزدیک به یک ماه ‌پیش، رییس‌جمهور غنی که به غزنی رفته بود؛ با شلیک موشک‌های طالبان پذیرایی شد.
با شنیدن مرگ محمد ایوب خان؛ مادر، خواهر و برادرش از هوش می‌روند. غلام‌علی از حالت شوک با تسلی‌های مردان دورو برش به خود می‌آید و با فریادهای پی‌درپی راهی دهلیز می‌شود. از صخره‌ی پیش خانه‌اش، به زمین می‌غلتد، درد عمیقی در مچ پایش احساس می‌کند که تا هنوز، همرایش راه می‌رود.
نخستین بار نبود که اهالی چهل‌دختران با چنین صحنه‌ی غم‌انگیزی روبه‌رو می‌شوند؛ نخستین ‌باری نبود که فریاد «وای‌پسرم» از خانه‌ی غلام‌علی در فضای چهل‌دختران می‌پیچد. سه سال پیش، محمد تقی حیدری- فرزند دیگر غلام‌علی که سرباز اردوی ملی بود-، پس از ۱۲ سال نبرد برای افغانستان، در جنگ با طالبان، در منطقه‌ی جلریز ولایت میدان وردک کشته شده بود.
غلام‌علی، طالبان را مقصر اصلی جنگ در افغانستان می‌داند و در حالی‌که انگشت اشاره‌اش را بلند می‌کند، می‌گوید: «طالبان و ملیشه‌های پاکستانی مقصر کشته‌شدن دو فرزندم استند. من آن‌ها را نمی‌بخشم. هرگز! آن‌ها قاتلین ملت اند. مگر کسی قاتلین را می‌بخشد؟ نمی‌بخشد.»
در سال‌های اخیر تنها غلام‌علی نیست که فرزندانش توسط گروهای تروریستی کشته می‌شوند، خانواده‌های زیادی در ولایت‌های مختلف هستند که درد از دست‌دادن فرزندان شان را زندگی می‌کنند. پارسال در هرات، دو مرد یک خانواده در اثر انفجار ماین و یک فرزندش که سرباز اردوی ملی بود، در جنگ با طالبان در ولایت کندوز کشته شد. در ماه ثور امسال، در پی حمله‌ی طالبان بر یک خانه‌ی مسکونی در ولسوالی اسماعیل‌خیل خوست، یک مرد و دو زن و چهار کودک کشته شدند.
تحمل از دست دادن دو فرزند برای هیچ خانواده‌ای آسان نیست. سنگینی نبودن پسران، روزگار غلام‌علی را به کلی سیاه می‌کند؛ به قول خودش، زندگی روی بدش را به او نشان داده است. خوش‌بختی و آسایش غلام‌علی و خانواده‌اش، به بیچارگی و سیاه‎‌روزی رنگ عوض کرده است. غلام‌علی با از دست دادن پسرانش، درگیر ناخوشی روانی شده و گاهی بی‌اختیار به گریه می‌افتد، پیش چشم‌اش پرده افتاده و جهان را سیاه می‌بیند.
او، با پای شکسته، همه‌روزه دنبال لقمه‌نانی می‌دود: «نان‌آور ندریم. برای یافتن یک لقمه نان تا پل‌خشک پیاده میرم و چون کار نمیتانم، دست خالی پس میایم.»او می‎‌گوید که پول برای درمانش ندارد، شب‌ها را با دو فرزند و خانم‌اش گرسنه می‌خوابند. پس از مرگ محمد ایوب، غلام‌علی، برای مصارف روزانه‌ی‌شان، هفتاد هزار افغانی از بانک فینیکا قرضه می‌گیرد که باید هر ماه شش هزار افغانی آن را بپردازد.
خدا‌داد پسر بیمارش، با شنیدن صحبت‌های پدر، خانه را ترک می‌کند. او تاب دیدن اشک‌های پدر را ندارد؛ به گفته‌ی خواهرش، در پشت‌بام و دور از دید دیگران اشک می‌ریزد. «این کار همه‌روزه‌ی خدا‌داد لالایم اس.»
وزارت شهدا و معلولین، می‌گوید که افسران، بریدملان و ساتنمنانی‌که هنگام اجرای وظیفه یا به اثر سایر فعالیت‌های دشمن، کشته و یا معلول می‌شوند، برای معلول و بازماندگان کشته‌شدگان، به اساس احکام قانون مربوطه کمک مالی می‌شود.” غلام‌علی سه تکه کاغذ را از جیب واستکش می‌کشد و می‌گوید: «سه‌ دفعه، به این حکومت عریضه کدم، هیچ‌گونه توجهی به ما نکدن.» او در حالی‌که با آستین‌ اشک را از چهره‌اش پاک می‌کند، می‌گوید: «من از حکومت دل‌کندم، جگرم از دست این حکومت پاره- پاره‌ یه. به این حکومت امیدی نداریم، نداریم و نداریم.»
با این حال، فواد امان، معاون سخن‌گوی وزارت دفاع ملی، به روزنامه‌ی صبح کابل، می‌گوید: «حقوق و امتیازات بازنشستگی سربازان به نماینده‌ا‌ی داده می‌شود که از سوی بازماندگانش تعیین شود. در صورتی‌که والدین از زن و فرزند سرباز جدا زندگی کنند، شامل این حقوق و امتیازات نمی‌گردد.»
اکنون غلام‌علی با خانواده‌ی چهار نفری و با خاطره‌های دو پسرش- محمد ایوب و محمد تقی- تنها مانده است و نمی‌داند سرنوشت‌شان در آینده چه رنگی خواهد گرفت: «دو بچیم که مصارف روزانه ما را می‌دادن، شهید شدن. دیگر نان‌آور و کارگر نداریم. پسری که همرایم اس، بیمار اس. هیچ نمی‌فهمیم که چه کنیم و چطور گذاره کنیم. دست گدایی را نداریم. می‌ترسیم که از گشنه‌گی تلف نشویم. حکومت و هیچ کسی یادی از ما نمی‌کنند.»
او طالبان را نمی‌بخشد. از طالبان دل خوشی ندارد. او می‌گوید که این مصیبت را طالبان بر او و خانواده اش آورده است: «اگر حکومت و جهان طالبان را ببخشند، ما نمی‌بخشیم.»