سکوت در برابر مولوی انصاری، زمینه‌ساز سقوط نظام است

زاهد مصطفا
سکوت در برابر مولوی انصاری، زمینه‌ساز سقوط نظام است

در حالی که هر روز ده‌ها سرباز برای حفظ نظام و ارزش‌های آن در میدان نبرد جان می‌دهند و ده‌ها نفر، در شهرها به جرم زندگی در سایه‌ی نظام، به گونه‌های مختلف به قتل می‌رسند، سکوت دولت در مقابل افراد و جریان‌هایی که بر طبل عدم مشروعیت نظام می‌کوبند، آخرین میخی خواهد بود که بر تابوت نظام و ارزش‌های آن کوبیده خواهد شد. با توجه به وضع موجود که ناامنی در حال گسترش است و در میز مذاکره نیز، نمایندگان طالبان به دنبال رسیدن به امارت اسلامی هستند، سکوت دولت در مقابل کسانی که زیر سایه‌ی نظام، آن را نامشروع می‌خوانند، می‌تواند افکار عامه علیه نظام را بسیج ساخته و تلاش‌ها برای حفظ نظام و ارزش‌های آن را به ناکامی بینجامد.
از آغاز شکل‌گیری نظام جدید در افغانستان و ارزش‌هایی که به‌تبع آن به ارمغان آمد، آن‌چه که باید در تطبیق آن در نظر گرفته می‌شد، از سوی دولت‌مردان در افغانستان از قلم انداخته شد. مردم افغانستان، به لحاظ تجربه‌ی زیستی تاریخی، به حدی از آگاهی شهروندی نرسیده بودند که بدون جبر و اکراه، تن به ارزش‌های جدید بدهند و دولت هم که بر اساس ارزش‌های مدرن و شیوه‌ی مدرن حکومت‌داری باید عمل می‌کرد، تلاشی برای تطبیق این ارزش‌ها از راه فشار به خرج نداد. نبود فشار بر مردم، باعث شد مردم به‌صورت اختیاری به قبول برخی از ارزش‌های جدید تن بدهند و برخی را به دلایل مختلف سنتی و محیطی، رد کنند. مثلاً؛ در آغاز شکل‌گیری نظام جدید در افغانستان و مهیا شدن زمینه‌ی آموزش برای پسران و دختران، دولت اگر تلاش می‌کرد رفتن دختران و پسران به مکتب را اجباری کند، می‌توانست این فرصت را مساعد کند که مردم، از حساسیت‌های سنتی دست بکشند و آهسته‌آهسته، وارد جو جدیدی از مناسبات خانوادگی و اجتماعی شوند که زمینه را برای تطبیق ارزش‌های مدرن فراهم کند.
این اختیاری بودن قبول ارزش‌های جدید، در کنار بی‌تفاوتی دولت در مقابل کسانی که عملاً بر طبل عدم مشروعیت نظام کوبیدند، فرصتی را فراهم کرد تا گروه‌های تندروی که آواره شده بودند، دوباره برگردند و با تبلیغ علیه دولت و نظام، برای براندازی آن سربازگیری کنند. سال‌ها می‌شود که مولوی مجیب انصاری، به گونه‌ی علنی نظام و ارزش‌های آن را زیر سؤال می‌برد، دست به فعالیت‌های خودسرانه‌ی اجرایی می‌زند و مردم را آزار و اذیت می‌کند؛ اما دولت هیچ‌وقتی مقابل این خودکامگی‌ها نه صدایی بلند کرده و نه واکنشی نشان داده است. این بی‌پروایی دولت، از سویی اعتماد مردم را از نظام و بازیگران آن طی سلب کرده و از سویی هم آدم‌های بیشتری مانند مجیب‌الرحمان را وارد بازی می‌کند که افراد بیشتری را نسبت به‌نظام و ارزش‌های آن بی‌اعتماد کنند. ایجاد بی‌اعتمادی و سپس دادن نقشه‌ی راه به کسی اعتمادش را از دست داده است، از موفق‌ترین روش‌های برای ترویج بنیادگرایی طی سال‌های اخیر در افغانستان بوده است بیشتر توسط امامان مساجد و مدارس، به کار گرفته شده است.
موضوع سلفیت‌سازی و تروریست‌پروری در دانشگاه‌ها به‌خصوص دانشگاه کابل توسط عده‌ای از استادان دانشکده‌ی شرعیات، مثل روز روشن بود که هم وزارت تحصیلات عالی و هم رهبری دولت از آن آگاهی داشت؛ اما هیچ اقدامی صورت نگرفت تا این‌که یک سال پیش، امنیت ملی به گونه‌ی مستند از همکاری برخی این استادان با گروه داعش گزارش داد و چند نفر آنان را دست‌گیر کرد. خاموشی رهبری وزارت تحصیلات عالی در مقابل این افراد تا این‌که گویای مدارا باشد، احتمال هم‌دست بودن این نهاد با چنین افرادی را بیشتر کرده و این شبهه را به وجود می‌آورد که نکند دست‌های پنهانی برای ترویج بنیادگرایی پشت پرده‌ی نهادهای آموزشی و تحصیلی افغانستان قرار داشته باشد. تغییر در نصاب‌های تحصیلی و اجباری کردن ثقافت اسلامی در هشت سمستر برای تمام رشته‌های تحصیلی در افغانستان، این احتمال را قوت می‌بخشد؛ احتمالی که زمینه را برای فعالیت بیشتر بینادگراها در صنف‌های درسی فراهم می‌کند.
سال‌ها می‌شود که حزب تحریر، به گونه‌ی هدفمند و گسترده در دانشگاه‌های افغانستان فعالیت می‌کند و صدها جوان را دورهم جمع کرده تا در فرصتی مناسب، برای براندازی نظام بسیج‌شان کند؛ اما تا هنوز هیچ اقدامی از سوی دولت علیه این گروه صورت نگرفته است. هفته‌ی گذشته، هزاران نفر از طرفداران این حزب، به بهانه‌ی صدمین سال سقوط خلافت اسلامی، در شبکه‌های اجتماعی شعار برگشت به خلافت اسلامی سر دادند. درست است که حزب تحریر تا هنوز حرکت نظامی نیست و فقط به حرف بسنده کرده است؛ اما همین حرکت، مسیری شده برای تغییر افکار جوانان و تزریق بنیادگرایی که شکل مسلح آن سر از طالب، داعش و دیگر گروه‌های تروریستی درمی‌آورد.
با توجه به شرایط پیش‌آمده در افغانستان که هم جنگ دامنه‌اش بیشتر شده و هم طالبان در میز مذاکره پافشاری دارند، اگر دولت به‌صورت جدی بنیادگرایی را سرکوب نکند، طالبان نه از راه جنگ و صلح که از طریق بسیج افکار عمومی توسط عده‌ای به نام عالم دین، به پیروزی خواهند رسید. زمانی که مجیب‌الرحمان انصاری دولت را نامشروع و مدافعان آن را فاسد می‌داند، صدها نفر از مقتدیانش نعره‌ی تکبیر سر می‌دهند و الله‌اکبر می‌گویند؛ صدها نفری که به انواع مختلف از مزایای نظام بهره‌مندند و سربازان در میدان نبرد و شهرها، برای حفظ جان و مال آنان می‌جنگند. دولت باید به مجیب‌الرحمان و آنان نشان بدهد که زیر سایه‌ی همین نظام صدا بلند می‌کنند و باید به آن ارزش بگذارند. سکوت در مورد مجیب‌الرحمان، ده‌ها مجیب‌الرحمان بینادگرای دیگر را زبان می‌دهد که از نقاط مختلف افغانستان علیه نظام صدا بلند کنند و مردم را علیه وضعیت شکننده‌ی افغانستان بسیج کنند. در شرایط کنونی، مردم در تنگنا قرار گرفته‌اند؛ این تنگنا اگر پشتوانه‌ی دولت را نداشته باشد، مردم را وادار به گرفتن تصمیم‌های خطرناکی کمک می‌کند. یک ملای مسجد، از بس جلو داده شده، در حدی رسیده است که حالا سخن‌گوی ریاست‌جمهوری برای رد سخنان او اظهارنظر کند و او نیز خودش را مقابل با سطح رهبری دولت بداند. این بر دولت است که اتوریته و جایگاهش را در افکار عامه حفظ کرده و جواب افراد را با توجه به سطحی که قرار دارند بدهد. پاسخ سخن‌گوی ریاست‌جمهوری به مجیب‌الرحمان انصاری در حالی که اداره‌ی سیاسی و نظامی محلی دولت در هرات هست، بها دادن به انصاری و افرادی مانند آن است. اگر دولت می‌خواهد مولوی انصاری را سرکوب کند و یا حرف‌های را رد، باید این کار از سوی اداره‌ی محلی هرات انجام شود؛ نه ارگ ریاست‌جمهوری. دخالت ارگ ریاست‌جمهوری، به مولوی انصاری جسارت بیشتری می‌دهد و آن را در افکار عامه، بزرگ‌تر و مورد قبول‌تر می‌سازد.