در حالی که رسانهها از اختلاس بیش از ۸۰۰ میلیون افغانی، فقط در قضیهی توزیع نان در مدت ۴۰ روز کرونایی خبر میدهد، وزیر تازه نفس صحت، مجدانه از مردم میخواهد که در فضای عمومی ماسک بپوشند که از نظر ایشان، یک موضوع حیاتی و نیاز ضروری است. ایشان برای آن که مشکل فقر، نداری و گران بودن ماسکها را نیز حل کند، ماسک طبی اش را در حضور جمع کنار گذاشته و ماسک خانگی پوشیدند؛ چون قیمت ماسک طبی بین ۱۰۰ تا ۳۰۰ افغانی بوده و مردم بیچاره نمیتوانند آن را بخرند!
این درست مثل آن است که مردم از دزدی و غارت اموال شان شکایت کردند و این که چرا هر روز جوانان این سرزمین به خاطر یک موبایل کشته میشوند؛ اما مسؤولان به جای پاک کاری و گرفتار کردن دزدان، تمام موتورسایکلهای شهر را جمع کردند.
همه میدانیم که ساختن ماسک، با وجود ظاهر سادهی که دارد، چندان کار آسانی نیست؛ چون باید مسایل نفوذ نکردن ویروس و عبور کردن هوا و… در آن رعایت شود. این که بگویم ماسک خانگی بپوشید و خود مان هم ماسک دوخته شدهی ننهی اولادها را به صورت بزنیم، ظاهرش قشنگ است. اگر لانگ شات از شهر تصویر بگیریم، همهی جمعیت ماسک به صورت خواهند بود؛ ولی این کار نه تنها نمیتواند مشکل ماسک و گرانی بیش از حد آن را حل کند که با خلق اطمینان خاطر و مصئونیت کاذب، موجب گسترش بیشتر کرونا خواهد شد.
گاهی مسؤولان ما به اندازهی کافی عقل و شعور مردم را جدی نمیگیرند و مثلا به جای برداشتن مانعهای سمنتی بزرگ و باز کردن کوچهها و خیابانها، پروژهی گرافیتی و نقاشی کردن دیوارها را راه میاندازند تا به گمان خود شان هم به فرهنگ خدمت کرده باشند و هم بر سر تاریخ و هنر منت بگذارند که به شهر چهرهی هنری داده اند. شاید هم حق داشته باشند؛ چون از قدیم گفته اند «عقل مردم در چشم شان است»، مدیران هوشیار و کار بلد، معمولا به جای حل بنیادی ناهنجاریها، سعی میکنند، ظاهر کار را پر زرق و برق و قشنگ جلوه دهند. مسؤولان زیادی را دیده ام که به جای رفع مشکل اساسی یک اداره، به رنگ کردن دیوارها، اصلاح و زیباسازی فضای سبز، کاشت گلها و احیانا انجام نقاشیهای قشنگ بر دیوارهای بیرونی ساختمان اداره، همت گماشته و مردم هم برای شان دست زده اند که ایهاالناس، به این میگن مدیر و مسؤول کارا و دانا! مسؤولانی که برای ماندن بر سر پُست و داشتن بودجهی کافی، به زبان عامیانه یا باید سابقهی «بد ماشی» -منظور همان بد معاشی است- کشتن و زدن داشته باشند و یا اگر تحصیلکرده و دموکرات اند، باید خود را به «بد ماشی» و دیوانگی بزنند؛ چون راه دیگری برای مدیریت نتیجهبخش نیست. با تأسف!
برای همین است که در این نوزده سال، ظاهر بسیار کارها زیبا بود. کارگاههای آموزشی، سمینارها، کمیسیونها، گروههای مدنی، دستههای وطنپرست که برای رشد «مادر وطن» جان میدادند، افرادی که یک سنگ وطن را با تمام دنیا عوض نمیکردند؛ زرق و برق زیاد و … اما سؤالی که بالاخره یک روزی باید از خود بپرسیم این است که واقعا ما چقدر پیشرفت کردیم؟ رابطهی این پیشرفتها با ظاهر پر زرق و برق تا چه اندازه است و چقدر آدم و پروژهبگیر توانستند در پشت ظاهر قشنگ پروژهها، به هر چیزی که خواستند رسیدند!
باید از خود بپرسیم میزان کارهای زیر بنایی که در کشور انجام شده است، چقدر است؟ کجا، چگونه و چرا؟ حالا که خارجیها و همهی دنیا از ما خسته شدهاند، -به گفتهی آنها، همه مان بوی بنزین میدهیم- چه کار بزرگ زیر بنایی در کشور انجام شده است تا به آن اشاره کنیم؟ کاری که نیم قرن بعد هم به یاد آورده شود که این کار در زمان فلان رییسجمهور، با کمک کل کرهی زمین ساخته شده است.
اگر کلاه مان را قاضی کنیم و به خود مان دروغ نگوییم، هیچ کار بزرگی در کشور انجام نشده است. برق مان وارداتی است، تمام کالاهای اساسی مان را باید از بیرون وارد کنیم، اقتصاد رانتمحور مان هنوز از مرحلهی گدایی و تکدیگری خارج نشده است، برای بیماریهای پیشپا افتاده باید به خارج برویم، در صنعت، علم و تکنولوژی چیزی برای عرضه نداریم و حتا نمیتوانیم نیازهای خود مان را برآورده کنیم، کارآفرینی نکردیم، صنعت، کارخانه، کشاورزی و… همه در وضعیت نابسامان به سر میبرند! آزادی بیان، رسانه، مدنیت، حقوقبشر و چیزهای از این دست که مدام آنها علم کرده و ازش یاد میکنیم، به یک «پِخ» بند استند. رسانهها اکثرا در حال ورشکستگی کامل و یا نزدیک به آن اند و آزادی بیان نیز فقط منتظر خروج نیروهای خارجی از افغانستان است!
مسألهی دیگر، دو رویی و دروغ گفتنهای زیاد مان بود، مثلا کسانی که شب و روز برای وطن سرودند، گفتند و خواندند، حاضر نشدند برای یکسال در این وطن زندگی کنند، اگر آمدند هم فقط برای آن بود که اینجا درآمد بهتری در انتظار شان بود. دهها کمیسیون ساخته شد؛ ولی نتیجهی کار حتا دو تای آن مشخص و مؤثر واقع نشد!
هر چه گذشت، وضعیت در تمام عرصهها بدتر و بدتر شد، مردم که زیاد فشار آوردند؛ روش تازهی ابداع شد که به جای حل مسأله، صورت آن را «منالبیخ» پاک کنیم؛ مثلا اگر کسی چشمش عفونت کرده و مشکل داشت، به جای درمانش، آن را از کاسهی سر بیرون آوردیم تا از شر چشم و دردش، یکجا خلاص شویم!
وزیر صاحب صحت عامه میگوید که تعداد مبتلایان کرونا در کشور کم شده است. خوب، چرا کم نشود جناب وزیر صاحب بسیار محترم! مردم به نظام درمانی باور و اعتماد ندارند، کسی برای آزمایش مراجعه نمیکند، اگر کسی مریض شد، تلاش میکند تا آخرین لحظهها در خانه با خوددرمانی مشکلش را حل کند و اگر فوت هم شد، خود مردم بدون آن که تو دانی و من، جنازهها را دفن میکنند، پس آمار از کجا بالا برود؟
رابطهی مردم و حکومت را که ببینیم –به خصوص در مورد کرونا-، به ویژه در این روزها که بانک جهانی ۲۰۰ میلیون دالر به افغانستان کمک کرده است، همه به یاد گدامدار وزارت میافتیم و فسادهای که خود مسؤولان افشا کردند. هر کسی از خود میپرسد، وقتی گدامدار ۸۰ هزار دالر میگیرد، وضعیت دیگران چگونه خواهد بود؟ در حالی که دهها سال است هواپیماها و جتهای جنگی مان در کشورهای دیگر در نمایش عمومی است، سخت است که قاچاق نشدن دستگاههای تنفسی را به پاکستان باور کنیم!
در نیجریه –یکی از کشورهای افریقایی-، مردم میگویند کرونا دروغ و ساختهی ذهن زمامداران برای به جیب زدن پولهای بادآورده است. وقتی دلیل آن را بررسی کردند، فهمیده شد که منشاء اصلی از عدم صداقت و دروغگویی مسؤولان آن کشور به مردم و فاصله بین حکومت و مردم است.
روزگاری، وزیری داشتیم که «جایزهی بهترین وزیر» جهان را در هفتمین گردهمایی سالانهی سران حکومتهای جهان/ World Government Summit Organization، در حضور بیش از ۴ هزار شرکت کننده از ۱۳۰ کشور جهان از دستان «شیخ راشد» حاکم دبی دریافت کرده بود؛ اما نمیدانم چطور شد که به یکباره، بهترین وزیر جهان خانه نشین شدند!
او، روزگاری میگفت که ۶۶ درصد مردم افغانستان -۱۶ میلیون نفر- به کرونا مبتلا میشوند، ۷۰۰ هزار نفر در شفاخانهها بستر میشوند، ۲۱۰ هزار نفر به مراقبتهای جدی نیاز خواهند داشت و ۱۱۰ هزار نفر در کشور به دلیل ابتلا به کرونا از دنیا میروند!
بسیاری دیگر، چارهی کار را در معافیت کتلوی دانستند و حالا وضعیت بدون آن که حکومت تاثیر جدی بر کنترل کرونا داشته باشد، به شکلی است که شاید هم به معافیت کتلوی نزدیک شده باشیم –یعنی ویروس همه را گرفته باشد، رفتنیها رفته باشند و ماندنیها مانده باشند- و هم پیشبینی وزیر صاحب قبلی درست از آب درآمده باشد؛ چون کسی نیست که خود یا اعضای فامیلش از این عذاب در امان مانده باشد!
حکومت و مسؤولان صحی که واقعا نمیدانند آمار واقعی مبتلایان و وفات شدگان چقدر است، به صورت اتوماتیک هر روز یک آماری را که نه دیگر برای مردم مهم است و نه تفاوت زیادی با گذشته دارد، برای خالی نماندن عریضه، به مطبوعات اعلام میکنند! مسؤولانی که این روزها طرح جدیدی را روی دست گرفته و میخواهند با نظرسنجی، تعداد مبتلایان و جان باختگان کرونا را در افغانستان کشف کنند.
این کار نیز ظاهرش قشنگ است، درست مثل تمام نظرسنجیها و کشفالکشوفهای پروژهمحور و آبکی دیگر در این نوزده سال که نه جایی را گرفتند و نه به درد چیزی خوردند، نظرسنجیِ که قطعا آمار مورد نیاز را بیرون خواهد داد؛ نه آماری را که باید بیرون بدهد! ظاهرش هم بدک نیست؛ اما در پشت آن یک درماندگی و بیکارگی زننده به آدمها چشمک میزند؛ درست مثل یک گدامدار زرنگ که به ریش همه میخندد!
در کشوری که هیچ چیزش به هیچ چیزش نیست، معیار اختصاص بودجه به ادارهها، ولایتها و افراد با نفوذ ارتباط مستقیم به زور آنطرف دارد، نه برنامه، اصول و نقشه! یعنی هر کسی زورش بیش، پول و امکاناتش بیشتر! عدالت از ریشه زیر سؤال است و قطعا وطندوستی و وطنپرستی نیز؛ چون وقتی عدالت نباشد، حس مالکیت کشته میشود، زمانی که حس مالکیت وجود نداشته باشد، ملیگرایی و داد زدن از یک کشور واحد بیفایده است! آنقدر بیفایده که نه با شعار میشود درستش کرد، نه با رسانه، نه با ورزش و هنر!
این روزها دنیا در یک پراکندگی و عدم هماهنگی عجیبی قرار دارد و هیچ خبری از پروژهی جهانی و هماهنگ برای کشف واکسین و یا مبارزهی همهگیر علیه کرونا نیست، هر کسی به خود و نظام درمانی اش متکی است و ما نیز مشغول گدامداری. به همان اندازه که کرونا دنیا را متشتت کرده است، وضعیت ما نیز پراکنده است. زمانی میگفتیم، «در خانه بمانید، صمیمانه بمانید، خانه جای ماست، کرونا د بیروناست»؛ ولی حالا شعار «در خانه بمانید» به شعار «ماسک بزنید» تغییر ماهیت داده است. همین وضعیت نیز متوجه مسؤولان است، مردم در ابتدا به شدت رعایت کردند؛ ولی وقتی دیدند که رسانهها مشغول سلبریتیسازی کرونایی است، مسؤولان خود شان دستورالعملها و شعارهای خود را رعایت نمیکنند و تصاویر دستهجمعی و چکر رفتنهای شان همه جا را پر کرده است، آنها نیز برای نمردن از گرسنگی، از خانه برآمدند! دیگر این که مردم باور شان را به توصیهها و خواستهای صحی زمامداران زمانی از دست دادند که دیدند از کرونا استفادهی ابزاری میشود.
زمانی که آمار مبتلایان به کرونا در کابل به اندازهی انگشتان یک دست هم نبود و وضعیت سیاسی به خاطر دو رییسجمهوره بودن، روی لبهی تیغ بود؛ کنترل وضعیت به بهانهی کرونا در سرکها بسیار شدید بود؛ ولی وقتی توافق حاصل شد، در اوج گسترش و گردش اجتماعی کرونا در کابل، خبری از کنترل نبود! روزهای که مردم از خود پرسیدند، این وسط یکی دروغ میگوید!
از پروژهی توزیع کمکها، نان و تشخیص نیازمندان و آن سه کیلو گندم مشهور میگذریم که بنا به گزارش روزنامهی هشت صبح، ۸۰۰ میلیون افغانی توسط مسؤولان شهرداری، اتحادیهی مواد ارتزاقی و خبازان در ۴۰ روز اختلاس شده است؛ حالا شما این را برسانید به چند ماه و مقامهای بزرگتر، زورمند تر و صاحب رسوخ تر که چه وضعیت بوده و چه کیفی کرده اند، گدامداران و گدام پروران! کیفی که ۷ پشت نه که ۴۰ پشت شان برسد!
در آخر ضمن خیره شدن به انبان پرگهر و سخنهای قشنگ آقای «حیدری»، والی صاحب بسیار محترم و دوستداشتنی کابل که هر روز حرفهای زیبا میزنند، این مطلب را پایان میدهم!
یارا زنده خو باشی والی صیب که هر روز، قند در دل مردم مفلس و مفلس خوشحالهای این سرزمین آب میکنی!