گرسنگی و سرنوشت غم‌انگیز کودکان کار

صبح کابل
گرسنگی و سرنوشت غم‌انگیز کودکان کار

نویسنده: لیزا عمری
نگاه‌های معصومی که آینده‌ی مبهمی در انتظار دارند، دستان کوچکی که باید در آن قلم می‌گرفت، اکنون با ابزار‌های سبک‌وسنگین برای به‌دست‌آوردن پول نان کار می‌کنند؛ نانی که گم‌شده‌ی شمار زیادی از افغانستانی‌های درگیر با جنگ و دیگر چالش‌های اجتماعی است.
تواب، پسر نوجوانی‌ است که با انجام کارهای شاق، لقمه‌نانی را به خانه می‌برد. تواب، کارتن بزرگی را با تار به گردن کوچکش آویزان کرده که در آن، ساجق، سیگار و برخی چیزهای دیگر برای فروش دارد. او، می‌گوید که پدرش بیمار و تنها نان‌آور خانه بوده است و اکنون به علت شدت‌گرفتن بیماری اش، دیگر نمی‌تواند کار کند؛ چیزی که باعث شده است تواب نان‌آور خانواده شود. اکنون، باری که باید پدر با شانه‌های تکیده ‌اش بکشد، به دوش پسر می‌افتد تا با بازوان کوچکش، تکیه‌گاه خانواده شود و برای چند نفر نان دربیاورد. تواب، که در چهار‌راه برکی شهر کابل مصروف دست‌فروشی است، با حسرت نگاهی به ساختمان دانشگاه رنا می‌اندازد و می‌گوید: «اگر فقیر نبودم، می‌خواستم در دانشگاه رنا درس بخوانم!»
تواب تنها نوجوانی نیست که از کودکی این خواب را بر سر دارد و فقر نگذاشته تا این رویایش را به واقعیت بدل کند؛ صدها کودک، نوجوان و حتا جوانان این خاک اند که حسرت به‌واقعیت تبدیل شدن این رویا را با خود دارند.
فرهاد، کودک دیگری است که با ده سال سن، در یکی از پیاده‌روهای کابل نشسته و با حسرت، به کفش‌های ره‌گذارنی نگاه می‌کند که از کنارش رد می‌شوند. فرهاد یکی‌یکی قدم‌های ره‌گذران را دقیق می‌شود و تا کفش کدام یکی به رنگ نیاز دارد و کدام یکی از مسیری که دارد، راهش را به سمت فرهاد کج می‌کند؛ تا کفش‌هایش را واکس بزند و یا رنگ کند.
فرهاد، در کنار پدر که کراچی دستی دارد، نان‌آور خانواده‌‌ای شش‌نفره است. او، نیم روز را به مکتب می‌رود و پس از مکتب با کتاب‌های مکتب و وسایل بوت‌پالیشی ‌اش که در بیک آبی پینه‌‌خورده جا داده است، به کار می‌رود و تا ساعت شش شام، مصروف پالش‌کردن کفش‌های مردم است؛ کفش‌هایی که معمولا پاهایی را به مسیرهای خوش‌بخت‌تر از فرهاد می‌برند. او، آرزو دارد داکتر گوش‌وگلو شود و پدرش که شنوایی ‌اش را از دست داده و پولی برای درمان ندارد را، درمان کند.
فرهاد، از برخی مشتریانش خوش‌ است که در بدل رنگ‌کردن کفش‌های شان پول دو نان -۲۰افغانی- را به او می‌دهند و برخی هم، وقتی فرهاد می‌خواهد کفش‌های شان را رنگ کند، با تندی درخواست او را رد می‌کنند. در زندگی فرهاد ده‌ساله، همه‌چیز با نان محاسبه می‌شود؛ روزانه پنجاه افغانی اگر درآمد کند، پنج نان به خانه برده و اگر صد افغانی باشد، ده نان که می‌تواند سه وقت نان خشک خانواده‌ی شش‌نفری اش را کفایت کند.
کودکان، آسیب‌پذیرترین قشر جامعه استند؛ قشری که در جامعه‌های توسعه‌نیافته و درگیر جنگ، به گونه‌های مختلف دچار رنج‌ها و مشقت‌های باورنکردنی‌ای استند؛ از سوی استفاده‌ی جنسی، کار شاق، مهاجرت و افتادن در دام باندهای مافیایی و تروریستی و یا هم بیگار دادن در کارخانه‌های صنعتی.
کابل؛ پایتخت افغانستان، بیشترین کودک کار را در خود جا داده است؛ کودکانی که یا زندگی شان با فقر گره خورده و یا از ولایت‌های دیگر به دلیل جنگ و دیگر مشکلات آواره شده و به کابل پناه آورده اند. دست‌درازکردن به مردم برای چند افغانی، بوت‌پالیشی، دست‌فروشی و شستن و پاک‌کردن موترها، از کارهایی است که بیشتر این کودکان به آن مصروف اند و بیشتر از آن، حتا زمانی برای رفتن به مکتب ندارند؛ زمانی که به جای مکتب، باید برای به‌دست آوردن چند قرص نان بیشتر، به مصرف برسد.
نسیم، کودک دیگری از کودکان کار است که به دلیل نبود پدر، به خیابان آمده و کفش‌های مردم را واکس می‌زند. نسیم که پدرش سال‌ها در ارتش خدمت کرده، در مسیر میدان وردک او را با پسر ۱۷ساله ‌اش که سرپرست خانواده است، طالبان از موتر پایین و دو هفته بعد، هر دوی آن‌ها را تیرباران می‌کنند. بعد از پدر که نان‌آور خانه است و برادر که سرپرست خانه، نسیم یازده‌ساله می‌ماند و سرپرستی و نان‌آوری خانواده؛ او هم باید کار کند و هم مرد خانواده باشد.
مدتی پس از کشته‌شدن پدر و برادر نسیم، مادرش به بستر بیماری می‌افتد و اندک پس‌اندازی که از پدر مانده، مصرف تداوی مادر می‌شود؛ تداوی‌ای که نتیجه نمی‌دهد و در آخرین دیدار، داکتر می‌گوید که یا باید گرده اش پیوند زده شود و یا دست از زندگی بشورد. نسیم، با این که هنوز مادرش زنده است؛ اما با حسرت یک مردم بزرگ‌سال، می‌گوید که مادرش رفتنی است و هیچ کاری از دست آن‌ها ساخته نیست.
نسیم که بزرگ‌ترین فرزند باقی‌مانده در این خانواده است، بارها به اقوامش برای گرفتن قرض مراجعه می‌کند؛ اما به گفته‌ی خودش، مگر چه کسی به یک کودک ده-دوازده‌ساله قرض می‌دهد؛ کودکی که با تمام تلاش، جز درآوردن نان، هیچ پس‌اندازی ندارد. او، نه تنها دنبال اقاربش برای گرفتن پول رفته است؛ بلکه به اساس حرف‌های داکتر که باید یکی از اقارب مادرش به او گرده بدهد، پیش یکی‌یکی از خویشاوندانش رفته و از آن‌ها خواسته است که یکی از گرده‌های شان را به مادرش بدهند.
به اساس آماری که یونیسف سال گذشته‌ی میلادی نشر کرده، دوازده میلیون کودک در افغانستان، به دلایلی از جمله فقر و ناامنی به آموزش‌وپرورش دست‌رسی ندارند؛ آماری که خبر از بی‌سوادی حتمی آن‌ها در آینده می‌دهد.
طی یک سال آخر و با همه‌گیری کرونا که زندگی کاری اقشار مختلف جامعه را به قرنتین برد، فقر در افغانستان را که نزدیک به ۵۰ درصد می‌رسید، به بالای هفتاد درصد افزایش داد؛ فقری که به گونه‌ی مستقیم بر زندگی کودکان در افغانستان تأثیر گذاشته و رشد جسمی و فکری آنان را مختل می‌کند.
بر اساس آماری که مؤسسه‌ی حمایت از کودکان، سال پیش به نشر رسانده، بیش از هفت میلیون کودک در افغانستان به دلیل قرنتین و بیکاری، در معرض خطر گرسنگی قرار دارند. به اساس آمار این نهاد، پیش از همه‌گیری کرونا، حدود ۵٫۲۶ میلیون کودک در افغانستان به مواد غذایی نیازمند بودند که این آمار، با شیوع کرونا، به ۸٫۱۲ میلیون کودک افزایش یافته است.
یونیسف، در تقسیم‌بندی‌ای، کودکان خیابانی را به دو گروه تقسیم کرده است؛ گروه نخست، کودکانی استند که به دلیل فقر خانواده‌های شان، در خیابان‌ها به کار شاق مصروف اند؛ کودکانی که روان شان به دلیل کار در خیابان و دوری از مهربانی خانواده و اجتماع، به نوعی آسیب می‌بیند. گروه دیگر اما؛ کودکانی استند که در کنار کار در خیابان، دچار انواع مشکلات از جمله استفاده‌ی سوی جنسی و توهین و تحقیر در خیابان‌ها می‌شوند؛ مشکلاتی که آن‌ها را در معرض انواع مشکلات روانی قرار می‌دهد.
کار، تنها مشکلی نیست که کودکان فقیر در افغانستان با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند؛ جنگ که همه‌ساله از افغانستان هزاران قربانی می‌گیرد، کودکان بی‌دفاع را بیشتر از همه آسیب‌پذیر کرده است. بر اساس گزارش کمسیون حقوق بشر، در شش ماه نخست سال ۲۰۲۰ میلادی، در حمله‌های گوناگون گروه‌های تروریستی در افغانستان، ۹۱۰ کودک کشته و زخمی شده اند.
این در حالی است که به دلیل کاهش بارش برف‌وباران در سال پیش رو، صلیب سرخ و جمعیت هلال احمر، اعلام کرده است که بیش از ۱۳ میلیون نفر در افغانستان با خطر گرسنگی مواجه اند که این آمار در سال جاری به ۱۸ میلیون شهروند خواهد رسید؛ آماری که خبر از گرسنگی کودکان بیشتر در سال روان می‌دهد.