تلاش من در شعرهایم برجسته ساختن دردهای زنانه است

حسن ابراهیمی
تلاش من در شعرهایم برجسته ساختن دردهای زنانه است

اشاره: باران سجادی از ولایت غور افغانستان است. با افزایش تنش‌ها و شروع منازعات داخلی و بیرونی در کشور، خانواده‌ی باران به ایران کوچید. باران در خانواده‌ی آواره‌ی افغانستانی در مشهد ایران متولد شد. دنیای کودکی باران در فضای مهاجرت رنگ غم‌انگیزی به خود گرفت. باران با رویکرد هنجارشکنانه به بسیاری از سنت‌ها نگاه انتقادی و اعتراضی داشت. او پس از پایان آموزش‌های ابتدایی از سد کانکور ایران گذشت و در رشته‌ی جغرافیا با گرایش برنامه‌ریزی شهری به تحصیلاتش ادامه داد. باران در دانشگاه فردوسی مشهد آموزش عالی را آغاز کرد و در برنامه‌های ادبی دانشجویی شرکت می‌کرد و شعر می‌گفت. او از ادامه‌ی تحصیلاتش در ایران صرف نظر کرد و تحصیلاتش را ناتمام گذاشت و به تنهایی آواره‌ی دیار غرب شد و به کشور کانادا کوچید. باران، شعر آزاد می‌نویسد؛ از او تا حالا دو مجموعه شعر به نام‌های «سنگ‌باران» و «پریود» منتشر شده است. نگاه و روش باران در شعر به‌گونه‌ای است که قبول و تحمل آفریده‌های او برای بسیاری از شاعرانی که رعایت قاعده‌ها را در شعر اصل می‌پندارند، دشوار بوده است. همین رویکرد سبب شده است که شعر‌های او با نقد‌های تندی مقابل شود.
صبح کابل:
چگونه شد که به سراغ شعر رفتید؟
باران سجادی: ‎نخستین خاطراتم ‎كه از بازی‌های ‎چشم‌های سرد ‎و سیاهی دیوار شروع می‌شد ‎و مردهایی كه با گناهان ورزیده ‎روی نیمكت كنارم می‌نشستند؛ گناهان سنگین ‎و هراسی كه جزئی از خانه‌ی كوچك من است، ‎از همان اولین پله‌های خانه ‎فهمیدم كه شعر فقط می‌تواند زخم بزند ‎و من هیچ وقت نقاش خوبی نبوده‌ام ‎كه اضطراب محبوب تو را ‎در آغوش كشیده ‎و به زیر زمین خانه بازگشته باشم ‎و یادم بیاید تو همین جا ‎در زیرزمین كوچكی ‎دلت را میان آجرهای كوچك ‎به من دادی.
صبح کابل: این که خلاف خیلی‌ها؛ جای شعر موزون سراغ سپید رفتید، چه بود؟
باران سجادی: در شعر موزون به دلیل ساختمان و وزنی که باید درست مهندسی شود، ممکن است بخش زیادی از حس شاعر را معطوف به موزون بودن و ساختمان شعر کند؛ ولی در شعر سپید دست شاعر بازتر است و تمام حس درونی شاعر فقط به نوشتن و آفرینش متمرکز است. من در شروع کارم که حدود ده–دوازده‌ساله بیش نبودم، به سبک نیمایی می‌سرودم؛ اما پس از سال‌ها نوشتن متوجه شدم که در سپیدسرایی بسیار بی‌پروا، جسورتر و راحت‌ترم.
صبح کابل: پریود و واکنش منتقدان را به آن چگونه یافتید؟ آیا در این مجموعه موفق بوده اید؟
باران سجادی: دومین مجموعه‌ی شعری من که «پریود» نام دارد و محصول سال ۲۰۱۵ می‌باشد، متأسفانه پس از چاپ هیچ ارگان و سازمان و دانشگاهی در افغانستان حاضر نشد که محفل رونمایی برپا کند و دلیل شان هم انتخاب و عنوان «پریود» بود و ناشر کتاب پریود که انتشارات وسیم امیری بود هم محفل رونمایی برای کتاب پریود نگرفت و کتاب پریود در تیراژ هزار نسخه تا مدت شش ماه در انبار انتشارات امیری خاک خورد تا بالاخره دوستان فرهنگی ما در کابل برایش محفل رونمایی گرفتند
صبح کابل: با این که شما در بیرون از افغانستان زندگی می‌کنید، روزانه به زبان دیگری صحبت می‌کنید، چگونه توانستید درگیر زبان پارسی بمانید و به پارسی شعر بگویید؟
باران سجادی: زبان مادری من است و با این که بیش از یک دهه است که در جغرافیایی بسیار دورتر از افغانستان زندگی کرده‌ام؛ ولی جنون شعر در خون من است و با همین عشق و حسی که به هنر و شعر دارم تا کنون توانسته‌ام زنده بمانم.
صبح کابل: شعر زن را در افغانستان چگونه یافته اید، آیا به اندازه‌ی کافی به آن پرداخته شده است.؟
باران سجادی: در افغانستان به دلیل وضعیت فعلی، درگیری‌های طولانی، جنگ و اوضاع نابسامان کلا هنرهای سینمایی، ادبیات و موسیقی ما هم دستخوش نوعی رکود بوده و تأثیر این دوران طولانی نابسامانی داخلی و مهاجرت‌های اجباری بخش بزرگی از مردم، طبعا باعث می‌شود که انرژی و استعدادهای زیادی حیف و هدر رود؛ اما باز هم در دهه‌ی اخیر شاعران زن و چهره‌های هنری شاخص و قابل احترام به خوبی درخشش داشته اند و البته وضعیت داخلی و نابسامانی افغانستان شرایطی است که گاهی گنج از همین ویرانه‌ها برمی‌خیزد.
صبح کابل: پرداختن به زنانگی در شعر چه اندازه برای تان اهمیت دارد و چقدر درگیر به این پرداخت بودید؟
باران سجادی: در کل شعرهای من و دغدغه‌های درونی من زنانگی کاملا واضح دارد و بیشتر کارهایم سعی در نشان دادن زن و رنج‌های زن افغانستانی است؛ چرا که زن بودن در افغانستان بسیار با رنج همراه بوده؛ تلاش من در شعرهایم برجسته ساختن این دردهای زنانه است.
صبح کابل: چند شاعر زن را از افغانستان می‌شناسی که کارهایش برایت قناعت‌بخش باشد؟
باران سجادی: ما شاعران خوب و پرکار داریم؛ از نمونه‌هایی که خودم به وجود شان افتخار می‌کنم و کارهای شان را بیشتر می‌پسندم، مارال طاهری، لیمه افشید، مهتاب ساحل، کریمه شبرنگ و زینت نور استند البته همه‌ی شاعران زن افغانستان برایم قابل احترام استند
صبح کابل: باران سجادی آیا یک فمینیست است؟
باران سجادی: سؤال سختی است! من فمینیست به آن معنایی که در افغانستان رواج یافته است نیستم و بیشتر از این که خود را زن بدانم، خودم را انسانی می‌دانم که در جامعه باید حقوق انسانی برابر داشته باشم و برای به دست آوردن حقوق اولیه و برابری انسانی تمام تلاش و مبارزه‌ام را ادامه خواهم داد.
صبح کابل: رابطه‌ات به عنوان یک شاعر با دیگر ژانرهای هنری چگونه است؟
باران سجادی: من به موسیقی، نقاشی سینما و فیلم و حتا بازی‌گری و ایفای نقش بسیار علاقه‌مندم؛ اما متأسفانه تا کنون هیچ شانس خوبی در این زمینه برایم فراهم نشده است.
صبح کابل: در ماه‌های اخیر ویدیو کلیپ تصویری از خودت نشر شد که به گمانم اولین آهنگی بود که خواندی؟ آیا شعر را رها کردی و به سراغ موسیقی رفتی؟
باران سجادی: بلی یک ویدیو آرت مفهومی به نام «زن» را با آواز خودم در روز جهانی زن در هشت مارچ ۲۰۱۹ منتشر کردم که تقدیمی خودم به زنان بود. البته من به آواز خواندن از کودکی بسیار علاقه‌مند بودم؛ اما فعالیتی انجام ندادم و آن هم به دلیل پیشینه مذهبی خانواده‌ام بود و ترس از قضاوت‌های نادرست از جانب جامعه و در نتیجه زودتر از این‌ها آواز خود را نکشیدم؛ اما دلیل اصلی روی آوردنم به موسیقی صرفا ادامه‌ی فعالیت‌های فرهنگی و هنری در راستای روشن‌گری برای جامعه‌ی محبوبم افغانستان بوده و هست. این که بتوانم علاوه بر شعر و استفاده از واژه، از حربه‌ی آواز و تصویر برای نشان دادن کاستی‌های جامعه‌ی فعلی‌ام قدمی بردارم. در حقیقت تأثیر آواز و موسیقی و تصویر می‌تواند راه خوبی برای اعتراض و شکستن تابوهای درونی جامعه‌ی مان باشد و البته که شعر را رها نکرده‌ام؛ آخر این شعر لامصب چیزی نیست که بتوانی از آن رها شوی؛ اگر آلوده‌اش شدی، زخمی است که همیشگی همراه شاعر خواهد ماند.
صبح کابل: ایده‌ی این آهنگ چه بود؟
باران سجادی: ایده‌ی ویدیو، مفهومی و سورئال بود. در بخش‌هایی از ویدیو مشاهده می‌کنیم که زنی با چهره‌ی عصبی و اندوه‌گین مردی را به روی تخت می‌کشاند و سرش را تراشیده و کاسه‌ی سر را باز می‌کند و درون کاسه سر پر است از لجن و گِل و لای؛ آن لجن‌ها را بیرون کشیده و به جایش مغز سالم انسان را جایگزین کرده و سر را بخیه می‌زند و در همین حین زنانی که به صورت اجسام بی‌جان روی زمین افتاده بودند به اصطلاح احیا شده و جان می‌گیرند. منتقدانی مرا مردستیز خوانده و از دیدن ویدیو خشم‌گین شدند؛ اما در حقیقت این ویدیو جایگاه خوبی به مردان داد و این واقعیت را بیان کرد که نوع نگرش مردان به زنان چقدر مهم است، مادامی که نگرش و تفکر مردان نسبت به زنان انسانی و درست باشد، زنان هم احیا و زنده می‌شوند و نکته‌ی دیگر در باره‌ی این ویدیو این بود که ویدیو از سطح عموم بسیار بالاتر بود؛ در نتیجه مخاطب هم خاص و اندک بود و البته جدا از موزیک که بسیار کار فاخر و متفاوت است در ویدیو صحنه‌هایی که مثبت هجده است و خشونت و خون هم در آن هست، باعث شد این موزیک ویدیو کم‌تر دیده شود؛ اما خودم به عنوان اجراکننده‌ی این آهنگ مطمئنم این اثر جای خود را در جامعه خواهد یافت و یکی از اثرگذارترین آهنگ‌های فاخر برای «زن» بیشک همین آهنگ خواهد بود.
صبح کابل: در آهنگت هم از درد زنان افغانستان خواندی و در شعرهایت هم به دنبال روایتی از این دردها استی، این زنانگی به هنرت لطمه نزده است؟
باران سجادی: این دردها و رنج‌ها عصاره‌ی هنری من است؛ مادامی که در اندوه و رنج نباشی نمی‌توانی آن رابطه‌ی روانی لازم را برای خلق اثری که تأثیر مستقیم بر مخاطب در جامعه‌ات داشته باشد، انتظار داشته باشی.
صبح کابل: فکر نمی‌کنی که این رویکرد هنری‌ات فقط یک طیف خاصی از مخاطب را به همراه خود داشته باشد؟
باران سجادی: مخاطب شعر من خیلی اندک است و متفاوت بودنم در موسیقی هم نتیجه‌اش همین مخاطب خاص و اندک است که با این هم، چون هدف من کار و فعالیت‌های فرهنگی و خدمت به جامعه‌ای است که باید بسیار تلاش کنیم تا به حداقل‌ها برسیم.
صبح کابل: در ایران بزرگ شدی و تا قبل از رفتنت به کانادا فقط چند سفر کوتاه به افغانستان داشتی، به عنوان یک شاعر، چه قدر درد زنان افغانستان را می‌شناسی؟
باران سجادی: بلی من متولد ایران استم؛ آن‌جا رشد کردم و گویش روزانه‌ام کاملا ایرانی بود. تحصیلات دانشگاهی‌ام را در ایران شروع کرده ولی انصراف از تحصیل داده و به کانادا مهاجرت کردم. با این که دور از افغانستان بودم؛ ولی هرگز از درد زنانگی آن هم از جنس افغانستانی دور نبودم. من در فضای پیرامون خویش افغانستان کوچکی ساخته‌ام با دردهای بزرگ و منحصربه‌فردش؛ افغانستانی که تولد یک زن در آن جا بدشانس‌ترین حادثه در زندگی است.
صبح کابل: جایی از تو به اسم شاعر تابوشکن یاد کرده اند، خودت چقدر موافقی؟
باران سجادی: بارها از من به عنوان شاعر تابوشکن نام برده اند؛ اما به عقیده‌ی من فریادها، اشعار و یا حرکات من در فضای مجازی فعلی فقط برای افغانستان تابو انگاشته می‌شود ورنه آزادگی و حق انتخاب و حجاب و مسائلی که در شعرهای من موج می‌زند، از اساسی‌ترین حق انسانی است و تابو نیست.
صبح کابل: از کارهای بعدی‌ات بگو؛ مجموعه‌ی شعری برای چاپ داری؟
باران سجادی: باران سجادی مجموعه‌ی سوم شعری‌اش را حاضر دارد؛ اما زمان انتشارش معلوم نیست.
صبح کابل: می‌خواهی شاعر بمانی یا این که در موسیقی هنر خود را دنبال می‌کنی؟
باران سجادی: می‌خواهم هنرمند بمانم و بودن در دنیای هنر برایم مهم‌تر از هر چیز دیگری است. مهم نیست که شاعر بمانم و شعر بسرایم و یا این که موسیقی را پی بگیرم و آواز بخوانم؛ مهم این است که بتوانم در دنیای هنر با هنرم حرف جدی‌ای برای گفتن داشته باشم و بتوانم مخاطبان خود را ارضا کنم. این تمام آن چیزی است که من در دنیای هنر به دنبال آن استم.
صبح کابل: در پایان اگر گفتنی دیگری داری؟
باران سجادی: گفتنی‌ها گفته شد و سپاس از خوانندگانی که این مصاحبه را با چشم دل خواندند.