فدرالیزم؛ جنگ را به رقابت سالم تبدیل می‌کند

ابوبکر صدیق
فدرالیزم؛ جنگ را به رقابت سالم تبدیل می‌کند

اشاره: هم‌زمان با خروج نیروهای خارجی، تشدید جنگ دولت و طالبان و طرح‌های سیاسی برای صلح، برخی از گروه‌های سیاسی، بر حکومت غیر متمرکز تأکید دارند و به جود آمدن چنین ساخار سیاسی‌ای را، تنها راه حل مشکلات در افغانستان می‌دانند. لطیف پدرام، رهبر حزب کنگره‌ی ملی افغانستان، یکی از داعیه‌داران نظام غیر متمرکز –فدرالی- طی دو دهه‌ی اخیر بوده و هم‌واره با این خواست، پافشاری کرده است. روزنامه‌ی صبح کابل، در گفت‌وگویی با آقای پدرام، پرسش‌هایی را در مورد خروج نیروهای خارجی، ماهیت طالبان، دولت و نظام مناسب برای آینده‌ی سیاسی افغانستان مطرح کرده است. این گفت‌وگو به گونه‌ی ثبتی انجام شده و تبدیل به متن شده است.

شما در فیسبوک تان نیروهای امریکایی را اشغال‌گر خطاب کرده اول ماه می را مبارک باد گفتید، معنای این حرف چیست؟
افغانستان در«اشغال» نیروهای امریکایی بود؛ به همین دلیل از بیرون شدن نیروهای امریکایی استقبال کردم. حضور امریکا سبب تحرک منفی در منطقه-‌ حوزه‌ی جنوب و آسیای مرکزی – می‌شد و بیرون شدن نیروهای امریکایی خبر نیک بود.
شما زیر چتر همین نظام که به حمایت امریکایی -به قول شما کشور اشغال‌گر-، حزب ایجاد کردید، عضو مجلس نمایندگان بودید که پول و هزینه‌ی امتیازش از طرف امریکایی پرداخت‌می‌شد، امروز آ‌ن‌ها اشغال‌گر شدند، این تغییر صد و هشاد درجه‌ای از کجا می‌آید؟
این تغییر یک صد و هشتاد درجه‌ای، کنونی نیست. ممکن است شما در رژیم «پولی‌پوت» زندگی کنید، به معنا خوبی رژیم نیست. در رژیم حفیظ‌ الله امین، با شرف‌ترین آدم‌ها زندگی و کار می‌کردند، در زمان نادرخان، عبدالرحمان خان و… این سرزمین ما است؛ نمی‌شود که در زمان اشغال رهایش کنیم. تغییر من کنونی نیست، از زمان بچگی – ۱۴ سالگی- من منتقد نظام سرمایه‌داری بودم و هستم.
چرا در زمانی که عضو مجلس نمایندگان امریکایی را اشغال نمی‌خواندید؟
ما در نظام تحت عنوان دولت زندگی می‌کنیم؛ از نظر جامعه‌شناسان معروف از «افلاطون تا التوسر و ماکیاولی» دولت از مردم است. مردم در یک جامعه‌، به اجرایی کردن کارهای نظام، قوه‌ی اجرایی‌ای را به‌نام دولت قرارداد می‌کنند. هر کسی می‌‌تواند در این نظام کار کند؛ این نظام به صورت اختصاصی مال رییس‌جمهور و رژیم حاکم نیست. در نظام شیوه‌های مختلف مبارزاتی وجود دارد؛ برخی‌ها اسلحه‌ به دست می‌گیرند و شماری با اعتراضات مدنی، سیاسی و مطبوعات؛ همه در نفس خود یک مبارزه است. به قول «رهبر بلشویک‌ها»، انقلاب ۱۷ اکتبر: «جنگ عالی‌ترین شکل سیاست است.» وقتی جنگ عالی‌ترین شکل و پیچیده‌ترین شکل سیاست است، شما ابزار عمل دارید و با توجه امکانات وضعیت موجود مبارزه می‌کنید. به قول سروش؛ وضعیت موجود می‌تواند، عرف و سنت‌های بد یا هم اشغال باشد؛ بنا بر این، زمانی که در یک کشور اشغالی زندگی می‌کنید، درست نیست که کار نکید، تریبون نگیرید؛ مهم این است که از این تریبون‌ها در دانشگاه‌، مجلس و شعرخوانی در چه سمت و سویی‌ استفاده کنید!
با تعریف جنگی، طالبان را مشروع می‌دانید؟
این طوری نیست، این خیلی کلی می‌شود؛ اما اگر به‌ جای طالبان جریان‌های نواندیش دینی مانند ارکون، ابونصر ابوزید، سروش یا ملکیان می‌بود چه؟ اگر در یک جامعه‌ی مسیحی گروه‌های مانند چپی، کمونیست، مائویست، چه‌گواریست و…، هر کدام این گروه‌ها حق دارند با درکی که از وضعیت دارند، صدا بلند کنند. این به معنای آن نیست که شما سخن‌گوی یک گروه‌ دیگر استید. موضع در برابر طالبان روشن بود. طالبان به حمایت امریکایی‌ها توسط سعودی و پاکستان ایجاد شدند؛ اما بعدا از این شیشه بیرون ریختند، از کنترل امریکایی‌ها خارج شدند و در داخل آن جریان‌های ضد امریکایی بودند و به جنگ برخاستند. «هیچ جنبشی نیست که در آن تمام اعضایش انسان‌ها بدی باشند. شاید همه دچار انحراف شده باشند؛ اما در داخل جنبش کسانی هستند که فکر می‌کنند برای سرزمین خود می‌جنگند.» در خروج نیروهای امریکایی توافق شمار زیادی از طرف‌ها در داخل نظام وجود داشت. حتا حرف آقای غنی توسط امریکایی‌ها به این مسند رسید و حرف‌های رییس ستاد ارتش کشور همین معنا را می‌دهد؛ «ما تازه از سلطه‌ی امریکایی بیرن شدیم.» جبهه‌ی مشترک همین است. وگرنه روی راهبرد؛ آزادی مطبوعات، آزادی زنان، نظام اقتصادی و سیاسی و صدها مورد دیگر، میان ما و طالبان اختلاف وجود دارد.
شایعاتی وجود دارد که شما با مثلث مسکو، چین و تهران ارتباط دارید. آیا اشغال خواندن نیروهای خارجی از سوی شما شایعات را به گونه‌ای تأیید نمی‌کند؟
من رهبر حزب گنگره‌ی ملی استم. شما زمانی که در مورد یک جریان سیاسی صحبت می‌کنید، باید پیشنه‌ی این نظام را مورد بررسی قرار دهید. در گذشته‌ این جریان؛ طاهر بدخشی، حفیظ آهنگرپور و بحرالدین باعث را دارد که اعدام شدند و به بند رفتند. ما در ادامه‌ی راهی هستیم که شش صد سال پیش ایجاد شده بود و نزدیک به ۴هزار کشته و زخمی دارذ. همه‌ی این‌ها منتقد سرمایه‌داری بودند و هیچ ربطی به چین، روسیه و … نداشتند. اما برای ما مهم است پس از سقوط شوروی که – تحت عنوان دوره‌ی گذار از آن یاد می‌کنند – کشورهای منطقه باید آزاد باشند. حوزه‌ی تمدنی خود که همواره ریفرانس بودن مولانا، کروش کبیر، سعدی، فردوسی، ابن‌سینا و … را دارد، باید روی پاهای خود ایستاد شود؛ چرا پیوسته باید مختاج امریکایی‌ها باشد.
آقای پدرام به دلیل شرایط دشوار، ما منابع کافی در اختیار نداریم؟
نه مگر شما نمی‌گویید که ارزش منابع یا ذخایر معدنی ما بیش از یک تریلیون دالر است!
ولی نیاز به فرصت دارد تا زمینه‌ی استخراج آن فراهم شود؟
نه، استعمار فرصت‌ساز نیست. اگر فرصت‌ساز بود، در زمان انگلیس‌ها ساخته شده بود. فرصت‌ها را مردم یک کشور فراهم می‌کنند. در همین کوبا و ویتنام، رهبران شان تا ۱۰ سال با دوچرخه به دفتر شان می‌‌رفتند. در همین دو سه روز پیش، رییس جمهور کوسو، تمام هواپیماهای اختصاصی ریاست‌جمهوری، ماشین‌های مدرن و لوکس و هرآنچه مرتبط به تشریفات ریاست‌جمهوری بود را فروخت و گفت که ما در کشوری نیستم که موتر ضد گلوله سوار شویم. خانم مرکل، صدر اعظم آلمان، می‌گفت که من لباس‌هایم را خودم می‌شورم و آن هم از طرف ناوقت شب تا برق کمتر مصرف شود.
اما در این کشور یک فرد ۲۰ موتر ضد گلوله با خود حمل می‌کند و تمنا داریم امریکایی‌ها بیایند و کشور ما را بسازند. می‌دانید که با شرف زیستن و آزاد زیستن خیلی سخت است. «معاش ۱۰ هزار دالری سوپر اسکیل نگیر، نان بخور و برای وطنت خدمت کن.»
همین آلمان سال‌های طولانی وارد سازمان تجارت جهانی نشد؛ چون می‌خواستند که تا تولیدات آلمان به حد انبوه از واردکننده به صادر کننده برسد و بعدا وارد سازمان تجارت جهانی شوند. این طبیعی است که امریکایی حتا اگر به عنوان یک گروه‌ آزادی‌بخش هم باشد، روزی می‌روند؛ مثل اکنون که رفتند. چه‌کار می‌خواهی بکنی؟
فکر می‌کنید این شرایط در افغانستان فراهم شده؛ رهبران افغانستان به این عقلانیت رسیده اند؟
یعنی چه؟ رهبر عقل ندارد، من باید بار غلامی را به دوش بکشم؟ خیلی رهبران عقل ندارند. وقتی گاندی ایستاد شد، خیلی از رهبران شان به عقلانیت نرسیده بودند. در ایران و کوبا عین داستان بود؛ بنا بر این، ملت نباید بار حماقت رهبران را بکشد. امریکایی رفتند، چه می‌کنید! مگر همین جوبایدن، رییس جمهور کنونی امریکا نبود که گفت؛ شما ملت نیستند و ملت هم نمی‌شوید. معنای حرف توماس فرید، جامعه‌ی شناس امریکایی در آخرین نوشته‌‌اش همین است؛ «ما آمدیم تا افغانستان را از قرون وسطا بیرون کنیم و گذشته‌ی شان را مدرنیزم ببلعد.» به هر صورت امریکایی‌ها اشغال‌گر بودند و بس!
اما آقای پدرام، امریکایی‌ها یا ناتو به اساس قطع‌نامه‌ی شورای امنیت به افغانستان آمدند.
شوروی هم به اساس قطع‌نامه‌ی‌ شورای امنیت آمده بود. در ایران هم امریکایی‌ها (کپتالیسون) به اساس قطع‌‌نامه‌ی شورای امنیت، امضا و دعوت شاه رضا خان آمده بودند که خمینی در برابر شان جبهه گرفت. در پیمان امنیتی واشنگتن – کابل، ذکر شده است؛ هر زمانی که امریکایی قصد بیرون شدن افغانستان را داشتند، دو سال قبل حکومت را در جریان بگذارند؛ اما زلمی خلیل‌زاد، فرستاده‌ی ویژه‌ی امریکا در امور صلح افغانستان، گفت؛ ما نه به دستور کسی آمدیم و نه به دستور کسی بیرون می‌شویم. آمدیم و هر زمان هم خواستیم بیرون می‌شویم.
فکر نمی‌کنید خروج نیروهای خارجی افغانستان را به وضعیت بدتر ببرد و بدتر از آن مانند گذشته پاکستان وارد معرکه شود؛ اگر وضعیت پس از خروج نیروهای امریکایی منجر به جنگ داخلی شود، شما موضع تان در برابر پاکستان و طالبان چگونه خواهد بود؟
در ۲۰ سال حضور امریکا در افغانستان، جنگ جریان داشته است و خود اشرف غنی، رییس‌جمهور، گفت که نزیک به ۴۵ هزار نیروی امنیتی – دفاعی کشته شدند. اگر طالبان با کلاشینکوف ۴۵ هزار نیروهای امنیتی را کشتند، دولت با هواپیما و تانگ و توپ باید ۱۰۰ هزار طالب را کشته باشد.
در طول چند روز گذشته، مؤسسه‌ای که در رابطه به دموکراسی کار می‌کند، گفت که رژیم در افغانستان از رژیم‌های مستبد است. نیوریارک تایمز در یک گزارش فاش کرد که اشرف غنی بیشتر قراردادها را به برادرش داده است.
در حالی که هند، پاکستان و آسیای میانه از شوروی خیلی به نفع کشور شان استفاده کردند؛ اما کسانی که زیر سایه‌‌ی اشغال امریکا قرار داشتند در افغانستان بودند و پول می‌گرفتند، از این فرصت به نفع ملت استفاده نکردند. شرایط کنونی محصول کار همین‌ها است؛ به قول مولوی: «فعل توست این غصه‌های دم به دم؛» اگر امروز ما به تجزیه، جنگ داخلی، بالکانیزه شدن و مداخله‌ی چین، روس و …، مواجه استیم، نتیجه‌ی کار این حکومت -رژیم کابل- است. هدف امریکایی‌ها روشن بود: گفتند آمدیم بن‌لادن را بکشیم، کشتیم. به این معنا که برای دولت‌سازی، ایجاد رفاه، تأمین صلح و آموزش وپرورش به این کشور نیامده بودند.
حرف من این است که پس از امریکا به دامن کشورهای منطقه سقوط‌ نخواهیم کرد؟
ما را یا امریکایی‌ها باید نجات بدهند یا کشورهای منطقه‌ای؟ این الزامی که نیست. اگر قفلی هست، کلیدی هم هست. کشورهایی با وضعیت خیلی پیچیده نسبت به افغانستان وجود داشته است. ما در وضعیت بحرانی خیلی شدید قرار داریم؛ اما ارگ با قومی‌سازی و توزیع تذکره‌ی الکترونیکی به این تفرقه دامن می‌زند. مسؤولیت رییس احصایه، قوم‌سازی «انتروپولوژی- تبارشناسی» نیست. یونسکو به عنوان یک نهاد بین‌المللی صلاحیت دارد تا قومیت را تعیین کند. وقتی از کردها در ایران، ترکیه و…، بحث به میان می‌آید یا در میانمار – برابر مسلمان‌ها روهنگیا- بحثی صورت می‌گیرد، نهادهای علمی صلاحیت دارند تصمیم بگیرند تا کی قوم است و کی نیست. وقتی اشغال می‌گوییم، یک فیلسوف علوم سیاسی باید حرف بزند.
ملتی که به این فکر است که راهی وجود ندارد و در فکر افتادن از دست یک استعمار به دست استعمار دیگر است، سزوار ‌وقار در تاریخ نیست.
شما چه تعریفی از طالبان دارید؟ آیا به نظر شما انگیزه‌ی محلق شدن به یک جامعه‌ی دموکراتیک را دارند؟
به صورت کل در بینش طالبان تغییر نیامده و قرار هم نیست که تغییر بیاید. عزم طالبان برای ایجاد نظام امارتی بوده و اکنون نیز وجود دارد. مگر در بینش شما به عنوان یک گروه دموکراتیک تغییر آمده است.
شاید تغییرات خیلی کوچک؛ مثلا تلویزون را نشکنند با عکس و دوربین مخالفت نشان ندهند. در غیر این صورت، اگر طالبان دوباره حاکم شوند، همان امر بالمعروف و نهی‌ازمنکر ادامه دارد؛ دقیقا دیگر فیلم «سریال‌»های ترکی و هندی منتشر نمی‌شوند. البته بخشی از این رویکردها را جامعه‌ی سنتی افغانستان می‌پزیرند. من خانواده‌هایی را می‌شناسم که اجازه نمی‌دهند دختران شان سریال ترکی را تماشا کنند. به هر دلیلی که هست، دنیا با همین طالبان گفت‌‌وگو می‌کند و غنی که قبول نداشت اکنون در« فارین پالیسی» می‌نویسد که ما صلح را قبول داریم، حکومت مؤقت را می‌پذیریم و اعتراف می‌کند که چالش افغانستان راه‌حل نظامی ندارد. ما تا اینجای حرف موافقیم؛ گفت‌وگو و حکومت عبوری؛ اما ارزش‌های را که نام می‌برند، نمی‌شود در منطقه‌ی تحت کنترل طالبان حفظ کرد؛ به همین دلیل است که ما پیشنهاد «فدرالی» شدن نظام را می‌دهیم. در چارچوب فدرالی، بگذارید در دو تا سه ایالت طالبان حاکمیت کنند و نامش را بگذارند امارت. طرف دیگر، شاید هزارستان، تخارستان و …، نمی‌شود برای این‌که آنها نمی‌گذارند زنان شان درس بخوانند، ما آدم بکشیم؛ این راه‌حل نیست. مزیت فدرالی شدن این است که رقابت سالم را میان جمهوری‌های دموکراتیک فدرال ایجاد می‌کند.

عبدالطیف پدرام، رهبر حزب کنگره‌ی ملی افغانستان.

جناب دکتر، با این تعریف؛ بدخشان و تخار (ایالات تخارستان) بامیان و ولایات مرکزی ( ایالت هزارستان) هلمند قندهار (امارات اسلامی)، زنگ خطر تجزیه‌ی افغانستان به صدا درنمی‌آید؟
نه! چنین نیست. با فدرالی شدن جنگ‌های میان‌قومی تبدیل به رقابت سالم میان ایالت‌ها می‌شود. شما یک جنگ خونین قومی را تبدیل می‌کنید به یک فرصت رقابت میان ایالت‌های جمهوری دموکراتیک فدرال. مانند تیم‌های ورزشی: «عقابان هندوکش، موج‌های آمو، سپین‌غر بازان، عباسین سپه)، این نمادی از رقابت سالم است. افغانستان تجزیه نمی‌شود. در افغانستان به دلیل بافت‌های اجتماعی و قومی ظرفیت تجزیه وجود ندارد؛ مانند جامعه‌ای که گروه‌های یا پارتیزان‌های قوی قومی وجود دارد – مثل پاکستان – که می‌‌تواند زنگ تجریه را به صدا آورد؛ در افغانستان چنین نیست. دوم این که تجزیه‌ ناشی از بی‌عدالتی است نه فدرالی. پس از سقوط نجیب و فروپاشی ارتش، در حاکمیت مجاهدین، افغانستان در یک خلای امنیتی کامل قرار داشت، ساحات مختلف میان رهبرانی چون استاد مزاری، گلبدین، مسعود و سیاف ترکه شده بود؛ چرا افغانستان تجزیه نشد؛ اما در فدرالی‌شدن یک نقص کلان به یک گروه قومی وارد می‌شود که سرود ملی، بیرق، اسکناس، کانکورهای اختصاصی و سهمیه‌بندهای ناعادلانه‌ از دست می‌رود؛ چون در فدرالی همه‌ کنش‌ها دموکراتیک است. اگر در یک روند دموکراتیک یک کندهاری به اساس رأی مردم وزیر ایالت بامیان شد، اشکالی ندارد؛ اما روند باید دموکراتیک شود. «در روند صلح کنونی، آقای غنی خودش بخشی از پروژه است و در نهایت این نظام را به طالبان تسلیم می‌کند.» آقای غنی به حمایت امریکا آمده در ۳۵ میلیون نفوس، ۵۰ هزار رأی شفاف ندارد. در شرایط فعلی با کوچک‌ترین بحران ارتش از هم می‌پاشد و قومی می‌شود و احتمال تکرار تجربه‌ی حکومت نجیب وجود دارد؛ در حالی که در نظام نجیب یک ایدیولوژی حاکم بود و با آن‌هم از هم پاشید.
محمد اشرف غنی در تازه‌ترین نوشته‌ی خود به نظام عبوری یا دولت صلح تعامل نشان داده است؛ فکر می‌کنید با ایجاد یک نظام عبوری یا موقت، راه‌ رسیدن به صلح در افغانستان فراهم می‌شود؟
تاریخ این طوری نیست؛ وقتی می‌گویید آینده، راهی کشیده شده باشد به طرف پست‌درنیزم و شما باید از آن عبور کنید. هدف این است که اگر در حکومت انتقالی بازهم تأکید بر تک‌قومی‌شدن نظام و ارزش‌هایی مانند سرود ملی، بیرق و اسکناس-پول صورت بگیرد، مسلما که ما وارد جنگ می‌شویم. طالبان بخشی از جنگ افغانستان و ‌ موضوعات زیاد زبانی، تهاجمی زبانی، هویتی و فقهی استند که زمینه‌ی جنگ را فراهم می‌کند؛ اما راه‌ حل این مشکلات ایجاد نظام دموکراتیکی که این مسئله در آن حل شده باشد، است. بنا بر این، گامی که در ترکیه برداشته می‌شود، برای افغاستان سرنوشت‌ساز است؛ البته در صورتی که به تمام این گزینه‌ها پرداخته شود؛ جایگاه فقه جعفری، فقه‌ی تسنن و سایر مذاهب در افغانستان تعریف و از امیتازدهی به یک گروه یا قوم خاص جلوگیری شود. مسلما ما به طرف صلح حرکت می‌کنیم و اگر نه بازهم جنگ است؛ یعنی دو امکان در برابر ما وجود دارد: رفتن به جنگ، تجزیه، بالکانیزه‌شدن و جنگ‌های قریه‌به‌قریه و کوچه‌به‌کوچه. گزینه‌ی دوم؛ اگر سنبل‌ها عمومی شدند و همه خود را در آن یافت، به طرف یک کشور با ثبات و صلح پایدار می‌رویم. تنها راه مقبول که زمینه‌ی رسیدن به صلح را فراهم می‌کند، کنار رفتن غنی و ایجاد حکومت عبوری است. کنش‌های تفرقه‌گرایانه‌ی در نظام فعلی در رابطه‌ به تقسیمات قومی و قبیله‌ای که اداره‌ی احصاییه که «دایکندی و شیبر را هم نام قوم گذاشت»، نشان می‌دهد که آقای غنی به ارزشی پا‌بند نیست و احتمال دارد با سردادن شعارهای جمهوری امروز؛ فردا با طالبان کنار بیاید و معامله کند.
حزب شما در روند گفت‌وگوهای صلح نقشی دارد؟ اگر دارد چه راه‌کاری را برای رفتن به صلح دارید و اگر ندارد دلیل چیست ؟
من در نشست مسکو حضور داشتم و در نشست ترکیه هنوز نهایی نشده است؛ اما طرح‌های خود را با دیپلمات‌های امریکایی برای فدرالی‌شدن نظام شریک کردم.
با نگاه به مرام‌نامه‌ی حزب‌تان، شما طرف‌دار جامعه‌ی سیکولاری استید. فکر می‌کنید با آمدن طالبان که گروهی اسلام‌گرا است و به پلورالیزم مذهبی و اجتماعی باور ندارند، می‌توانید با آن‌ها تعامل کنید؟
به هیچ وجه ما با طالبان تعامل نمی‌توانیم؛ به همین دلیل است که روی فدرالی‌شدن نظام تأکید داریم. اگر تعامل می‌کردیم، می‌گفتیم بفرمایید! شما رییس‌جمهور ما عسکر تان؛ اما امکان ندارد. تلاش می‌‌کنیم تا جاهایی تعامل شود تا دوباره وارد جنگ نشویم؛ ولی تعامل روی رفتار و قوانین با آن‌ها مشکل است. در حکومت طالبان، نمی‌توانی کار کنی و یکی از بحث‌های جنجالی هم همین تعریف حکومت پساطالبانی است. برای حل این مشکلات، ما فدرالی‌شدن نظام را پیشنهاد کردیم تا هر ایالت قانون خود را داشته باشد. در کشورهای فدرالی، قانون‌های زیادی وجود دارد و طالبان می‌توانند در ایالت خود قانون خود را داشته باشند.
شما در بخشی از جبهه‌ی‌ جهاد و بعد مقاومت در برابر طالبان قرار داشتید و هم‌چنان با رژیم‌های خلق و پرچم به شدت مخالفت کردید، این جبهه‌ که بیش‌ترشان انگیزه‌ی اخوانی‌المسلمین را داشتند، با اندیشه‌ی‌ سیکولاریستی چگونه در خط قرار گرفتید، تفاوت دید‌گاه‌ها ….. ارزش‌ها و ….. امروز اگر طالبان بیایند و جایگاه قایل شوند، بازهم در یک خط قرار می‌گیرد؟
هم‌واره یک سری ارزش‌های هستند که سبب می‌شود گروه‌ها متحد شوند. در جبهات جهاد در برابر شوروی نیز گروه‌های مختلف و متفاوتی در یک جبهه قرار گرفته بودند. در جریان مقاومت‌ها، گروه‌های مختلفی از چپ‌ترین نیروها تا رادیکال‌‌ترین نیروها، زیر یک چتر قرار داشتند. ما با حفظ نظرات خود روی پایان‌دادن به چالش کنار آمده بودیم؛ اما به دلیل نبود یک رهبری منسجم، چالش‌ها ادامه یافت.
فدرالیزم چه مزیتی برای افغانستان دارد؛ در حالی که نخستین دغدغه‌ی شهروندان کشور نان، امنیت و صلح است؛ وقتی بخش زیادی از بودجه‌ی ملی کشور به کمک‌های بیرونی وابسته است، چه فرق می‌کند، این نظام جمهوری باشد، صدارتی باشد یا فدرالی؟
وقتی یک حکومت مطلقه باشد، شما نان داشته باشید، چه مزیت دارد. به اساس کولانالوژی، در افغانستان، نظام‌‌ها از ملک‌الطوایفی به مطلقه‌ی شاهی، شاهی مشروطه بعدا به جمهوری مشروطه رسید و بعد نیروهای چپ گفتند که جمهوری خانوادگی است، ما نظام سوسیالستی ایجاد می‌کنیم و کودتا کردند. جمهوری خلق و پرچم ایجاد شد و بعدا مجاهدین نظام اسلامی، اما از نظر دانش‌مندان فدرال؛ فدرالزیم، جمهوری جمهور‌ی‌ها است. نخستین سود از پیاده‌کردن فدرالیزم، تقسیم قدرت در افغانستان است؛ دوم: تنوع زبانی و پرچم و سرود در تمام ایالت‌ها به وجود می‌آید. در ایالت‌ها، شهروندان روزانه با نظام سر و کار دارند، والی انتخاب می‌کنند و در صورت ناکارا بودن دوباره عزلش می‌کنند. شما بودجه‌ی محلی دارید، بیرق محلی و سرود محلی. اگر حکومت مرکزی قانونی نادرست تصویب کند، اسامبلی محلی حق وتو دارد. شما در یک جامعه‌ی چندملیتی زندگی می‌کنید؛ یک گجر چگونه می‌تواند حق شهروندی خود را اعمال کند. وقتی مارکس می‌گوید؛ طبقه‌ی کارگر زمین و خانه ندارد. منظور این نبود که زمین ندارد، در آن زمان انگلیس‌ها در شهر منچستر به عنوان کارگر کار می‌کردند. منظور از این بود که آدم فقیر در کشوری که متعلق به او است و پدر و پدربزرگش در آن به دنیا آمده، نمی‌تواند از مزایای آن کشور استفاده کند. مثلا یک هندو، مثل یک نجس هندی که زیر کمپ‌ها به دنیا می‌آید در همان‌جا می‌میرد. «تو وقتی نتوانی از این کشور پول در جیب داشته باشی که بروی کنار سالنگ هم‌راه با زن و بچه‌ات ماهی بخوری، وقتی پول نداشته باشی که تابستان کنار بند امیر یک ماه تعطیلات خود را بگذرانی، وقتی پول نداشته باشی که زمستان بروی اسپانیا، وقتی پول نداشته باشی که به بچه‌ات لباس و کفش کتانی بخری، وقتی همه این‌ها را نداری، تو چطوری از این کشور لذت می‌بری؟ منظور مارکس این بود که تو اصلا از این کشور نیستی و این وطن مربوط به تو نیست.» شهروند یعنی و در گذشته معنایش همین بود. حقیقت قضیه این است که فقرا در افغانستان و هیچ کجای دنیا، وطن ندارند. در همین شهر کابل که زندگی می‌کنید، ۵۰ تا ۶۰ هزار خانواده زندگی زیرزمینی‌ دارند؛ مانند لاس‌ویگاس امریکا، یک حلقه فاسد مافیایی است که خاویوارشان از کناره‌های خزر می‌آید، ماهی سمون‌شان از آن‌جا و ماهی قزل‌شان از افریقا در فریزرهای هواپیما! همین شهر کابل، برای این‌ها وطن‌شان است.
شهروند یعنی این، شهروند یعنی مسؤولیت. آقای موسوی حرف خوبی زد که در این‌جا شهروند وجود ندارد، از ۳۵ میلیون اگر ۱۰ هزار شهروند باشد، بقیه رعیت استند؛ روشن‌فکرش هم رعیت است. من وقتی می‌خواهم فدرالی شود، مهم نیست فدرالی ریاستی یا پارلمانی. باید یک قرارداد اجتماعی، به وجود بیاید، «قرار داد میان مه، میان رییس‌جمهور.» وقتی رییس‌جمهور قرارداد را نقض کند، قراردادی وجود ندارد، «برای همین غنی مشروعیت ندارد؛ چون ۱۲۰ مورد قانون اساسی را نقض کرده است.» ۱۰ تا ۱۵ قوم در افغانستان است. در چنین ساختاری، کسی مثل قوم گجر اگر تحصیل‌کرده هم باشد، در صد سال رییس‌جمهور نمی‌شود.
بیایید یک قرارداد ببندیم که دوره‌ی ریاست‌جمهوری، انتخاباتی نباشد. یک سال گجور، یک سال پشه‌ای، یک سال عرب، یک سال ایماق، یک سال هندو، یک سال یهود… ریاست‌جمهوری نوبتی باشد تا هرکسی خود را در آن پیدا کند. ارگان‌های واقعی قدرت نیاز به انتخابات دارد؛ چون ریاست‌جمهوری مشروعیت خود را از آن‌جا می‌گیرد.
قدرت در افغانستان میان تاجیک‌ها و پشتون‌ها تقسیم شده و در سال‌های پسین، هزاره‌ها و اوزبیک‌ها نیز همت نشان داده اند و وارد ساختار شده اند. فدرالیزم دموکراتیکی که من تعریف می‌کنم، این‌گونه نیست. یک نوع فدرالیزم بورژوایی نیز داریم که رذیلانه است و طبقات در آن‌جا به روشنی دیده می‌شود؛ اما در تقسیم قدرت خوب است و می‌تواند موثر باشد. تأکید من به فدرالیزم دموکراتیک است. عدالت اجتماعی در فدرالیزم امکان‌پذیر است. فدرالیزم ظرفیت‌های گسترده‌ی دموکراتیک دارد.
تجربه‌ی نظام فدرالی در کشورهای همسایه‌ی افغانستان و حتا کشورهای منطقه،‌ نشان داده که موفقیت چندانی نداشته است. شما پاکستان را به عنوان یک نظام فدرالی ببینید، هم‌واره یک ایالت در فقر و محرومیت به سر می‌برد؟ اگر چنین تجربه را ما هم تکرار کردیم چه؟
در پاکستان فدرالیزم دموکراتیک نیست. وقتی من دموکراتیک می‌گویم، پشت سر آن امام علی است، پشت سر آن عمر است، پشت آن، چه‌گوارا است. وقتی دموکراتیک می‌گویم، اولین بحث در آن اقتدار در اقتصاد است. من چندین بار به هند سفر کردم؛ هندی که بزرگ‌ترین دموکراسی جهان را دارد (به قول خیلی‌ها)، کسانی استند که در همان‌جا به دنیا می‌آیند و در همان‌جا می‌میرند. دموکراسی برای او نیست، دموکراسی یعنی این‌ که در جیبت پول باشد. دموکراسی برای راجا‌های هندی است که در یک شب عروسی‌اش، پنجاه میلیون دالر مصرف می‌کند.
ساختار هند و پاکستان غیردموکراتیک است. دلیل جدایی بنگلدیش، جنجال بر سر زبان بود؛ اما بازهم همین نظام فدرالی پاکستان است که عمران‌خان صدراعظم می‌شود. اگر فدرالی نمی‌بود، کسی مانند عمران‌خان صدراعظم نمی‌شد؛ چون نسبت به قوم عمران‌خان، قوم بزرگی سندی‌ها در آن کشور حضور دارد.
دلیل نارضایتی‌ بلوچ‌ها و قبایل آزاد، ساختار قانونی ۱۹۰۱ بود که در زمان انگلیس‌ها )پیش از جدایی پاکستان و هند) در زمان عمران‌خان لغو شد. بر اساس آن قانون، یک سوبه‌سرحد شامل خدمات دولتی نمی‌شد. مثل مناطق سرحدی‌ای که ما داریم. عمران‌خان این قانون را لغو کرد تا ایالت خیبرپشتون‌خواه شامل خدمات دولتی شود.
در ساختار نیولیبرالیزم امریکایی، عدالت اجتماعی، درست تأمین نمی‌شود، عناصر طبقاتی کم‌تر لحاظ می‌شود، وضعیت طبقه‌ی کارگر لحاظ نمی‌شود. اگر این هم در افغانستان پیاده شود، تا حدی خوب است و حداقل ساختار متمرکز قدرت را می‌شکند.
همین جو بایدن در امریکا، برنامه‌هایی را در نظر گرفته است که در تاریخ امریکا بی‌نظیر است و اگر عملی شود، در امریکا افسانه است که سرمایه‌داری در امریکا عمل‌کرد نداشته است.
وقتی هدف غیر متمرکزشدن نظام باشد، نامش چه فرق می‌کند؟
خداوند هم می‌توانست وقتی جهان را خلق کرد، نام نگذارد؛ اما خداوند گفت که اگر نام نگذارد، جهان معنا ندارد. خلق کردن یعنی نام گذاشتن.
در تاریخ فلسفه یک بحث طولانی را نومنالیست‌ها دارد که می‌گوید، چیزی که نام ندارد، وجود ندارد. اشیا چیزی است که در ما آشکار می‌شود. نام‌گذاشتن خیلی مهم است. مفاهیم معنا دارد. حلقاتی هستند که از پشتون‌ها می‌ترسند و می‌گویند که نام فدرالیزم را نگیرید و نظام را غیرمتمرکز بسازیم و در داخل آن فدرالیزم را پیاده کنیم. حکومت غیرمتمرکز، حکومت فدرالی نیست. فدرالیزم از غیرمتمرکز رنج می‌برد.
از ۲۰۰۴ تا اکنون حزب کنگره‌ چند مرتبه تا هنوز انتخاباتی درون‌سازمانی داشته است، وقتی شما از دموکراتیک‌شدن نظام حرف می‌زنید و از انتقال قدرت به اساس ارزش‌های نوین و دموکراسی حرف دارید؛ چرا انتخابات درون‌سازمانی را برگزار نمی‌کنید. آیا با این وصف، تفاوتی میان شما و احزاب سنتی وجود ندارد؟
وقتی در بیرون بودیم، چندین مرتبه کنگره‌ی پولینوم برگزار کردیم؛ اما کنگره‌ی بزرگ برگزار نکردیم، به لحاظ امنیتی وضعیت خوب نبود و نیاز به آن نبوده است؛ اما چندین پولینوم داشتیم که گاهی این پولینوم‌ها ها نقش کنگره را داشته است. در ماه جوزا یک کنگره‌ی سراسری داریم.
در داخل حزب ما کسی کاندید نبوده است؛ فرق ما با احزاب سنتی این است. در داخل بعضی حزب‌ها کسی نمی‌تواند کاندید داشته، در غیر آن کشته خواهد شد.

افغانستان که نظام‌های مختلف و متفاوتی را تجربه کرده است و بیش‌ترشان ناکام بوده ‌اند؛ چرا فکر می‌کنید که فدرالیزم معجزه‌ی دارد که همه مشکلات را به یک‌بار‌گی حل می‌کند؟
از ۱۹۴۷ تقربیا هر سی سال بعد جنگ داخلی داشتیم و در قرن ۲۱ تصمیم می‌گیریم که این جنگ‌ها بیش‌تر در نتیجه‌ی متمرکز بودن نظام بوده است. تمرکز هم بیش از حد در داخل نظام و داخل قوم به دست یک قبیله‌ی خاص و در داخل آن قبیله، به یک خانواده، سبب تنش‌ها شده است؛ اما با فدرالیزه‌‌شدن نظام، دروازه‌ها باز می‌شود.
در جهان مدرن، بحث ساختار غیرمتمرکز قدرت را می‌شکند، فرصت‌ها را برای اقوام فراهم کرده و زمینه‌های اقتصادی را فراهم می‌کند؛ به گونه‌ی مثال: در نظام فدرالی، بامیان می‌تواند با استخراج معدن حاجی‌گگ، سراسر افغانستان را تمویل کند.