گفت‌وگو با علی‌احمد عثمانی، وزیر پیشین انرژی و آب؛ دیپلماسی برای ایران آب نمی‌آورد

ابوبکر صدیق
گفت‌وگو با علی‌احمد عثمانی، وزیر پیشین انرژی و آب؛ دیپلماسی برای ایران آب نمی‌آورد

اشاره: ساخت‌وساز بندهای آب‌گیر در افغانستان که اخیرا با استقبال شهروندان روبه‌رو شده است، نگرانی‌هایی را نیز برای کشورهای همسایه، به ویژه ایران بار آورده است. از میان این بندها، ایجاد بند کمال‌خان روی رودخانه‌ی هیرمند در نیمروز، با واکنش‌های جدی نمایندگان مجلس ایران رو‌به‌رو شده است. برای دانستن این که این واکنش‌ها از کجا آب می‌خورد و چه اندازه درست است، گفت‌وگویی را با علی‌احمد عثمانی، وزیر پیشین انرژی و آب افغانستان، ترتیب داده ایم.

حدود ۴۹ سال پیش، افغانستان و ایران معاهده‌ی آب هیرمند را امضا کرده‌اند؛ اما مدیریت منابع آب افغانستان، امروز ههبحران‌ جدی‌ای میان ایران و افغانستان است، دلیل چیست؟

ما با کشور ایران در دو حوزه مشترک هستیم. یکی در حوزه هیرمند که در آن در باره آن معاهده ی وجود دارد که در سال ۱۳۵۱ میان موسا شفیق -صدراعظم افغانستان- و امیر عباس هویدا -نخست وزیر ایران- به امضا رسیده است؛ و شاخه دیگر هری رود است که در گذشته روی هری رود مباحث کمی وجود داشته یا وجود نداشته است. اما بحرانی آبی ایران، ناشی از سیاست‌های بعد از جنگ در آن کشور است که در آن، به محیط زیست و رفتاری‌شناسی و مسئله‌شناسی آب، اصلا پرداخته نشد. در نتیجه‌ی‌ این سیاست‌ها بود که به یک روایتی ظرفیت آب‌های سطحی ایران ۴۲ درصد کاهش یافته است و ظرفیت تولید مجموع آب‌های تجدید پذیر سطحی و زیر سطحی این کشور در گذشته ۱۳۰ ملیارد مترمکعب بود؛ اما اکنون به ۸۹ میلیارد مترمکعب، کاهش یافته است.

آب‌های زیادی از دشت‌‌های ایران در کشاورزی ارزان‌‌بها مصرف می‌شود که در کاهش آب کمک می‌کند.
در منطقه ای که ایران و افغانستان قرار دارند و حوزه های مشترک دارند هم‌واره مشکل آب بوده و موضوعی به نام مسئله آب وجود داشته است. در گذشته مردم دو طرف زندگی خود را به اساس منطق کم‌آبی عیار کرده بودند و از طریق کاریزها و ساخت‌و‌سازهای سنتی، آب خود را تأمین می‌کردند. در عصر مدرنیته یا آنچه آنرا الوین تافلر موج دوم نامید، انسان به کمک تنکالوژی در تلاش تصرف طبیعت شد و سعی کرد با ماشین‌های غول‌پیکر آب‌های زیادی را از زیر زمین بیرون کند و با ساخت بند‌ها، توانست آب را ذخیره کند؛ این موضوع توهم فراوانی آب را میان مردم ایجاد کرد. این توهم در افغانستان هم رایج شد؛ وزارت انرژی و آب از ۱۳۹۴ تلاش کرد تفهیم کند که آب فروان نیست؛ این توهم فراونی باعث شد که در ایران هر نوع که می خواهند تعامل کنند و فاجعه به بار آورد، دریاچه‌ی ارومیه که ظرفیت ۲۴ میلیارد مترمعکب آب را داشت، تقریبا به نابودی رفت. زاینده رود با مشکل مواجه شد، تالاب‌های بختگان، شادگان و هورالعظیم آسیب دید و بیشتر دشت‌های ایران به دلیل افت سطح آب، منطقه‌ی ممنوعه تبدیل شد.

در سال‌های ۱۳۸۲-۱۳۸۴ ما شاهد بودیم که مراکز اکادمیک این تحلیل هایی وجود داشت و بحران کم‌آبی را پیش‌بین بود؛ اما دستگاه‌ سیاستگذاری آب ایران این تحلیل ها را قبول نداشت؛ به محیط زیست اهمیت قایل نبود و فکر می‌کرد، نابوی محیط زیست، نابودی چند قلاده گربه و حیوان‌های وحشی است؛ اما باید به یاد داشت که میان حق طبیعت و حق بشر، در مورد استفاده از آب باید تعادلی وجود داشته باشد؛ هر زمانی که تعادل به هم بخورد مشکل بوجود می آید؛ اگر تعادل به نفع طبیعت به هم خورد، توسعه‌یافتگی آسیب می بیند و اگر به نفع انسان تغییر کند، آب نابود می‌شود. این رویکردها تنش‌های زیادی را در ایران ایجاد کرد و اعتراض هایی خیابانی صورت گرفت. خشک‌سالی سبب شد تا برخی از برنامه‌های زراعتی در ایران متوقف شود؛ اما دستگاه دولتی عوض این‌ که با مدیریت سالم چالش کم‌آبی را از طریق جلوگیری از ساخت‌ بندهای بی‌رویه، جلوگیری از مصرف بیش از حد آب، اصلاح زراعتی، مکانیزه‌کردن سامانه‌ی آب‌یاری در داخل کشور، مدیریت کند، برای اقناع مردم خویش، بر کشورهای همسایه فشار آورد تا به مردم خود نشان دهد که وظایف و کارهای خانگی خود را در بخش آب انجام داده است. این در حالی است که به اساس گزارش سازمان ملل متحد، اگر تمام کشورهای همسایه از ریختن آب‌های شان به ایران جلوگیری کنند؛ ۶ درصد آب ایران کاهش می‌یابد. در صورتیکه افغانستان حدود ۲۶ درصد به آبهای مرزی متکی می باشد.

با این کار، ایران در پی چیست؟

دو مسئله اصلی وجود دارد یکی فرافکنی که مشکلات خود را به بام همسایه ها پرت کنند و دوم؛ ظاهراْ می‌خواهند نشان بدهند که برای حل مشکلات آب ایران خویش تلاش می‌کنند؛ در صورتیکه حل مشکل ایران در داخل ایران نهفته است. اما تهران همانطور که در راستای مدیریت آب، مرتکب اشتباه جدی شده، در دیپلماسی آب آن را تکرار می‌کند. ما بارها برای دولت مردان ایران گفتیم: «دیپلماسی برای شما آب نخواهد آورد.» مشکلاتی که از ناحیه اقلیم ایران دچار آن است، در افغانستان هم وجود دارد؛ اما تفاوت های هم وجود دارد. ما در وزارت انرژی و آب در ۱۳۹۴ سه محور بنیادی را در بخش‌ّهای موجودیت آب، توسعه آب و سیاست آبی طرح کردیم؛ در نتیجه‌ی دو سال ارزیابی دریافتیم که آب‌های تجدید پذیر سطحی افغانستان ۱۴ درصد کاهش یافته است؛ اما در ایران حجم آبهای تجدید پذیر سطحی و زیر سطحی ۳۱ درصد کاهش یافته بود. در حالی که ما چنگ‌اندازی هایدرولوژیک -بندسازی‌های بی‌رویه کم داشتیم؛ یعنی در کشور ما تنها تغییر اقلیم روی آب تاثیر گذاشته بود؛ اما در ایران هم سوء مدیریت نقش داشته و هم تغییرات اقلیم که اگر نقش اقلیم را در کاهش آب ایران ماندد افغانستان ۱۴ درصد در نظر بگیریم و بقیه مربوط به سوء مدیریت است و در نهایت با محاسبه این نتیجه را دریافتیم که در ایران، تاثیر اقلیم در کاهش منابع آب بیش از ۳۰ درصد بود و ۶۷ درصد سوء مدیریت به آب آسیب رسانده است.

این کاهش در افغانستان در حوزه های مختلف دریایی متفاوت بود و مثلا در حوزه هریرود ۲۵ درصد بیشترین میزان کاهش آبی، هیرمند و سایر حوزه‌ّهای آبی در درجه‌های بعدی قرار دارند. این موضوع همه راهبرد‌های وزارت انرژی و آب را تغییر داد و همه‌ی دیدگاها در دو سند؛ سند پلان پنج‌ساله‌ی آب و ساختار تشکیلات تدوین شد؛ اندیشه سازگاری با اقلیم در وزارت بوجود آمد؛ اما در ایران با آن که آسیب بیشتری متوجه شان است، چنین سیاست‌‌گذاری دیده نمی‌شود؛ ولی برای فرافکنی، بار ملامتی را به گردن همسایه می‌اندازند.

به اساس معاهده‌ی ۱۳۵۱ خورشیدی، سالانه مقدار مشخصی آب به ایران داده می‌شود، چقدر این معاهده درست و بدون مشکل است؟

باید کمی به گذشته برگردیم، فهم دیپلماسی آب را وقتی  خوبتر صورت می گیرد که گذشته را  دقیق مرور کنیم و وضعیت امروز را خوب تبیین کنیم و آینده را درست تر پیش بینی کنیم. همان کاری که اسراتژیستها از جمله آلوین تافلر انجام داده اند. گرچه موضوع مطالعه استراتژیستها انسان است و در بحث طبیعت شبیه همان مسایل صورت گرفت. انها سه موج معرفی کردند و در بحث طبیعت چهار موج را می توانیم به بینیم. (البته نظر شخص است و اصراری بر پذیرش آن ندارم). موج اول، تسلط طبیعت بود، طبیعت بر جهان حکومت می کرد و قواعد و مکانیزم های طبیعی هیچ وقت آب را نابود نمی‌کند؛ رودخانه‌ها با سازو‌برگ‌هایش روان است، احتمال دارد که خشک‌‌سالی اتفاق بیفتد؛ اما پیامدهای آن به اندازه‌ی دخالت بشر شدید نیست. حدود بیش از ۳۰۰ سال پیش بشر وارد عصر مدرنیته شد، در پی تسلط بر طبعیت برآمد با ماشین‌های غول‌پیکر اقدام به کنترل رودخانه‌های بزرگ کرد. در این عصر، بیشترین آسیب متوجه آب شد. ما بر طبیعت تسلط یافتیم و هیچ معیار تعریف‌شده را مراعات نکردیم؛ در حالی که طبعیت برای بشر ۴۰ درصد آب را به عنوان حق قایل است؛ وقتی از ۴۰ بالا می‌رود، جنگ طبیعت با بشر شروع می‌شود. در حال حاضر ما در موج سه ( The 3th wave) در حال جنگ طبیعت و بشر قرار داریم: ابزارهای آلوده‌کننده‌ی آب، خیلی زیاد است، فابریکه‌ها، چاه‌های فاضلاب –سبتیک- همه ابزارهایی در برابر طبعیت است و طبیعت واکنش خود را با سیلاب و تغییر شیفت بارش‌های موسمی که قبلا بیشتر در زمستان بود، با تغییر، در موسم دیگر اعمال می‌کند. اکنون موسم بارش‌ها در بهار اتفاق می‌افتد؛ در حال که فصل زراعت ما برای این وضعیت آمادگی ندارد و این جنگ ناخواسته‌ میان طبیعت و بشر است.

پیش از معاهده‌ی‌ هیرمند-هلمند، چندین مدل دیپلماسی دیگر وجود داشت؛ مکماهون و گلدسمت، مدل مودت، یعنی معاهده دوستی بین دو کشور یا معاهده‌ی ۱۳۱۵ -۱۷ و مدل کمیسیون دلتای هلمند. پیش از معاهده‌ی هلمند دیپلماسی‌ آب ابزارنگر بود؛ بعنی یک قوه‌ی محرک بیرونی در آن دخالت داشت. معاهده‌‌ی هیرمند به اساس یک دیپلماسی عملی بود و با درنظرداشت نیازهای دو طرف تدوین شد؛ اما ایرانی‌ها توقع یک دیپلماسی ابزارنگر؛ مانند گلدسمت را دارند؛ دیپلوماسی‌ای که آب را به صورت غیرمعیاری ۵۰ -۵۰ تقسیم کرده بود.

طبق معاهده هیرمند، در ثانیه ۲۶ مترمکعب و در سال بیش از ۸۰۰ میلیون مترمکعب آب از رودخانه‌ی هیرمند وارد ایران می‌شود؛ پس دلیل ناراحتی ایران چیست؟

زراعت ایران متکی به مصرف حجم زیاد آب است و میکانیزه نشده است. در حالی که فرآورده‌های زراعتی دنیا، در برابر هر مترمکعب آبی که ایران استفاده می‌کند، دو‌ونیم برابر است. در طرف افغانستان، پس از دیپلماسی هیرمند، چندین دوره‌ را پشت سر گذاشتیم؛ در دوره‌ی جنگ‌ها و دولت مجاهدان، دیپلماسی آب به فراموشی رفت و ایران طبق میل ا‌ش از آب استفاده کرد؛ در رژیم طالبان، دیپلماسی نزاع حاکم بود؛ در دوره‌ی اول حامد کرزی دیپلماسی خاموشی و در دوره‌ی حکومت وحدت ملی دیپلماسی برجام معکوس از طرف ایران پیشنهاد شد که با اختلاف‌نظر در داخل افغانستان مواجه شد. وزارت انرژی، یک دیپلماسی علمی را به ریاست‌جمهوری فرستاد، موقف ریاست‌جمهوری روشن نبود؛ یک تعداد طرف‌دار دیپلماسی ابزارنگر بودند و شماری طرف‌دار برجام معکوس بودند.
در حالی که مانند مهار بی‌رویه در داخل ایران، کنترل آب از طرف دولت ایران روی آب‌های مرزی تأثیر گذاشته است؛ هامون‌ها خشک شده که ناشی از بی‌توجهی دستگاه ایران به محیط زیست است و اکنون تلاش می‌کند تا جامعه‌ی‌ بین‌المللی را قناعت دهد که ما به محیط زیست توجه داریم و باید افغانستان هم کمک کند؛ اما یک نکته را نباید فراموش کرد که یک مسئله معاهده است و مسئله‌ی دیگر روح معاهده و سوم، اسناد و مدارکی است که معاهده روی آن استوار است. رهبران سیاسی افغانستان تخصص و حوصله مطالعه‌ی اسناد را ندارند؛ اما دوستن ایرانی‌فهمیده خود را به غفلت می‌زنند. ایران آب هامون‌ها و حق‌آبه‌‌ی طبیعی رودخانه را از افغانستان تقاضا دارد؛ در حالی که این مسئله در گزارش کمیسیون دلتای هیرمند به کلی حل شده است. در ماده ۱۵۹ سند دلتای هلمند آمده که ۸ مترمکعب از پس‌آب زراعتی داخل هامون‌ها شود و ورودی‌های شمال و شمال‌غرب، باید از داخل ایران تآمین شود؛ اما ایرانی‌ها چاه‌‌های نیمه ایجاد کردند و حتی آب اضافی را نمی‌گذارند که به هامون‌ها برود. در ماده‌ی ۳ معاهده‌ی هیرمند، مسئله‌ی حق‌آبه‌ی طبیعی رودخانه حل شده است؛ در ماه اپریل، ۷۸ مترمعکب در ثانیه و در ماه اکتبر، دو مترمعکب در ثانیه در رودخانه‌ی هیرمند آب وجود دارد که این دو متر جزو همان حق‌آبه‌ی رودخانه است.

مرکز مطالعات راهبردی‌ای که در وزارت انرژی و آب ایجاد شده بود، در این مورد تک تک همسایه‌ها را مطالعه کرده است.

با ساخت بندها، از سرازیر شدن آب به ایران جلوگیری می‌شود، این چقدر تنش‌ها را میان دو کشور بیشتر می‌کند و چقدر می‌تواند با گذر زمان مسئله را ساده کند؟ 

موضع‌گیری‌های ایران ناشی از بی‌خبری و ناآگاهی از سیاست ارگ افغانستان است. در غیر این صورت، اگر آگاهی داشته باشند، بایدن از رییس‌جمهور اشرف غنی برای خدمت به ایران تقدیر کنند.

در سال‌های ۱۳۹۶-۱۳۹۷ سه بند؛ بند کپگان، بند تیرپل و بند پاشدان در حوزه‌ی هریرود تحت برنامه بود. ظرفیت بند کپگان ۳۵۵ میلیون مترمکعب آب، بند تیرپل ۲۵۰ میلیون مترمعکب و پاشدان ۳۷-۴۵ میلیون مترمکعب است. ارگ ریاست جمهوری ساخت بندهای کپگان و تیرپل که حجم لازم را داشته با چالش مواجه کرد؛ ساخت بند تیرپل در ۲۲ جوزای ۱۳۹۶ از طرف اداره‌ی تدارکات ملی به چالش مواجه شد، بند کپگان در ۱۳۹۷ از طرف اداره‌ی تدارکات ملی تا امروز بی سرنوشت ماند. بند کپگان ظرفیت ذخیره‌ی ۲۵ درصد و تیرپل ظرفیت ذخیره‌ی ۱۸ درصد شاخه‌ی اصلی هریرود را دارد. اداره‌ی تدارکات ملی، ساخت این بندها را به چالش مواجه کرد؛ اما فقط بند پاشدان که ظرفیت ذخیره ۳ درصد آب هری رود را دارد، اجازه و هلهله راه انداختند که ما بند می‌سازیم.

بند کمال‌خان و کجکی هم‌زمان تولد شده است. مطالعات ما در زمان وزارت، نشان می‌دهد که کمال‌خان به دلیل بی‌نظمی‌هایی که در رودخانه به وجود آمده، کارکرد انحرافی پیشین خود را ندارد؛ اما کجکی ظرفیت دخیره‌ی یک میلیارد مترمکعب آب را دارد و کمال‌خان ۵۲ میلیون مترمکعب آب ذخیره می‌کند و کارکرد کمال‌خان هم بدون کجکی خیلی محدود است؛ ولی ساخت کجکی را به چالش مواجه ساختند و کمال‌خان را برای قهرمان بازی کار می‌کنند.

در شاخه‌ی فراه‌رود، در سال ۱۳۹۶ تلاش ما برای سرعت‌دادن کار شروع زود هنگام تونل انحرافی بند بخش آباد بود، قبل از اینکه دیزاین همه مراحل تمام شود، چون دیزاین همه مراحل وقت گیر بود، در آخرین روزهای کار من در وزارت انرژی و آب، اسناد تدارکاتی برای داوطلبی تهیه شد تا به اعلان برود؛ اما در حالی که ۴۰۰ میلیون دالر هزینه ‌بر می‌دارد، حکومت در سه سال کمی بیشتر از ۱۰ میلیون دالر بودجه اختصاص داده و پروژه قرار داد کرده است. با این حساب سال ها طول می‌کشد. در حالیکه دیزاین مدتها قبل تمام شده و باید کار در چند بخش پیش برود.

مردم فراه امیدوارند که کار بند بخش‌آباد جریان دارد؛ اما هیچ کاری مهمی نیست.

رییس‌جمهور اعلام کرده که ۱۰ درصد از زمین‌های زراعتی اطراف بندها را به کوچی‌ها اختصاص می‌دهد؛ اما این یک چالش است: اگر رییس‌جمهور می‌خواهد به کوچی‌ها خدمت کند، شهرک دام‌پروری بسازد؛ چون تخصص کوچی‌ها در مال‌داری است، نه زراعت. وقتی زمین کشاورزی در پائین دست بند به کوچی توزیع می‌شود، دهقان از بند متنفر می‌شود که این تنفر به چالش برای بند تبدیل می شود و مردم اطراف بندها با پروسه استملاک همکاری نمی کنند. شناختی که من از عقلانیت سیاسی و تخنیکی ارگ و مدیران آب دارم، به نتیجه می‌رسم که عقلانیت این قشر به این‌جا قد نمی‌دهد. این مسئله در مراکز راهبردی کشورهای دیگر طراحی شده است؛ چون گاهی رمزگشایی این برنامه‌ها برای من که وزیر بودم و سال‌ها در این بخش تدریس کرده‌ ام، دشوار است.

مردم باید خوش‌حال باشند که بند کمال‌خان گشایش یافت، آخرین گشایش به معنای بهره‌برداری است؛ این در حالی است که توربین‌ برق نصب نشده، کانال انحرافی ساخته نشده، پایه‌های برق وجود ندارد و از آب‌ هم برای زراعت استفاده نمی‌شود!؟

علی‌احمد عثمانی، وزیر پیشین انرژی و آب

با ایجاد یک دیوار و بازکردن چند دریچه، دولت قهرمان‌بازی در آورد و مردم هم خوش‌حال اند که بند ساخته شده است. دولت اقغانستان با این قهرمان‌بازی به مردم مسکن تزریق کرد؛ اما در حقیقت، این کار پنج سال منابع آب افغانستان را آسیب رساند.

با ساختن ۲۱ بند آینده‌ی رابطه‌ی ایران و افغانستان را چگونه پیش‌بینی می‌کنید؟

به اعتقاد من، که دوست‌های ایران عزمی برای خدمت به جامعه‌ی خود ندارند. ما با ایران دشمنی نداریم؛ در گذشته، این حوزه‌‌ی فرهنگ مشترکی داشته و امروز نیز مشترکات ما زیاد است. کنش‌های ما به معنای دشمنی با مردم ایران نیست و فقط نقدهایی بر دولت ایران وارد است. کش‌وقوس‌های سیاسی هرازگاهی اتفاق می‌افتد؛ اما در نهایت ما نیاز به همکاری یک‌دیگر داریم. در خصوص منابع آب، راه‌ حل مشکل هر کشور در داخل آن نهفته است. در آینده، عقد معاهده‌های مانند هیرمند بسیار مشکل می شود؛ زیرا آب به یک کالای کمیاب تبدیل شده. ما در ۱۳۹۹ در حوزه‌ی هلمند در تنش‌ آبی قرار داشتیم و اکنون در سال جاری وارد فقر آبی شدیم. حوزه‌ی آبی هریرود با رشد نفوس فعلی در ۱۴۱۵وارد فقر مطلق آبی می‌شود. اگر ایران واقع‌بین‌ باشد، در وضعیتی که همه‌روزه بحران آب به دلایل مختلف تغییر اقلیم و غیره دچار تحول می‌شود، نباید توقع داشته باشد که کشوری دیگر برای‌ اش آب کمک کند. اگر از این عقلانیت استفاده نشود، به طرف تشنج می‌رویم.

سند جامع ‌همکاری‌ها که میان ایران و افغانستان طرح شده، یک سند تهدید و تطمیع است؛ به همین دلیل، برای تثبیت حق‌آبه از طرف ما غیرمجاز خوانده شده است. ایران نشان داده است، در صورتی که آبش تأمین نشود، از چهار ابزار تهدید نیمه‌سخت کلاسیک؛ تهدید اقتصادی، امنیتی، فرهنگ آموزش و اجتماعی (سازمان دهی پناهندگان)، به عنوان قوه‌ی ابزار در برابر آب استفاده می‌کند؛ اما این سند نمی‌تواند مشکلات آبی ایران را حل کند و بر آن می افزاید.

وزیر خارجه‌ی ایران گفته است که قوت‌های خود را برای حل مشکلات آبی با افغانستان منسجم می‌سازند؛ این به چه معنا است؟ 

عقلانیت سیاسی در ایران، ضعیف‌تر از عقلانیت سیاسی در افغانستان است. من برخی از سیاسی‌های ایران -روحانی و جواد ظریف- را ناآگاه‌تر در مسایل افغانستان یافتم. وقتی حسن روحانی –رییس‌جمهور ایران- می‌گوید: ما در رابطه به بندهای ایجادشده در شمال افغانستان نمی‌توانیم بی‌تفاوت باشیم»؛ نمی‌داند که شمال افغانستان کجا است و ارتباطی با شمال افغانستان دارند یا نه. من با شماری از رییس‌جمهورهای کشورهای منطقه؛ اردوغان، مودی، نخست‌وزیر هند، پوتین ملاقات کردم اغلب آنها از مسایل منطقه آگاه هستند و حتی رییس‌جمهور تاجیکستان که از کیبل‌های برق افغانستان اطلاع دارد؛ اما در ایران، هم ناآگاهی خیلی زیاد و عقلانیت سیاسی ضعیف است. «دیپلماسی، مذاکره و انسجام قوه‌، هیچ‌گاهی برای ایران آب نخواهد آورد.» حل مشکل آب ایران در دست وزارت خارجه و سپاه قدس ایران نیست، بلکه در دست وزارت نیرو و جهاد کشاورزی است. تنها اصلاح مدیریت شبکه‌های آبی در داخل ایران است که می‌تواند آبش‌ را تأمین کند. تا هنوز ایران مدیریت حوزه‌‌ای آب ندارد و سازمانهای آب منطقه‌‌ای دارند؛ در حالی که ما در افغانستان دو سیستم عمودی آب را ایجاد کردیم و سیستم پیوسته‌ی مدیریت آب را به وجود آوردیم. با این انسجام قوه‌ ایران می‌خواهد افغانستان را تحت فشار قرار دهد. وقتی به خانه یک فقیر یک دزد می آید و از او طلا و ثروت می خواهد، معلوم است که او نمی تواند تامین کند. البته دولت ایران را تشبیه نمی کنم به دزد ولی پافشاری آن، مانند دزدی است که وارد خانه‌ی یک فقیر شود و گنج مطالبه کند؛ در حالیکه وجود ندارد، این فشار چه تاثیری دارد. بخصوص در حوزه هری رود در حال فقر آبی قرار داریم و بررسی ۱۳۹۹ در حوزه‌ی هریرود، نشان می‌دهد که به هر فرد ۷۳۲ متر معکب آب داریم؛ در حالی که نیاز ما ۱۷۰۰ است؛ یعنی ۱۰۰۰ مترمکعب آب کم داریم به عبارتی ۶۰ درصد اب مورد نیاز کمبود است و فقط که ۴۰ درصد وجود دارد؛ اما ایران با ایجاد اصلاحات اندک در زراعت، می‌تواند این کم‌آبی را تلافی کند. شما در مغازه‌‌های افغانستان تربوز و بادنجان رومی ایرانی را کیلوی ۳۰ افغانی می‌خرید؛ اما در یک کیلو تربوز ۷۰۰ لیتر آب صرف می‌شود و ۳۰ افغانی به فروش می‌رسد؛ شما پول گمرگ و ترانسپورت را که از این میان بردارید، به کشاورز ایرانی ۱۰ افغانی می‌‌رسد. ما ۱۵ درصد محصولات ایرانی وارد می‌کنیم و دومین وارد کننده محصولات زراعتی هستیم. ترکیه که منابع آب آن از ایران بهتر است، محصولات آب‌بر را از ایران وارد می‌کند؛ هم‌چنان کشورهای کم آب مانند کشورهای عربی. ایران آب خود را در محصولات آب‌بر ازران‌قیمت صرف می‌کند و حتا از آب‌های استراتژیک در این بخش استفاده می‌کند که به سادگی تجدید‌پذیر نیست و از طرفی هم، ملامتی را به گردن دیگران می‌اندازد و مردم خود را دنبال سراب روان می‌کند و حرفهای که می زنند برای اقناع جامعه است و نه حل مشکل.

علی‌احمد عثمانی، وزیر پیشین انرژی و آب

آگاهان بخش آب، تأکید می‌کنند که اگر دولت افغانستان به مدیریت آب در کشور اولویت‌ ندهد، ممکن است تا سال آینده، این کشور شدیداً با کمبود آب مواجه شود؛ آیا موافق استید؟ 

ما به مدیریت فهم بنیان و دانش بنیان نیاز داریم. پس از بررسی ۱۳۹۶، راهبردها در وزارت انرژی و آب دچار تحول شد. ما از تغییر اقلیم خیلی آسیب‌پذیر استیم؛ ولی راهبرد سازگاری با طبیعت را روی دست گرفتیم؛ یکی از ابزارها، بند‌سازی است. بندسازی هم می‌تواند کمک کند و هم می‌تواند آسیب برساند. اگر مدیریت طبق معیارهای طبعیت باشد، پاسخگو است؛ اگر از معیارها عدول شد، چالش به بار می‌آورد.

در افغانستان فهم آب از زمین است؛ در حالی که باید برای مطالعه و فهم آب، در فراز زمین؛ یعنی آسمان که سرچشمه است، رفت. وقتی ما بندی مانند بند سلما را می‌سازیم، ۶۴۰ میلیون مترمکعب آب ذخیره می‌شود و بخشی از آب تبخیرشده و ابرهای موضعی به میان می‌آید و این ابرها در نتیجه‌ی بادها پراکنده می‌شود. در حالی که قبلا این ابرها در ساحات کوهستانی جمع می‌شدند و در زمستان، به نزولات جوی به یخ جامد تبدیل می‌شد و تابستان آب می‌شد؛ اما قسمتی از این نزولات جوی، به دلیل ساحت بندها کاهش می‌یابد. به همین دلیل بود که ما پیشنهاد کردیم که بند‌های ذخیره ای بزرگ در بالا دست و در مناطق بیشتر سردسیر ساخته شود؛ سیستم های کوچک انحراف در وسط حوزه و گلوگاه در انتهای حوزه ساخته شود. چنگ اندازی در حوزه آبریز و خارج از دریا نشود. ولی چنگ اندازی در حوزه ها امروز با ساخت چک دم ها جریان دارد و بنا به فهم سنتی از مدیریت آب است. آب به تمدن و اجتماع می‌ماند که در یک ساحه تجمع می‌کنند، نه این ‌که در ساحات مختلف پراکنده شوند. پراکندگی جمعیت به ساخت «چک‌‌دم» در مسیرهای مختلف آب می‌ماند. این سیاست امروزی افغانستان فاجعه‌آمیز است. بارهای این مسئله را برای‌ دستگاه‌ سیاسی دولت یادآوری کردیم؛ اما آن‌ها از مرکب شان پایان نمی‌شوند. این کار، برای نسل فردا پیامد ناگوار دارد؛ در حالی که امروز وسایل مدیریت آب‌ خیلی ساده شده است؛ مثلا با نصب چند پمپ در دریای آمو که هزینه ‌اش هفت برابر کمتر از ساخت یک بند است، با انرژی آفتابی خیلی زمین‌های زراعتی را می‌شود آب‌یاری کرد.

در حال حاضر بخش بزرگی از شهروندان کشور، به ویژه باشندگان کابل، به آب صحی دست‌رسی ندارند؛ آیا راه حلی برای این معضل است؟

ذخیره‌کردن آب‌ها به صورت غیرمعیاری، نابودی آب را به دنبال دارد؛ بند سازی‌های بی‌رویه و ذخیره‌‌سازی‌های غیرمعیاری منجر به خودکشی آب می‌شود و در استفاده‌ی بی‌رویه از آب‌های زیرزمینی، خودسوزی آب را به دنبال دارد.

زیر زمین،‌ خالیگاه‌ّهای برای ذخیره‌ی آب دارد؛ اما زمانی که بیش از ۴۰ درصد آب‌های زیرزمینی بیرون کشیده می‌شود، به مرور زمان زمین نشست می‌کند و خالیگاه‌ها پر می‌شود؛ سال بعد هنگام بارندگی، دیگر خالیگاهی برای ذخیره‌ی آب وجود ندارد؛ چون «خلل و فرج –خالیگاه‌های زیرزمینی که آب در آن ذخیره می‌شود-»، پر شده است. در پژوهشی که نهاد «جایکا» سال‌های گذشته در بخشی از کابل انجام داد، ۳۱ میلیارد مترمکعب آب در این شهر استفاده شده بود؛ در حالی که ظرفیت تجدید ذخیره ۲۹ میلیارد مترمکعب بود. ما ۴۰ درصد حق استفاده‌ی آب تجدید پذیر را داریم؛ ولی بیش از ظرفیت استفاده می‌کنیم و وارد آب‌های ژرف می‌شویم. در یک پلان کوتاه‌مدت، در ۱۳۹۶، وزارت انرژی به ریاست آب‌رسانی کابل پیشنهاد داد که برای جلوگیری از آسیب رساندن به آب‌های عمیق زیرزمینی، می‌توانیم دو میلیون مترمکعب آب مورد نیاز را از بند قرغه تأمین کنیم.

در برنامه میان‌مدت، برنامه‌ی تجدید ذخیره‌ی آب‌های زیرزمینی روی دست بود که در تمویل آن بانک توسعه‌ی آسیایی همکاری می‌کرد.

در برنامه‌ی درازمدت، مهار آب‌های سطحی کابل بود که باید از بندهایی مانند شاه‌توت و شاه‌و‌عروس استفاده شود. هم‌چنان پیشنهاد بود تا شهرسازی‌ها در شهر کابل گسترش نیابد؛ بلکه به ساحاتی که آب زیاد دارند، نزدیک شود. معادن و صنایع باید به آب نزدیک شود و آب‌ را از مساحت‌های دور نباید به کابل انتقال دهیم. بر عکس برنامه‌ی امروزی که می‌خواهند آب را از پنجشیر انتقال دهند. ما باید در رابطه به صنایعی که در پل‌چرخی وجود دارد، برنامه بریزیم؛ چون تعطیلی آن‌ها در ظرف یک روز منطقی نیست و به مرور باید صورت گیرد.

در حالی که محیط زیست، باید بر منابع تنظیمی آب نظارت داشته باشد؛ اما در افغانستان نهادهای محیط‌زیستی هیچ برنامه‌ا‌ی ندارد و حتا آگاهی لازم را از کارکرد وزارت‌ انرژی و آب ندارد؛ ما یک روز ندیدیم که پرسان کرده باشند که شما چه برنامه دارید و کار خود را به چند مسئله‌ی ساده محدود کرده است؛ در حالی که محیط زیست باید به کار وزارت انرژی و آب نظارت داشته باشد و وزارت انرژی باید به زراعت و …، تا بخشی از برنامه‌های فاجعه‌بار که در آینده به دلیل مدیریت بی‌رویه‌ی آب اتفاق می‌ا‌فتد، جلوگیری شود. چنان‌چه رود کابل، سبب تمدن کابل و هریرود، تمدن هرات شده به همان اندازه آب، تمدن‌برانداز هم است. قسمی که در گذشته شمار زیادی از دهکده‌ها به دلیل خشک‌‌سالی مهاجرت کرده و دهکده‌هایی نابود شد، در آینده این روند به شهرها سرایت می‌کند.

آن‌گونه که سران حکومت به ویژه رییس‌جمهور می‌گوید، آب آبروی افغانستان است؛ اگر واقعا آبروی ما است، چرا درست مدیریت نمی‌شود؟

مدیریت آب، به فهم مسایل آب حتی بگونه ی محلی نیازد دارد. آب مدیریت خاص خود را دارد، حکومتداری خاص خود را دارد و دیپلماسی خود را دارد در بحث سند جامع ایران مسئله اصلی همین بود. دیپلماسی آب طبق کنوانسیونها و قواعد از جمله چهار کنوانسیون بین‌المللی و  قواعد باید صورت گیرد که در این سند چنین نبود. حکومت‌داری آب باید به اساس مشارکت همه ذینفعان صورت گیرد و بر اساس انتقال صلاحیت به‌ حوزه‌ها، ولایت ها و بستر رودخانه باشد. در افغانستان اما شورای اراضی و آب -سیاست مدار- تصمیم می‌گیرد. این کار به شدت آسیب‌رسان است. حکومت‌داری آب، دموکراتیک است. شما شاهد استید که حکومت‌های اقتدارگرا و دکتاتور، سبب نابودی و آسیب به آب شده اند. بهترین مدیریت آب، مدیریت مشترک طبعیت و بشر است. معیار این اشتراک، استفاده ۴۰ درصد از آب است. در درجه پایین‌تر، مدیریت مختصصان و مردم است و مدیریت بدتر تنها مدیریت مختصصان و بدترین مدیریت آب، مدیریت سیاسی آب است. سیاسی‌های ما هیچ دانشی از آب ندارند و آب را تنها در بستر رودخانه می‌شناسند؛ در حالی که در پشت آن، مسئله‌های زیادی مطرح است. آب افغانستان قربانی جنگ، حکومت وحدت ملی و قربانی تدارکات ملی بود که ندانسته پروژه‌ها را رد یا تصویب کرده است. قربانی مدیریت اقتدارگرایی بوده؛ یعنی وزیر از پشت میز وزارت تصمیم می‌گیرد؛ در حالی که این صلاحیت باید به محل آب انتقال پیدا کند. هم‌چنان آب افغانستان قربانی دیپلماسی ابزار نگر بوده است. اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، آسیب‌پذیری منابع آبی ما بیشتر می‌شود.

شما در زمان ماموریت ‌تان به عنوان وزیر انرژی و آب، چه تلاش‌هایی در بخش مدیریت آب را انجام دادید؟
کار ابتدایی ما در وزارت انرژی و آب، مسئله‌شناسی آب بود. مطالعه‌ی ما نشان داد که آب کشور ۱۴ درصد کاهش یافته و بعدا مدیریت آبی ما به اساس این رویکرد، روی دست گرفته شد.

نخست مسئله شناسی آب را در سه محور خلاصه کردیم، موجودیت آب، توسعه منابع آب و سیاست آبی. سعی کردیم نظرات خود را در اسناد کمبود انعکاس دهیم. به اسناد قبلی چنگ اندازی نکردیم گرچه برخی اسناد رنگ کهنگی گرفته بود، اما باز هم به آنها دست نزدیم تا نخست خلاء ها را پر کنیم. آنچه کم بود پلان پنج ساله بود که وجود نداشت هر سه محور را در این پلان منعکس کردیم. ما یک طرح دیگر را برای تشکیلات ترتیب کردیم و این دو طرح را به شورای عالی اراضی و آب و کمیسیون اصلاحات اداری فرستادیم. بطور مثال اگر صلاحیت ها را در وزارت مرور می کردید، بشکل مثلثی بود که قاعده آن در وزارت و کوتاه ترین ضلع آن در حوزه ها بود. یعنی تمام صلاحیت ها، تمام تخصص ها و بسیاری از پرسونل در مرکز وزارت و نزد وزیر جمع شده بود در صورتیکه ما نیروها را بیشتر در نزدیک منابع آب نیاز داریم.

زمانی که ما راهبرد خود را به کمیسیون اصلاحات اداری و شورای اراضی و آب فرستادیم، صلاحیت‌ها را در چهار بخش در نظر گرفتیم؛ ما تشکیلات کلان را به ولایت‌هایی فرستادیم که رودخانه‌های بزرگ داشتند. ما دو سیستم عمودی را در وزارت ایجاد کردیم که تنظیم آب و توسعه‌ی پروژه‌ها را به عهده داشتند و روی سیستم مدیریت پروژه‌های‌ توسعه‌ای که از ۴۰ سال پیش بود، اندکی اصلاحات آوردیم. کار را از مرحله سیستم سازی یک پله پائین تر بردیم و از اندیشه بنیادی شروع کردیم و بعد سیستم سازی. این اصلاحات بعد از بررسی موجویت آب در سال ۱۳۹۶ صورت گرفت. در بخش توسعه آب زمانی که من به وزارت آمدم، بخشی از پروژه‌ها نیاز به اقدامات جدی داشتند؛ ۱۸ ماه پیش، کسی نتوانسته بود به بند بخش‌آباد سفر کند؛ با این حال، با وجود خطرات، به بخش‌آباد رفتم، فاز دوم کجکی وکمال خان تمام شد و فاز سوم شروع شد، بسته‌ی ساخت ۲۱ بند در همین زمان طراحی شد و تعدادی از طرح های بزرگ دیگر.

در بخش سیاست آبی چالش اصلی اما عزم سیاسی بود؛ پیش از آمدن من، بند سلما در آستانه مرحله آبگیری –البته نه بهره برداری- قرار گرفته بود و به عزم سیاسی برای آب گیری نیاز داشت؛ اما عزم سیاسی برای پایین‌کردن دریچه وجود نداشت. من در اول ثور سال ۱۳۹۴ به وزارت انرژی وآب آمدم و در ۵ اسد همان سال دریچه‌ی تونل انحراف آب بند سلما را پایان کردیم و آبگیری را شروع کردیم. عملی شدن دیپلماسی بند سلما، مناسبات دیپلماسی آب منطقه‌‌ای را عوض کرد و سبب بروز جدال‌‌ در مجلس شورای اسلامی ایران شد؛ گویا شما متوجه کارکردهای دولت افغانستان نیستید. ما برای طرح اندیشه‌ی‌ بنیادی آب، یک مرکز مطالعات استراتژیک داشتیم که تمام برنامه‌ها در آن جا طرح می‌شد. با عزم سیاسی قسمت اصلی کمال خان (بدنه بند) شروع کردیم و فاز دوم کجکی که منجر به ذخیره بیش از یک میلیارد مترمکعب آب می شد را پیش بردیم.

افغانستان جزو کشورهایی است که درصدی بالایی از مردم در آن درگیر کشاورزی استند، کاهش آب چقدر مهم و فاجعه‌آفرین است؟

اولین برنامه‌ی پنج‌ساله‌ی افغانستان در ۱۳۳۳ طرح و در ۱۳۳۵ اجرایی شده است. این یک دوره‌ی نوستالژیک یا رویایی است. سه پلان ۵ساله و یک پلان ۷ساله طرح شد. پلان ۷ساله بیش از دو میلیارد هزینه برداشته است؛ اما این پلان نقض زیاد داشت، امکان‌سنجی اقتصادی درست(Feasibility study)  پروژه ها در آن صورت نگرفته است؛ مهم‌ترین حوزه‌ برای زراعت دریای آمو بود که آب فروان داشت؛ همسایه‌ها خیلی خوب استفاده کرده ‌اند؛ اما در این طرف بند سروبی و نغلو که به پایین‌دستش چندان زمین زراعتی وافر نیست را، با هزینه‌ی گزاف ساختیم؛ دلیل‌ هم روشن است؛ اما امروز نباید بحث سمت‌گرایی بازهم مانع کار بنیادی ما شود. واقعیت این است که ما در آمو آب فراوان داریم و باید توجه شود.

وقتی ثابت‌شد این‌ که ۱۴ درصد آب های سطحی ما کاهش یافته است؛ برنامه‌های ما در سه محور؛ توسعه‌محور، بحران‌محور؛ دیپلماسی متمرکز شد. درست است که ما یک کشور زراعتی استیم؛ اما نباید هر جای هرچه را که بخواهیم، زرع کنیم محدودیت آب را باید در نظر بگیریم. در مناطقی که با بحران آبی مواجه استیم، نباید از و زراعت زیاد آب‌بر استفاده شود؛ مثلا در فراه، شما در هر کیلو تربوز ۷۰۰ لیتر آب زیرزمینی مصرف می‌کنید و کیلوی ۱ افغانی به فروش نمی‌رسد و وزارت زراعت، بدون سنجیدن ارزش مقدار آب استراتژیک صرف‌شده؛ به خوش‌حالی از بلندرفتن تولید تربوز استقبال می‌کند؛ در حالی که یک‌ونیم لیتر آب در یک بوتل ۱۰ افغانی به فروش می‌رسد. ما تمام این برنامه‌ را با درنظرداشت مکان و میزان آب برای دولت نوشتیم. ما در حوزه‌ی آمو آب فروان داریم؛ اما در حوزه‌ی کابل با بحران اندک آبی روبه‌رو استیم و در حوزه‌ی هلمند، با بحران شدید آب و در حال واردشدن به فقر آبی قرار داریم. در حوزه‌ی هریرود کم کم به طرف فقر مطلق می‌رویم و در حوزه‌ی شمال، در آستانه‌ی‌ ورود به فقر مطلق آب استیم.

در پنج حوزه‌ی آب‌‌ریز افغانستان، برای هر فرد، به ۱۷۰۰ مترمکعب آب نیاز است؛ اگر ۱۷۰۰ کاهش پیدا کند، حالت تنش آبی و پایین‌تر از ۱۰۰۰ مترمکعب، با فقر آبی و کمتر از ۵۰۰ مترمکعب، حالت فقر مطلق است. دو فکتور عمده در این امر وجود دارد که یکی آن قابل مهار است و دومی تحت کنترل ما نیست. فکتور اقلیم تحت کنترول ما نیست؛ یعتی جنگ طبعیت و بشر که در آن ظرفیت و پتانسیل آبی کاهش می‌یابد، اقلیم تغییر می‌کند و بارندگی کاهش می‌یابد. عامل دوم هم رشد جمعیت است. اگر روی این دو فکتور کار نشود، رشد نفوس کنترل نشود و سازگاری با اقلیم صورت نگیرد، وضعیت آینده فاجعه‌بار است. هرچند موقعیت ما میان جنوب آسیا و شاخ افریقا، نظر به عوامل اروگرافیک –کوهستانی- متفاوت است؛ چون نزولات جوی در زمستان در کوه‌ها ذخیره می‌شود و در گرما به پایین سرریز می‌شود.

به نظر شما، ایران برای ایجاد فشار بر دولت افغانستان، چه راهکارهایی را روی دست خواهد گرفت و این واکنش‌های دیپلماتیک چه اندازه دوام خواهد یافت؟

در گزارش سازمان برنامه و بودجه‌ی ایران در سال ۱۳۹۷ که به دسترس ما قرار گرفته، به صورت مفصل برخی از راهبردهای شان تعریف شده است؛ اهرم فشار اقتصادی، ترانزیت، تهدید امنیتی که با استفاده از گروه‌‌های مخالف و فشار مهاجران صورت می گیرد و در سند جامع علاوه بر این به فرهنگ و هم‌چنان آموزش‌وپرورش که چندان کارآیی تهدید محور نخواهد داشت اشاره شده است. این تهدید‌ها اما موقتی است و ایران دارد افغانستان را آزمایش می‌کند. به چند دلیل این تهدید و تطمیع در افغانستان کارایی ندارد؛ اول این که مجاری آب، در دست دولت نیست و دوم کمی (قلت) آب. معاهدات قبلی هلمند قبل از معاهده ۱۳۵۱ در گذشته به دلیل اینکه مبتنی بر واقعیتها نبوده موفق نبوده مردم مزاحمت ‌کردند و اجازه به عملی‌شدن آن را ندادند. بنا بر این، ما در بحث آب حالت دو طرفه و بردوباخت نداریم؛ باید سه طرف را در نظر بگیریم. یعنی برد-برد-برد است؛ یا باخت-‌باخت-باخت؛ یعنی برد دولت افغانستان، برد ایران و برد شهروندان افغانستان وجود داشته باشد و باخت هر کدام از این طرف ها (سه طرف)، باخت دیگری را در پی دارد.

اخیراً رییس‌جمهور غنی در مراسم گشایش بند کمال‌خان گفت که؛ اگر ایران آب می‌خواهد، باید نفت بدهد. این حرف‌ها واکنش‌های زیادی را در ایران به دنبال داشت. ایرانی‌ها این حرف را باج‌خواهی تعبیر کردند؟
اگر دوستان ایرانی درک و تحلیل درست از وضعیت داشته باشند، مجسمه‌ی رییس‌جمهور غنی را باید از طلا بسازند؛ در منطقه‌‌ای که زمین زراعتی باشد، فروش آب به معنای بی‌کفایتی حکومت است. رییس‌جمهور از طرفی اعلام می‌کند که ما آب را کنترل کردیم، زمین زراعتی داریم و مردم هم بیکار اند. چرا روی زراعت کار نمی‌کنید؟ این بحث بدیهیات عقلانی دارد؟! فروش آب در راستای سیاست ایران و از اهداف اصلی سند جامع ایران است که به افغانستان پیشنهاد کرده بود، نه دولت افغانستان. اگر از نظر امکان‌سنجی آب ببینیم، اداره‌ی ملی تنظیم آب اعلام کرده که ما در حوزه‌ی هیرمند ۸ میلیارد و ۴۰۰ میلیون مترمکعب آب داریم، شش میلیارد و ۲۰۰ میلیون مترمکعب مصرف می‌کنیم؛ ۸۲۰ میلیون مترمکعب به اساس معاهده به ایران می‌رود و ۱میلیارد و سه‌صدوچند میلیون مترمکعب باقی می‌ماند. این مقدار مربوط ۹ رودخانه‌ی حوزه‌ی هلمند است. البته فرض کنیم ۶۰ درصد از رودخانه‌ی هلمند باشد و ۴۰ درصد از سایر رودخانه‌ها؛ برای بند کمال خان کمی بیشتر از ۸۰۰ میلیون مترمکعب باقی‌ می‌ماند؛ اما اداره ملی تنظیم آب، اعلام کرد که ۱۸۴ هزار هکتار زمین را زیر کشت می‌بریم. این مقدار زمین به بیشتر از دو میلیارد مترمکعب آب نیاز دارد. برای تنظیم آب‌یاری همین زمین‌ها، آب کم دارید؛ چگونه آب را به کشور دیگر می‌فروشید: «عقل ما به این عقلانیت نمی‌رسد؟!”

از نگاه مشروعیت، آب زمانی به فروش می‌رسد که مازاد بر جمعیت باشد؛ نیاز هر فرد ۱۷۰۰ مترمکعب است. در بررسی ۱۳۹۹ به هر فرد ۱۰۹۸ مترمکعب و با جمعیت کوچی‌ها ۱۰۲۱ مترمکعب آب داریم؛ یعنی بر هر فرد، ۷۰۰ مترمکعب کم داریم؛ چگونه می‌فروشید؟

من در زمان وزارت دو نامه ۱۲ و ۸ صفحه‌ای به رییس‌جمهور فرستادم و نقد و نظر ما روی این مسایل در نشست‌‌های کابینه، مطرح شد، اغلب از ما شکایت صورت می گرفت که چرا ما فهم رییس‌جمهور را نقد می‌کنیم. عقلانیت سیاسی ما خیلی ضعیف است. اگر فروش آب را در سنگاپور و مالیزیا مطالعه کنید، در مکان‌هایی انجام شد که منابع آبی وافر از کوه‌ها سرچشمه می‌گیرد؛ اما زمین زراعتی ندارد. با گذشت زمان آب کالای خیلی کمیاب می‌شود و دیگر امکان عقد معاهده‌ای مانند هلمند وجود ندارد و به جرئت برای ایرانی‌ها می‌گویم که در پی ابطال معاهده‌ی کنونی -هیرمند ۱۳۵۱- نباشند که پشیمانی به بار می‌آورد!