همایون فوزی: از مزاری کرده رهبر واقعی در افغانستان مادر نمی‌زاید

زاهد مصطفا
همایون فوزی: از مزاری کرده رهبر واقعی در افغانستان مادر نمی‌زاید

بخش هفتم
همایون فوزی، با استناد به گفت‌وگوی صالح ریگستانی در برنامه‌ی سراچه‌ی تلویزیون طلوع که در آن عکس‌هایی از مسعود، حکمت‌یار و افرادی از استخبارات پاکستان دیده می‌شود، می‌گوید که در این دیدار در بگرامی کابل، میان حکمت‌یار، مسعود و استخبارات پاکستان توافقی صورت گرفت که ماده‌ی اول آن، خروج نیروهای دوستم از کابل بود. این توافق پس از آن صورت می‌گیرد که حکمت‌یار سر سازش با جمعیت ندارد و با پادرمیانی استخبارات پاکستان، تلاش می‌شود توافقی میان مسعود و حکمت‌یار به وجود بیاید و به جنگ در کابل پایان داده شود. به گفته‌ی فوزی، حزب جنبش از این توافق باخبر می‌شود؛ اما بدون واکنشی، منتظر اجرای این توافق می‌ماند که با چه شکلی از سوی هم‌پیمانش –مسعود-، عملی می‌شود. پس از این توافق، مسعود فوزی را در خانه‌ای در وزیراکبرخان می‌خواهد و با او موضوع رفتن نیروهای جنبش به شمال را در میان می‌گذارد. فوزی می‌خواهد بگوید که آن‌ها یک‌جا وارد کابل شده اند؛ اما با درک وضعیت، به مسعود می‌گوید که اگر نیروهای جنبش در کابل نیاز نباشد، به شمال می‌روند. مسعود به فوزی هشدار می‌دهد که «درست است من همرای تان جنگ نمی‌کنم؛ اما حکمت‌یار، شورای جلال‌آباد، شورای کندهار و سیاف بالای تان حمله می‌کنند.» به گفته‌ی فوزی، مسعود از سرکش بودن حکمت‌یار گلایه می‌کند و او را «ببو» نشان می‌دهد.
فوزی به مسعود می‌گوید که امنیت آن‌ها را تا جبل‌السراج بگیرد تا گروه‌های دیگر بر نیروهای جنبش حمله نکنند؛ اما مسعود از او می‌خواهد که امکانات نظامی شان را در کابل بگذارند و خود شان با موترهای ۳۰۲ مسافربری به شمال بروند. فوزی وقتی این درخواست مسعود را می‌شنود، می‌فهمد که وضع مناسب نیست و به مسعود می‌گوید که باید موضوع را با رهبری حزب –دوستم- در میان بگذارد. همایون فوزی، پس از تماس با دوستم، سرانجام به این نتیجه می‌رسد که اگر نیروهای جنبش بدون امکانات نظامی از کابل کشیده شوند، در شمال هم جا داده نخواهند شد. به گفته‌ی فوزی، زمانی که نیروهای جنبش در جبل‌السراج با نیروهای جمعیت یک‌جا شده بود، از پنجشیر تنها چند عراده جیپ و کاماز آمده بود. امکانات نظامی جنبش بود که توانست وارد کابل شده و نهادهای کلیدی دولت را از دست حزب اسلامی بگیرد. فوزی، برای خریدن زمان، ۳۰۰-۴۰۰ سرباز جنبش را به بهانه‌ی رخصتی و زخمی، از طریق هوا به شمال می‌فرستد و خودش هم با آن‌ها می‌رود تا از نزدیک با دوستم حرف بزند.
پس از رفتن فوزی در شمال، دوستم به بابه مزاری، رهبر حزب وحدت، به تماس می‌شود و از او می‌خواهد که اتحادی را شکل بدهند. مزاری درخواست دوستم را قبول می‌کند و هم‌چنان صبغت‌الله مجددی که از جمعیت ناراضی است، به آن‌ها می‌پیوندد. بعد از شکل‌گیری اتحاد میان جزب جنبش، وحدت و نجات ملی، مزاری به حکمت‌یار تماس می‌گیرد که با آن‌ها یک‌جا شود؛ حکمت‌یاری که با مسعود بر سر خروج جنبش از کابل پیمان بسته است.
وضعیت در کابل، قابل پیش‌بینی نیست؛ ادامه‌ی ترس و شک دوره‌ی کمونیستی، جایش را به شک، ترس و خودخواهی مهارنشدنی‌ای داده است که گروه‌های درگیر در کابل، هر روز صف عوض می‌کنند و تفکیک دوست و دشمن، مشکل شده است. کابل است که شاهد همه‌ی این توافق‌ها و شکست تعهدها است؛ شکست تعهدهایی که هزاران نفر را در کابل به خاک‌وخون می‌کشاند.
حکمت‌یار، درخواست مزاری برای شکل‌دهی اتحاد را قبول می‌کند و ملاقاتی در قصر دارالامان ترتیب داده می‌شود که در آن، فوزی به نمایندگی از حزب جنبش اشتراک می‌کند. فوزی، آن روز با لباس نظامی و ریش تراشیده به دفتر حکمت‌یار که در خرابه‌ی قصر دارالامان موقعیت دارد، می‌رود. نتیجه‌ی این نشست، ایجاد شورای هماهنگی میان حزب جنبش، حزب اسلامی، حزب معاذ ملی و حزب وحدت می‌شود و پشتوانه‌ای می‌شود برای بقای نیروهای جنبش در کابل. فوزی که با همه رهبران احزاب سیاسی در کابل، در چهارونیم سال درگیری کابل ارتباط داشته است، می‌گوید که «از مزاری کرده رهبر واقعی در افغانستان مادر نمی‌زاید.»
صف‌بندی‌های گروه‌های مختلف درگیر در کابل، آتش جنگ را شعله‌ورتر می‌کند و پاکستان که کمک‌های کشورهای مختلف به مجاهدان را لابی‌گری می‌کند، تصمیم می‌گیرد گروه تازه‌نفسی را وارد بازی کند؛ گروهی با انگیزه‌های بینادی‌تر و تندروانه‌تر که نه تنها با بقایای حکومت نجیب دشمنی دارد؛ بلکه همه گروه‌ها را گم‌راه می‌شمارد. این گروه، از مرزهای جنوبی افغانستان وارد می‌شود و بدون هیچ درگیری‌ای کندهار را تصرف می‌کند. سپس نوبت کابل رسیده است تا گروه دیگری در صف گروه‌های درگیر در آن اضافه شود. طالبان وارد کابل می‌شوند و پس از درگیری، کابل را تصرف می‌کنند.
صبح همان روزی که کابل به دست طالبان می‌افتد، طبق روایت رییس دفتر داکتر نجیب که با او در نمایندگی سازمان ملل در کابل بوده، چند سرباز می‌آیند و داکتر نجیب را می‌گویند که از سوی بزرگان شان احضار شده است. ساعتی بعد، چند نفر دیگر وارد یوناما می‌شوند و برادر نجیب را نیز با خود می‌برند. ساعتی بعد، داکتر نجیب و برادرش در چهارراهی آریانا در کابل توسط سربازان طالبان به دار آویخته می‌شود؛ سربازانی که به هیچ قاعده‌ی جنگی و دیپلماتیک پایبند نیستند و هر کدام در نقش قاضی، فرمانده و عسکر عمل می‌کند. رحیم‌الله یوسفزی، خبرنگار بی‌بی‌سی –اولین خبرنگاری که اجازه یافته بود از صحنه‌ی اعدام داکتر نجیب عکس بگیرد- از یک روز پیش در جلال‌آباد حکایت می‌کند و می‌گوید که فردای آن روز زمانی که جلال‌آباد را به قصد کابل ترک می‌کنند، کاروان‌های طالبان نیز به قصد کابل در حرکت اند. او، زمانی که با دیگر خبرنگاران وارد کابل می‌شود، هیچ ایست بازرسی‌ای نیست و پیش از درگیری در کابل، نیروهای مجاهدین کابل را ترک کرده اند.
در زمان ورود طالبان در کابل، فوزی معاون حزب جنبش و در شمال است. در شمال نیز، توافقی در بادغیس میان جنرال ملک، جنرال مجید روزی، غفار پهلوان و طالبان صورت می‌گیرد که باعث ورود بدون درگیری طالبان به مزار می‌شود. طالبان اما پس از ورود به مزار، توافق را نقض می‌کنند؛ تعهدشکنی‌ای که به درگیری نیروهای ملک و طالبان می‌انجامد و قصه‌هایی وجود دارد که ملک هزاران سرباز طالب را قتل عام می‌کند.
ادامه دارد.