کی گفته شعر، زنانه-مردانه دارد؟

حسن ابراهیمی
کی گفته شعر، زنانه-مردانه دارد؟

اشاره: مینا نصر از شاعرانِ فعالی است که در ایران بزرگ شده و از چند سال به این ‌سو در کابل به ‌سر می‌برد. از بانو نصر دو مجموعه شعر به نشر رسیده است. این بانوی شاعر، نزدیک به دو دهه است که به صورت جسته و گریخته شعر می‌سراید. سروده‌های دو سال اخیر خانم نصر در کتاب «که زنی در سایه‌ام» با گرایش و رویک‌رد زنانه، به زیور چاپ آراسته شد. مینا نصر که شعر‌هایش در این کتاب، بیش‌تر حالت زنانگی دارد، بیان حال، هوا و احساسات یک زن را دارد؛ زنی که با همه‌ی تلخی‌ها و شیرنی‌ها‌ زندگی می‌کند. خانم نصر، از جمله اولین کسانی است که از شعر مهاجرت به شعر زنانه و سپید، گرایش پیدا کرده ‌است.
صبح کابل: در ابتدا از خود تان بگویید؟
مینا نصر: یک آدم سرگشته و همیشه سرگردان، پر از خطا و سرکشی و عصیان؛ یک مادر پر از اندوه و نگرانی‌های مادرانه، یک زن پراز تجربه‌های تلخ و شیرین و شکست‌ها و لب‌خندها که یا خودم یا بازی سرنوشت برایم رقم زده؛ چیزی شبیه آدم‌برفی که در حسرت گرمی و آفتاب و هیچ شدنه. گاهی با خودم می‌گویم چه سود از زندگی و انسان بودن که نهایتش تحمل و مقابله با رنج‌هایی است که ناگزیر مان می‌کند به عصیان و سرکشی و تمرد از سنت‌های جامعه؟ چیزی که نه روزگار می‌پسندد و نه در تنهایی و خلوت آن را، خود تأییدش می‌کنیم. به هر صورت، چنین افکاری از درون و بیرون مشغله ذهنی‌ام بود در روزهایی که تب شاعری‌ام زیاد بود.
صبح کابل: با توجه به آثاری که از شما خوانده‌ام، می‌خواهم بدانم که مینا نصر شاعر است یا داستان‌نویس؟
مینا نصر: بیشتر شاعر؛ چون شعر بود که به من این گستره را داد تا نقبی به غم‌های روزگارم داشته باشم؛ رنج‌ها، اتفاقات و تلخی‌ها را با یک لایه‌ی عمیق‌تر ببینم و زندگی را از یک دریچه‌ی دیگر به تماشا بنشینم؛ با همه ابهام و ایهام‌های نهفته‌ی درونش است.
صبح کابل: از اولین مجموعه‌ی تان به نام «اتفاق گل‌دان‌ها » برای مان بگویید؟
مینا نصر: اولین مجموعه‌ی من اتفاق گل‌دان‌ها با یک وقفه‌ی ده‌ساله منتشر شد. در اوایل شاعری و در آن سال‌ها دغدغه‌ی چاپ کتاب را نداشتم، ضمن آن که شدیدا درگیر مسائل خانوادگی و درس و تحصیل بودم و سال‌هایی هم از دنیای شعر و شاعری بیرون آمده بودم. این کتاب بیشتر نگاه‌ها و تقابل اولیه‌ی من با زندگی بوده و نتیجه‌ی یافتن و دریافت‌های درونی من از اتفاقات دوروبرم. موضوعاتی مثل زیستن و عشق و تولد و مرگ و نیستی… که هر کدام ژرفنای خاص خود را دارد.
صبح کابل: زن و جهان زنانگی در کجای شعرهای شما قرار دارد؟ آیا شما یک شاعر زن استید یا زنی استید که زنانه شعر می‌نویسد؟ آیا از نظر شما شعر دو جهان مردانه و زنانه دارد که امروز شماری از مؤلفه‌ی زنانگی‌نویسی یاد می‌کنند؟
مینا نصر: کی گفته شعر، زنانه-مردانه دارد؟ من مخالف این دیدگاهم. به نظرم هر شاعر جدا از جنسیت خود، می‌تواند مبلغ و مبین افکار و احساسات مشترک آدم‌ها باشد و شاعری خوب‌تر، هنرمندانه‌تر و پخته‌تر این مورد را انجام می‌دهد که شعرش برخاسته از دردها، رنج‌ها و آلام بشری باشد.
صبح کابل: مجموعه‌ی دوم تان به نام «زنی در سایه‌ام» نام دارد، این زن کیست؟ آیا همان زنِ «اتفاق گل‌دان‌ها» است؟
مینا نصر: زن اتفاق گل‌دان‌ها، با زن «زنی در سایه‌ام» تفاوت‌های محسوسی داشته و دارد. زن اول زنی است که هنوز غرق در رؤیاها، حس‌ها و خیال‌های خوش و دخترانه است و منتظر است مرد قصه‌هایش همراه با اسپی سر رسد و او را با خود در کشت‌زار، جنگل و کوه بگرداند. زنی که در لذت‌های زندگی گرفتار و مصروف است؛ بی آن که در بند سکوت آغشته باشد. هنوز غرق روزمرگی‌ها است و از پشت پنجره مصروف تماشای اطرافش؛ اما در مجموعه‌ی دومم «زنی در سایه‌‌ام» با زنی روبه‌رو استیم درگیر رنج‌های بسیار، بدون ‌هیچ فرصتی برای نگریستن و تأمل در خود و با خود. زنی پنهان شده از کثرتِ هم و غم. با سرگردانی، پریشان‌خاطری و مردد در انتخاب‌ها. بر خلاف شعرهای کتاب اولم که بسیار طبیعت‌گرا بودم و هم‌دم و هم‌آغوش باد، درخت، صحرا، جنگل، رود و کوه؛ این‌جا فقط در جاده‌ها قدم می‌زنم و حوصله‌ی ماندن در صبح و تنفس نسیم صبح‌گاهی را ندارم و ترجیح می‌دهم در نور چراغ‌ها و نیون‌های رنگی خیابان‌ها، شلوغی و ازدحام بازار، کوچه و اجتماع گم شوم. برای به دست آوردن و پیداکردن خودم دیگر خلوت و تنهایی را کنار گذاشته‌ام و وسط میدان رفتن را خوش‌تر دارم. به نظرم هرچه عمر آدمی پیش رود، نتیجه‌ی تأملات و اندیشه‌های دیروزش در رفتار و گفتارش تبارز می‌کند و آن‌چه ما امروز درگیر و مشغول آن استیم، بدون شک کشت دیروز ما است. این دو کتابم دربرگیرنده‌ی همین دو موضوع است و تفاوت روند زندگی‌ام را، از دیروز تا امروز نشان می‌دهد.
صبح کابل: زنی که در شعرهایت نفس می‌کشد، با زن افغانی چقدر مشابه است؟ آیا ادبیات امروز افغانستان هم مثل جامعه‌اش، ادبیات مرد‌سالار است؟
مینا نصر: زن در جوامع مختلف همیشه نقش حاشیه‌ای داشته. خیلی طول کشید تا خودش را به اثبات برساند و وجود محوری خود را در جامعه به عینیت برساند. این نقیصه را در صحنه‌ی ادبیات و در جمع شاعرها هم می‌شود دید. شاید حضور کم‌رنگ زنان شاعر در تاریخ ادبیات معاصر، جدا از آن مسائل همیشگی که در این سرزمین شاهدش استیم، نداشتن خودباوری و ارزش گذاشتن به ادبیات است. این را به این خاطر می‌گویم که در طول سال‌های شاعری‌ام، فراوان به دختران بااستعداد و علاقه‌مند به شعر برخوردم که برای مدتی در سرودن و سرایش خوش درخشیدند و نامی دریافتند؛ اما خیلی زود آن‌چنان که باید و شاید، در میدان نماندند یا این که کلا عطای شعر را به لقایش بخشیدند و شعر را برای همیشه ترک کردند. چیزی که در این دختران یافتم، بی‌انگیزگی به ادامه‌ی شعر و شاعری بود و باور نداشتن به این که شعر می‌تواند در زندگی، تفکر و جایگاه آنان تأثیر بگذارد. بیشتر آن‌ها شعر را رها کردند تا به زعم خود به کارهای واجب‌تر و مسائل مهم‌تر زندگیِ شان برسند؛ در حالی که شعر به خودی خود، می‌تواند راهی باشد برای رسیدن به خیلی چیزها؛ به نام، نان، عشق، تجربه‌ها و تنفس‌های تازه‌تر در زندگی.
صبح کابل: در اشعار تان چقدر به زنان و وضعیت زندگی آن‌ها می‌پردازید؟
مینا نصر: خیلی زیاد؛ یکی از ویژگی‌هایی که منتقدان شعر من بر آن تأکید دارند، همان بحث زنانگی است؛ به خصوص در کارهای کتاب دومم. در ضمن من باور دارم که شعرِ کم‌تر زنی، عاری از زنانگی است.
صبح کابل: منتقدان از شعرهای تان چه برداشتی دارند؟
مینا نصر: البته مخاطبان عام معمولا کسانی ‌اند که می‌توانند با شعر ارتباط برقرار کنند. آنانی که نمی‌توانند با یک نوع شعر ارتباط برقرار کنند، اصلا به آن نزدیک نمی‌شوند؛ اما می‌ماند مسأله‌ی منتقدان به عنوان مخاطبان جدیِ شعر. نقدهای جدی‌تری که در مورد شعرهای من شده است، احساس می‌کنم تا حدودی خوش‌بینانه بوده است؛ اما از این که بگذریم، این نکته را می‌خواهم این‌جا ذکر کنم که من در شعر بیشتر از آن که به دنبال «زبان‌بازی» و به قول قدیمی‌ها «سخن‌وری» باشم، به دنبال «تصویر» یا همان تخیّل استم. برای من مهم ‎جسم‌‎بخشیدن به امر ذهنی است و در واقع من به تصویر به عنوان مواد خام شعر نگاه می‌کنم، نه به فیزیک کلمه. نیم‌نگاهی به مسأله‌ی ایهام در شعر نیز داشته‌ام؛ اما همواره مواظب این بوده‌ام که دریچه‌ی ارتباط با مخاطب را کاملا نبندم و به سراغ تصاویر کور و کر نروم.
صبح کابل: حضور کم زنان شاعر را در چه می‌بینی؟
مینا نصر: من فکر می‌کنم مشکل خاصی فراراه بانوان شاعر وجود ندارد؛ اما مسأله این است که باید بانوان شاعر به خود شان باور کنند؛ نگاه عمیق‌تر به پیرامون شان داشته باشند، جریان‌های روز ادبی را بشناسند و با ادبیات روز جهان آشنا شوند تا بتوانند آثار متفاوت‌تر، با شگرد‌های تازه‌تر خلق کنند.
صبح کابل: ادبیات یا بهتر بگوییم شعر افغانستان در چه وضعیتی قرار دارد؟
مینا نصر: همه‌ چیز بستگی دارد به هم‌دیگر، بستگی دارد به این که ما چقدر هوش‌ مان را جمع می‌کنیم و بیشتر از آن که ادعا می‌کنیم، کار می‌کنیم، بستگی دارد به این که می‌توانیم گفتمان ادبی را در کشور به ‌وجود بیاوریم یا نه، بستگی دارد به این که می‌توانیم پایه‌های محکمی برای نقد ادبی در کشور پی‌ریزی کنیم، یا نه؛ بعد همه‌ی این‌ها بستگی دارد به این که اوضاع کشور خوب پیش می‌رود یا نه. ثبات، تداوم و پشتکار تعیین‎کننده است. یک وقت می‌بینی با یک تحول ناخواسته همه‌‌ چیز از این ‌رو به آن ‌رو می‌شود و همه‌ی رشته‌ها پنبه می‌شوند. منتها من این پتانسیل را در نسل جدید ادبیات کشور می‌بینم که روزی بتوانند افق‌های تازه‌‎ای را به روی ادبیات فارسی افغانستان بگشایند. این نسل، نسلی است سرکش و عصیان‌گر که این می‌تواند نشانه‌ی خوبی باشد. من آینده را روشن می‌بینم؛ پس به باور من، شعر یکی از هنر‌هایی است که با اقبال شدید رو‌به‌رو است. نقش و تأثیر هنر در جامعه‌ی ما غیر قابل انکار است و شعر یکی از شاخه‌های هنری است که تأثیرش بر جامعه‌ی ما به خصوص بر قشر جوان و خانم‌ها، بیش‌تر است.
صبح کابل: من حس می‌کنم مخاطبان زن شعر افغانستان کم‌تر با شعر شاعران زن افغانستان ارتباط برقرار می‌کنند، آیا همین طور است؟
مینا نصر: ما احساسات زیاد و متفاوتی را در زند‌گی خود مان تجربه کرده ‌ایم؛ شکست و خشم‎‌های زیادی را داشتیم و احساسات تجربه‌‌شده‌ی زیادی داشتیم؛ بیان این احساسات به اندازه‌ا‌ی دل‌نشین است که یک زن برای زن دیگر درد دل می‌کند. ما در همین جامعه استیم، همین درد‌ها و رنج‌هایی را که ما حس می‌کنیم، رنج‌های بقیه‌ی زنان نیز است و مخاطب، ما را خوب درک می‌کند. به صراحت می‌توانم بگویم که خالده فروغ، صنم عنبرین، کریمه شبرنگ، مژگان فرامنش، مژگان ساغر، مهتاب ساحل و یکتا احمدی به عنوان شاعرانی اند که در بخش شعر زنان، خوب کار می‌کنند و مخاطب هم توانسته به خوبی با شعر این زنان ارتباط برقرار کنند.
صبح کابل: مخاطب شعرهایت در کجای شعرهایت ایستاده است؟
مینا نصر: مخاطب در متن شعرهایم قرار دارد و من برای مخاطب می‌نویسم. هیچ شاعری نمی‌تواند بدون مخاطب خود ماندگاری داشته باشد و من هم اگر در شعرهایم مخاطب را در نظر نداشته باشم و یا نادیده بگیرم، بدون شک مدتی نمی‌گذرد که ادبیات هم من را نادیده خواهد.
صبح کابل: نوشتن شعر در مهاجرت خوشایندتر بود یا حالا که در سرزمین مادری‌ات می‌نویسی؟
مینا نصر: من در ایران نیز شعر می‌سرودم و نزدیک به دو سال می‌شود که به افغانستان، برگشته‌ام؛ مثل من شاعران خوبی در عرصه‌ی شعر زنانه در داخل کشور وجود دارند که رشد کرده اند و در بین اجتماع ظاهر شده ‌اند؛ پس می‌توان گفت که حضور در جامعه‌ی خودت، جایی که متعلق به آن استی، برایت خوشایندتر است و می‌توانی با آسودگی بیشتری به هنرت بپردازی.
صبح کابل: زنی که در شعرهایت نفس می‌کشد، چقدر زن افغانستانی است؟
مینا نصر: زن‌ها در کشور‌ ما در سایه استند و درست شناخته نشده ‌اند. هنوز شخصیت و موجودیت ‌شان به خوبی در زند‌گی معرفت حاصل نکرده ‌است. زن‌هایی هستند که بر خلاف پرباری‌ای که در زندگی و جامعه دارند، هنوز لایه‌‌های پنهان آن‌ها شناخته نشده‌ است و باید گام‌های بیش‌تری برای شناخت آنان برداشته شود؛ چون من شعر را هنری والا می‌دانم که نقش خوبی برای معرفت زنان در جامعه می‌تواند داشته باشد؛ پس زن شعرهایم با زن افغانستانی، دو جسم در یک روح اند.
صبح کابل: به جز شعر شاهد فعالیتت در عرصه‌ی رسانه‌های چاپی هم بودیم؛ آیا با شاعری راحتی یا با روزنامه‌نگاری؟
مینا نصر: من نوشتن را دوست دارم و نوشتن به من آرامش می‌دهد؛ باید گفت که روزنامه‌نگاری هم ادامه‌ی همان علاقه‌ی من به نوشتن است و من با هیچ کدام شان مشکلی ندارم. برایم خوشایند است کار در رسانه‌های چاپی.
صبح کابل: خیلی‌ها می‌گویند که برای شاعر شدن باید عاشق شوی؛ آیا عشق برای شعر کافی ا‌ست؟
مینا نصر: ممکن است این طور باشد، ممکن است این طور هم نباشد؛ بستگی دارد ببینیم مخاطبان ما کی‌ها استند. شخصا خودم خواننده‌ی اشعارم را زن‌هایی مثل خودم دیدم؛ زن‌هایی که تجربه‌های تلخ و شیرین شان شبیه من بوده؛ گاهی ناامید از جبر زمانه، گاهی بسیار عاشق، بهاری و سرسبز و گاهی هم خسته، شکست‌خورده و ناتوان که در خیال‌های شان زندگی را پیش می‌برند؛ با هیچ کورسویی. گاهی هم مادری بودم که تنها آرزویش راه‌رفتن پسرش بوده. یادم است که آخرین شعرم در کتاب اولم در باره‌‎ی پسرم بود که نمی‌توانست به علت بیماری راه برود و حرف بزند؛ این شعر بازتاب خیلی خوبی داشت بین دوستانم و بین زن‌هایی که می‌شناختم؛ شاید تنها دلیلش این بوده که خیلی واضح و روشن درد و رنج مادری را و یا رویاها و آرزوهایش را بیان کرده بودم؛ بدون هیچ تکلف و تصنع.
صبح کابل: کتاب بعدی تان هم آیا مجموعه‌ی شعر خواهد بود؟
مینا نصر: من این روز‌ها، مصروف نوشتن داستان استم؛ داستان زنان و دختران افغان. کتاب داستانم نیز در زمستان پیش ‌رو یا سال آینده چاپ خواهد شد.