ایدئولوژی فرشته و دیو

نعمت رحیمی
ایدئولوژی فرشته و دیو

جامعه‌ی ایدئولوژی‌زده و نظام‌های استبدادی که دین، مذهب و ملی‌گرایی افراطی آبشخور بایدها و نبایدهایش باشد، استعداد، اصرار و عطش نافرجام برای تقسیم‌بندی جامعه‌ی انسانی به دیو و فرشته دارد. انسان‌هایی که در نظام و جامعه‌ی استبدادی بزرگ می‌شوند، به راحتی می‌توانند بین آدم‌ها خط‌کشی کرده و آن‌ها را بدون دلیل به خوب و بد تقسیم کنند؛ یعنی آن چه که از ما است فرشته و هر چه بیرون از آن، همه «دیو» استند. نظام‌های استبدادی همواره به دنبال ترسیم دشمن فرضی قدرت‌مند است که تمام اشتباه‌ها، بدبختی‌ها، جنایت‌ها و ندانم کاری‌هایش را معطوف به آن و مشتق از نیروی متخاصم، جانی و دیوصفت بیرونی دانسته و بار مسؤولیت را از خود دور می‌کند. در این نظام و جامعه، با اتفاق‌های مشابهی که از خودی (فرشته) و دیگران (دیو) سر بزند، برخورد دوگانه می‌شود؛ وقتی دیگران کاری انجام دهند، جنایت علیه بشریت و فاجعه‌ی نابخشودنی است و زمانی ‌که خودی همان کند، اشتباه انسانی تفسیر می‌شود.
وقتی در دوازدهم سرطان ۱۳۶۷، ناو هواپیمابر «یواس‌اس وینسنس» نیروی دریایی امریکا هواپیمای مسافربری ایران‌ایر را با شلیک موشک بر فراز خلیج فارس هدف قرار داد و ۲۹۰ مسافر آن را به قعر دریا فرستاد، رهبر ایران آن را جنایت خوانده و در برابر اظهار اشتباه نظامیان امریکا گفت: «غلط کردید اشتباه کردید، اشتباه کردیم یعنی‌چه؟» مگر می‌شود انسان‌ها را بکشید و بگویید اشتباه کردیم. در آن حمله، هرچند دولت امریکا «ویلیام راجرز» فرمانده‌ی ناو هواپیمابر خود را محاکمه نکرد؛ اما ۱۳۱/۸ میلیون دالر به عنوان غرامت به خانواده‌های قربانیان پرداخت کرد. باید دید حالا که نیروهای زیر امر خود رهبر ایران دقیقا مثل «ویلیام راجرز»، هواپیمای مسافربری را نه در بیرون از مرزهای این کشور که در قلب تهران هدف قرار داده اند، چه می‌گوید!
ایران که پس از مرگ «قاسم سلیمانی» در پی ایجاد وحدت ملی بود، پس از هدف قرار گرفتن هواپیمای مسافربری اوکراین توسط شلیک موشک نیروهای نظامی این کشور و کشته شدن ۱۷۶ مسافر این هواپیما، تلاش کرد که منکر آن شده و کشورهای دیگر را به دروغ‌گویی متهم کند. رسانه‌های این کشور تیتر زدند: «فرار امریکا از عین‌الاسد با بوئینگ»؛ یعنی هواپیما خودش سقوط کرده است و دیگران (دیوهای منافق) دروغ می‌گویند. مسؤولان ایرانی تمام تلاش ‌شان را انجام دادند تا فاجعه‌ی هدف قرار گرفتن انسان‌های بی‌گناه توسط موشک سپاه را که با تأسف، ۱۳ افغان نیز جزو آن بودند، مخفی کرده و بگویند امکان ندارد که چنین اتفاقی افتاده باشد.
همان‌گونه که ذکر شد، در نظام‌های استبدادی، معمولا بار تمام مسؤولیت‌ها به دوش نیروی خون‌خوار و کثیف بیرونی است؛ نه فرشته‌های از گناه مبرا و پشت موشک نشسته‌ی سپاه پاسداران. برای همین، محمدجواد ظریف، وزیر خارجه‌ی ایران، پس از سقوط هواپیما و پرپر شدن زندگی ۱۷۶ انسان بی‌گناه گفت: «ماجراجویی امریکا در منطقه منجر به خطای انسانی در سقوط هواپیمای اوکراینی شد»؛ یعنی من نبودم، دستم بود تقصیر آستینم بود.
حکومت ایران و فرمانده‌ی کل قوای مسلح این کشور، به همان اندازه (سه روز) که برای مرگ قاسم سلیمانی عزای عمومی اعلام کرده بودند؛ از آشکار شدن حقیقت و پذیرفتن اصابت موشک نیروهای نظامی این کشور به هواپیما طفره رفته و گفتند، تمام کسانی که مدعی برخورد موشک به هواپیما استند، دروغ‌گو، نوکر اجنبی و در حال سوق دادن افکار عمومی از عظمت حمله‌ی موشکی این کشور بر پایگاه‌های نظامی امریکا در عراق به بحران تازه و خود خلق کرده استند. وقتی همه‌ی ماجرا آشکار شد و مسؤولان ایران نتوانستند به پنهان‌کاری ادامه دهند، ورق برگشت و غم سقوط هواپیما برای مردم دنیا دو برابر شد. تحمل درد جان باختن ۱۷۶ مسافر بر اثر مشکل تخنیکی، قابل تحمل‌تر برای خانواده‌های قربانیان بود؛ تا این که آن‌ها به دلیل خطای انسانی یک نظامی کشته شده باشند. در واقع پنهان‌کاری و اصرار بر فرار از بار مسؤولیتی سقوط هواپیما توسط مسؤولان ایران، مصیبت مضاعف بود و داغ اصابت مصیبت را به هواپیما تلخ‌تر از تلخ کرد. اصرار بر پنهان‌کاری، کار را به جایی رساند تا «مهدی کروبی» یکی از روحانیان ایران خطاب به رهبر این کشور بنویسد، شما به عنوان فرمانده‌ی کل قوا از چگونگی فاجعه‌ی سرنگونی هواپیمای اوکراینی آگاه بودید؛ چرا اجازه دادید تا مسؤولان حکومت، مردم را فریب دهند. دلایلی هم که مسؤولان حکومت ایران مبنی بر خطای انسانی اعلام کردند، مشمئزکننده است؛ این که همه‌ی سامانه‌های موشکی این کشور در وضعیت آماده باش بوده و نظامی‌ها هواپیمای مسافربری را با موشک کروز امریکایی اشتباه گرفته اند. اشتباهی که نه در سر مرز‌های این کشور که در تهران اتفاق افتاده است. گفته می‌شود در چنین وضعیتی، وقتی موشکی از مرز رد می‌شود، تا به مرکز برسد، فاصله‌ی زمانی را در بر می‌گیرد که سامانه‌های موشکی در چندین مرحله از جاهای مختلف که درگیر این حادثه اند، کسب تکلیف می‌کنند و تا دو سه مرحله تأییدی نگیرند، اقدام به شلیک نمی‌کنند؛ حالا چطور می‌شود، کسی بدون اجازه به هواپیمای مسافربری شلیک کند و بگوید که خطای انسانی بود؟ جالب است که شلیک‌کننده گفته است، ما چند بار درخواست کردیم تا فضای کشور از پروازها خالی شود؛ اما بنا به ملاحظه‌ی برخی مسائل، کسی این موضوع را دنبال نکرد! این یعنی خوب کردیم که با موشک هواپیما را سقوط دادیم.
شرایط در ایران حتا پس از فاش شدن چگونگی هواپیما به گونه‌ای است که همه در تلاش اند تا هواپیما را مقصر کشته شدن انسان‌های بی‌گناه دانسته و رسانه‌ها تیتر بزنند: «بوئینگ قاتل». بسیاری در تلاش برای فروکاست تراژیدی این فاجعه بوده و از آن‌جا که در شلیک موشک، خطای حیوانی وجود ندارد، به کار بردن واژه‌ی «خطای انسانی»‌ را نیز در راستای همان ایدئولوژی دیو و فرشته می‌توان تفسیر کرد. وقتی کسی چنین فاجعه‌ی بزرگی را ناشی از خطای انسانی می‌داند، به مفهوم آن است که فرشته‌ای یک لحظه دچار اشتباه محاسباتی شده و از سر ندانم‌کاری، موشکی شلیک کرده است؛ یعنی انسان جایزالخطا است و چنین خطاهایی بر انسان‌ها قابل بخشش است. سؤال اساسی امروز (حتا نزد مردم ایران) این است که واکنش دستگاه قضایی این کشور در رابطه به کسانی که دچار خطای انسانی شده اند، چیست؟ وقتی افراد با عناوینی مثل معاند، نوکر اجنبی، خودفروخته، ضد انقلاب، منافق، نوکر استعمار، اخلال‌گر و… محکوم می‌شوند، با افرادی که به سادگی ۱۷۶ انسان را می‌کشند، چگونه برخورد خواهد شد؟
وقتی نگاه خط‌کشی شده باشد، انسان‌ها به شهید و کشته نیز تقسیم می‌شوند؛ پس از آن که اصرار ایران بر پنهان‌کاری نتیجه نداد، ستاد کل نیروهای مسلح این کشور در اطلاعیه‌ی رسمی اعلام کرد که با تأسف، در هدف قرار گرفتن هواپیمای مسافربری اوکراین، جمعی از هم‌وطنان عزیز ما شهید شدند و تعدادی اتباع خارجی نیز کشته شدند.
فروکاست یک فاجعه به خطای انسانی، حتا روی ترتیب‌بندی ذکر نام جان‌باختگان نیز تأثیر گذاشته و نام انسان‌ها نه برای انسانیتِ انسان که با ذهنیت «فرشته و دیو»، لیست می‌شود؛ چنین است که رسانه‌های این کشور نیز متأثر از این فضا، نام ۱۳ قربانی افغانستانی را در آخر لیست قربانیان آورده اند. این بیشتر از آن که معطوف به عقده و درد ناشی از این مصیبت برای ما باشد، مشتق از همان ذهنیت فرشته و دیو است.
از جمع ۱۳ افغان که در این فاجعه کشته شده اند، نُه نفر آن‌ها دو تابعیته اند و چهار نفر فقط تابعیت افغانستان را دارند، افرادی که فقط افغان استند، کسانی اند که در فلاکت زندگی مصیبت‌بار، در ایران به سر می‌بردند. افرادی که به احتمال زیاد در زمین بوده اند، نه داخل هواپیما؛ چون ایران کشوری است که اگر یک افغان پنجاه سال نیز در آن‌جا زندگی کند، از هیچ حقی برخوردار نخواهد شد. با این اتفاق و بحرانی که در منطقه حاکم است، حالا بهتر می‌توان درک کرد که مبارزه‌ی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای نرسیدن کشورهای مثل ایران به تولید اسلحه‌ی اتمی تا چه اندازه بر حق بوده است! مسأله‌ای که هیچ وقت نمی‌توانستم با آن کنار بیایم؛ وقتی که کشورهای قدرت‌مند همه دارای زرادخانه‌ی هسته‌ای استند، چرا مانع رسیدن کشورهای دیگر به تسلیحات و یا انرژی هسته‌ای می‌شوند؟ حالا بهتر می‌فهمم که چرا آژانس بین‌المللی انرژی اتمی تا این اندازه روی کشورهای توسعه‌نیافته حساس است. شاید برای آن که هر لحظه ممکن است، خطای انسانی موجب خلق یک فاجعه‌ی بزرگ شود.