کودک کار: آروز دارم برادرانم بیش‌تر کار کنند تا من فقط درس بخوانم

مدینه پرتو
کودک کار: آروز دارم برادرانم بیش‌تر کار کنند تا من فقط درس بخوانم

دیروقت شام است و هوا تاریک؛ چشمم به کودکی می‌افتد که در جوی کنار خیابان پایین شده، با یک دست بتری‌های پلاستیکی را جمع می‌کند و درون بوری‌ای که در دست دیگرش است، می‌اندازد.

نزدیکش شدم، هنگامی که سر حرف را با هم باز کردیم، گفت که اسدالله نام دارد و ۱۱ سالش است. او با خانواده اش در لغمان زندگی می‌کردند؛ اما جنگ در ولایت شان پای او و خانواده اش را به کابل کشانده است. او که هفت برادر و دو خواهر دارد همه با پدرومادر ، عمه و مادربزرگ شان در زیر خیمه‌ای در تایمنی کابل شب‌وروز می‌کنند.

جنگ و افزایش ناداری در سال‌های پسین، شمار زیادی از کودکان را از جهانی کودکی شان دور و به کار در خیابان و کارخانه‌ها مجبور کرده است؛ جنگ و فقری که اسدالله را ناچار کرده از هفت‌سالگی به کار شروع کند تا بتواند لقمه‌نانی به خانه ببرد.

پدر اسدالله کارگر ساده است. او، کراچی یک‌چرخه‌ی باربری دارد و در مارکیت میوه‌ی کابل کار می‌کند؛ اما پول اندکی که او از این کار به دست می‌آورد، برای تأمین هزینه‌ی زندگی شان کافی نیست؛ چیزی که باعث شده اسدالله نیز برای برداشتن بار زندگی با پدرش شانه‌ بدهد. با این حال اما هنوز هم آن‌ها در تأمین هزینه‌های زندگی شان ناتوان اند. «امروز پدرم آرد خرید؛ ولی پول برای روغن -چون قیمت بود-، باقی نماند.»

دشواری زندگی، اسد را بر آن داشته که هر روز صبح زود از خیمه‌ای که در آن زندگی می‌کند، بیرون بزند و بیش‌تر روز را در خیابان‌ها و کوچه ‌پس‌کوچه‌های شهر دنبال بتری‌های پلاستیکی و فلزی سرگردانی بکشد. او بتری‌های پلاستیکی را کیلوی ۲۰ افغانی و بتری‌های فلزی را کیلوی ۵۰ افغانی به فروش می‌رساند.

با این که خانواده‌ی اسدالله حال‌وروز خوشی ندارند و به سختی شب شان را به روز و روز شان را به شب گره می‌زنند؛ اما با این همه دشواری، همه خواهران و برادرانش به مکتب می‌روند. خواهر خردش در صنف دوم و خواهر دیگرش در صنف دوازدهم مکتب درس می‌خواند. اسد خود صنف چهارم مکتب است؛ اما برای این که بیش‌تر وقتش را درگیر کار است، نمی‌تواند به درس‌هایش به خوبی رسیدگی کند.

دشواری زندگی در کابل، پای برادران اسد را نیز به محل کار کشانده؛ آن‌ها در مارکیت میوه و سبزی، سبزی‌ها را مرتب و تمیز می‌کنند و از این کار، روزانه ۱۰۰ تا ۱۵۰ افغانی درآمد دارند. اسدالله آروز می‌کند که برادرانش بتوانند بیش‌تر پول دربیاورند تا او بتواند با خیال آسوده به درس‌هایش برسد. در کنار دشواری کار در خیابان، آزار و اذیت دیگر پسران کار نیز گاهی رنجی دیگر بر رنج‌های او اضافه می‌کند. اسد برای این که هنوز یازده سالش است، پسران بزرگ‌تر از او که در سطح شهر بتری‌های پلاستیکی و فلزی جمع می‌کنند، گاهی بتری‌های او را به زور از او می‌گیرند.

زمانی که از سختی‌های روزگار، از او می‌پرسم، با گلوی پر از بغض، آهسته می‌گوید: «در زمستان مردم کالای کهنه خود را برای پوشیدن به ما میته و ما با کالای کهنه مردم، خود ر گرم می‌کنیم.»

زندگی برای بیش‌تر بی‌جاشدگان در کابل همین است؛ شمار زیادی از شهروندان که به اثر جنگ، خانه و روستای شان را ترک کرده و به کابل پناه آورده اند، در زیر خیمه‌ها و بدون دست‌رستی به امکان‌های رفاهی و بهداشتی به سر می‌برند؛ آن‌ها بهار را در گرما و زمستان را در سرمای زیر خیمه می‌سوزند. «نه آبی و نانی و نه چیزی برای گرم‌کردن خیمه پیدا می‌شود.»

با این همه، اسدالله با زندگی اش کنار آمده و با وجود همه‌ی دشواری‌های روزمره، از این که زنده است و نفس می‌کشد، خوش‌حال است. می‌گوید؛ هرچند گاهی وقت‌ها نانی برای خوردن ندارند؛ اما همین که می‌توانند به زندگی ادامه بدهند، راضی است.

اسد با صدایی توأم با امید و یأس، می‌گوید که دوست دارد در آینده پزشک و یا مهندس شود؛ اما می‌داند که با این وضعیت، نمی‌تواند به آرزویش برسد؛ چون او وقت کافی برای درس‌خواندن ندارد. می‌گوید آروزی دومش این است که در یکی از دکان‌ها یا فروش‌گاه‌ها به شاگردی در بیاید؛ تا از پرسه‌زدن در خیابان و کوچه‌ها رهایی پیدا کند. او می‌گوید؛ به دلیل سن کمی که دارد، کسی او را به شاگری نمی‌گیرد.

چند ثانیه‌ای در خودش فرو رفت و بعد یک‌باره سرش را بلند کرد و گفت؛ یکی هست که دکان شورمه‌فروشی دارد و برایش گفته است که هر گاه بزرگ شد، او را به شاگردی می‌گیرد. «کوشش می‌کنم کلان شوم و د شاگردی شروع کنم.»

هرچند آمار مشخصی از کودکان کار در کشور وجود ندارد؛ اما به دلیل افزایش دامنه‌ی جنگ که سبب بی‌جاشدن خانواده‌ها می‌شود و برگشت مهاجران از کشورهای همسایه، شمار کودکان کار روز‌به‌روز در حال افزایش است.

با این حال، وزارت کار و امور اجتماعی افغانستان، اخیرا اعلام کرده که حدود ۳.۷ میلیون کودک در سراسر این کشور از آموزش بازمانده و ۱.۹میلیون کودک درگیر کارهای شاق است.

جنگ، فقر و خشک‌سالی در سال‌های پسین، باعث شده که شمار زیادی از کودکان از روند آموزش‌وپرورش بازمانده و به کار در خیابان و یا کارگاه‌ها روی بیاورند.