کندهار؛ نوستالژی قدرت یا قم افغانستان؟!

زاهد مصطفا
کندهار؛ نوستالژی قدرت یا قم افغانستان؟!

هم‌زمان با ختم دور اول «نتیجه‌بخش»! گفت‌وگوهای صلح در قطر که در آن گفته می‌شود طرف‌های گفت‌وگو، به توافق‌های نسبی‌ای دست یافته‌اند، رییس‌جمهور غنی، طی سفری به کندهار –شهر قدرت‌خیز پشتون‌ها در افغانستان- رفته است و وحید عمر، مشاور ارشد رییس‌جمهور در روابط عامه و استراتژیک، گفته؛ حالا که طرف‌های گفت‌وگوکننده در قطر، به پاکستان و افغانستان بازگشته‌اند، بهتر است برای دیدار بعدی گفت‌وگوها، آماده‌ی سفر کندهار باشند تا در مسجد خرقه‌ی مبارک –که در آن لباسی منسوب به پیامبر اسلام نگه‌داری می‌شود-، این گفت‌وگوها را به نتیجه برسانند. اظهاراتی که در پیوند به سفر آقای غنی، می‌تواند تقلا و تلاش دیگری باشد برای سمت‌وسودهی قدرت در کندهار و آغاز قدرت دوباره از این ولایت که طی دو قرن اخیر، از شهرهای تأثیرگذار در بازی‌های سیاسی افغانستان بوده است.

اگر بتوان از طالبان امروز، شناخت سیاسی‌ای تعریف کرد؛ این گروه را باید جریان سیاسی-نظامی‌ِ بینادگرای اسلامی خواند؛ جریانی که در گذشته، بیش‌تر پشتوانه و برچسپ قومی داشت و پس از شکست و نادیده گرفته شدن در نشست بن، دوباره با همین پشتوانه‌ی قومی زاده شد و اکنون تبدیل به گروهی فراقومی در افغانستان شده است که دیگر نه‌تنها پشتون، بلکه از همه اقوام افغانستان سرباز دارد و دوست دارد با برچسپ اسلامی روی صحنه باشد؛ بنا بر این، این گروه که دیروز به‌خاطر تثبیت قدرت قومی وارد میدان شده بود، این‌بار، با توجه به مناسبات اجتماعی-فرهنگی شکل‌گرفته طی دو دهه‌ی اخیر در افغانستان، نمی‌تواند با این استدلال وارد میدان شود و باید، سفره‌اش را بزرگ‌تر هموار کند تا بتواند با ایجاد حاشیه‌های موثر، خواست‌ها و نقش خود را در مناسبات قدرت پس از صلح تعریف کند.

طالبان امروز، به این نتیجه رسیده‌اند که نمی‌توان با امارت اسلامی بر مردم امروز افغانستان حکومت راند؛ بنا بر این، به‌دنبال ایجاد مناسباتی در قدرت استند که اگر نظام کنونی افغانستان هم‌ باقی بماند، بتوانند برای آن در آینده نسخه بپیچند و قدرتی در بالادست این نظام به وجود بیاید که خیر و صلاح نهایی مردم، از این مرجع صادر شود؛ چیزی شبیه به آن‌چه در مناسبات قدرت در کشور ایران دیده می‌شود. با توجه به این دورنمای طالبان در مورد نظام سیاسی بعدی، می‌توان سفر رییس‌جمهور غنی به کندهار و اظهارات اخیر وحید عمر را، از سه زاویه بررسی کرد.

۱: دو دهه‌ی اخیر در افغانستان، هشداری بود برای پشتون‌هایی که مناسبات قدرت در افغانستان را رهبری می‌کردند؛ هشداری که با گروه‌های مختلفی به نام مجاهدین، در مقابل حکومت‌های کمونیستی و سپس طالبان به صدا در آمد و پس از فروریزی برج‌های دوقلو در امریکا و توافق امریکا با گروه‌هایی که مقابل طالبان در افغانستان می‌جنگیدند، صدایش را بلندتر کرد و برای اولین بار، در یک نشست توافقی و بدون جنگ، سران پشتون، مجبور شدند عده‌ای از افراد تأثیرگذار اقوام دیگر را بدون توجه به توانایی – فقط به لحاظ سهم قومی- در بدنه‌ی قدرت بپذیرند. پس از راه‌یابی سران اقوام دیگر در نشست بن و برگزاری چند بار انتخابات ریاست‌جمهوری در افغانستان که ترس انتقال قدرت از پشتون‌ها به اقوام دیگر را بیش‌تر از پیش هشدار می‌داد، حالا رییس‌جمهور غنی، بار دیگر به کندهار رفته است تا نظام سیاسی بعدی، از این ولایت قدرت‌خیز شکل بگیرد؛ چون نشست بن که اولین نشست شکل‌گیری قدرت طی دو قرن اخیر بیرون از کندهار بود، برای سران پشتون، پیامد خوبی نداشت. این استدلال را می‌توان با استناد به تلاش‌های کرزی برای انتقال جنگ به شمال و نابودی سران تاجیک به کمک این گروه که به گفته‌ی خود آقای کرزی، مزاحمان قدرت و نظام استند، توجیه کرد و سفر آقای غنی را، تقلایی دانست برای حفظ قدرت قومی که باید دوباره سر از کندهار بلند کند.

۲: اگر دولت افغانستان، به‌دنبال اقناع طالبان برای پذیرش دست‌آوردهای دو دهه‌ی اخیر بود، بهتر بود به‌جای کندهار، زون شمال –مزار- را برای گفت‌وگوهای بعدی صلح پیشنهاد می‌کرد؛ چون این شهر می‌توانست، نمادی از دست‌آوردهای دو دهه‌ی اخیر در افغانستان باشد و طالبان، با دیدن مناسبات زندگی امروز مردم در مزار، وادار به این می‌شدند تا بیندیشند که نمی‌توان بر این مردم با قوانین امارت اسلامی، حاکمیت راند؛ چون تنها مزار است که پس از کابل، نشانه‌هایی از وضعیت فرهنگی امروز افغانستان را در خود پرورانده است. حضور طالبان در کندهار، شهری که به‌ندرت می‌توان در آن زنی را حتا با روپوش دید، برای این گروه، رسیدن به رؤیای امارت را بیش‌تر زنده می‌کند؛ چون اگر همه شهرهای افغانستان مثل کندهار باشد، به‌راحتی می‌توان امارت اسلامی به وجود آورد و بر آن حاکمیت کرد.

۳: برداشت سوم، شکل‌گیری مناسباتی در قدرت است که می‌تواند به وضعیت بدتری بینجامد؛ ایجاد یک قدرت فرامردمی که در آن مثلاً رییس‌جمهور که حاصل رأی جمعی مردم است، باید از کسی پیروی کند که علما به‌عنوان خلیفه یا رهبر انتخاب خواهند کرد و آن‌چه از خواست‌های طالبان و اهمیت کندهار در بازی‌های قدرتِ افغانستان برمی‌آید، این قدرت فرامردمی، باید در این ولایت شکل بگیرد. شکل‌گیری چنین قدرتی در کندهار که در کنار بودجه‌ی اختصاصی سالانه از خزانه‌ی دولت، به بزرگ‌ترین ترانزیت مواد مخدر نیز دست‌رسی دارد، می‌تواند در درازمدت، افغانستان را به لحاظ سیاسی، به ایران دوم و کندهار را به قم افغانستان تبدیل کند که خیر و شر مردم از آن‌جا تعیین شود و برای قبولاندن مردم که این خیر است و آن شر، نیروی فشاردهنده‌ای به وجود بیاورد. چنین برداشتی، زمانی به واقعیت تبدیل می‌شود که پول برآمده از مواد مخدر دشت‌های جنوب، با افراطیت مذهبی گره بخورد؛ افراطیتی که با توجه به زیاد شدن مدارس دینی تروریست‌خیز در افغانستان طی سال‌های اخیر، خبر از هدف‌مندی و سیاسی شدن این مدارس می‌دهد.

با این برداشت‌ها، اگر سران جمهوریت در افغانستان، هنوز به دنبال رویای حفظ قدرت قومی نیستند و تغییرات طی دست‌کم دو دهه‌ی اخیر در افغانستان را باور دارند، باید به‌جای کندهار، به‌دنبال گزینه‌ی دیگری برای دور بعدی گفت‌وگوهای صلح باشند؛ چون کندهار، برای طالبان رؤیا و نوستالژی احیای قدرت دوباره را می‌دهد؛ ولایتی که رهبر این گروه  -ملا عمر-، چند سال از همان‌جا بر نزدیک به ۹۰ درصد افغانستان حکومت کرد و خیر صلاح و مردم، از همین مرجع توسط قدرت کابل اعمال می‌شد.