فروپاشى و انحطاط اتحاد جماهير شوروی؛ معلول کدام عوامل بود؟

صبح کابل
فروپاشى و انحطاط اتحاد جماهير شوروی؛ معلول کدام عوامل بود؟

نویسنده: شریف ادیب

با گذشت بیش از سه دهه از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، هنوز این موضوع و پیامدهای آن یكی از پدیده‌های اصلی موردمطالعه در روابط بین‌الملل است.
دیدگاه‌‏های متفاوتی میان تحلیلگران وجود دارد که چرا اتحاد جماهیر شوروی با آن عظمتی که از غلبه بر اختلافات و تفاوت‌‏های مذهبی و قومی میان ملت‌ها یافته بود، دچار گسست و فروپاشی شد. این فروپاشی شوروی جهان را لرزاند و توازن قوا در جهان را تغییر داد.
پارچه شدن یك امپراتوری بزرگ تا دندان‌مسلح، بی‌نظمی‌های زیادی را ایجاد کرد که چالش بزرگی برای نظام بین‌الملل و مناطق هم‌جوار بود؛ اما از زاویه‌ای دیگر، مسئله‌ی فروپاشی شوروی ازآن‌جهت که شکست نوع خاصی از سامان‌دهی اقتصادی- سیاسی و حتا فرهنگی در پهنه قابل‌توجهی از جغرافیای سیاسی جهان به شمار می‌آید، حایز اهمیت است.
بدین لحاظ، بازبینی دوباره عوامل فروپاشی شوروی نه‌تنها در سطح کلان بین‌المللی؛ بلکه در سطح مطالعات ملی هم‌چنان می‏‌تواند موردتوجه باشد و الگویی برای محاسبات قرار گیرد. درواقع فروپاشی و انحطاط اتحاد جماهیر شوروی معلول عوامل متعدد خارجی و داخلی بود:
۱: الگوی راه رشد غیر سرمایه‌داری در عرصه اقتصادی؛
۲: الگوی سانترالیسم دموکراتیک در عرصه سیاسی؛
۳: الگوی سیاست خارجی سوسیالیستی در روابط با کشورهای سوسیالیست یا عضو بلوک شرق.
هم‌چنان عوامل دیگری چون مشکلات اقتصادی، افزایش سهم مخارج دفاعی و نظامی در بودجه اقتصادی، شکست در ساختن هویت شوروی، پذیرفتن تعهدات فراتر از توان و ظرفیت اقتصادی، اختلافات سیاسی و درنهایت وجود دیدگاه‌های متفاوت رهبران وقت اتحاد جماهیر شوروی، درواقع شرایط نامساعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، اوضاع بین‌المللی و نارضایتی‌های مردمی از حكومت مركزی مهم‌ترین عوامل درونی شوروی بود که وقتی با سایر مسایل جمع شد، به‌سان آتش‌فشانی شوروی را از درون متلاشی کرد.
ناکام ماندن شوروی در افغانستان، واقعه اتمی چرنوبیل، افت شدید اقتصاد شوروی در شرایط كاهش بی‌سابقه بهای نفت تا بشكه‌ای شش دلار، سقوط ارزش پول ملی-روبل-و نایاب شدن اجناس و كالاها در مغازه‌ها و نافرمانی مردمی در سراسر كشور، فروپاشی شوروی را دامن زد تا بدون این‌که رفراندومی برگزار شده باشد، همه در برابر فروپاشی سر خم کنند.

الزامات ابرقدرتی و ارکان ناقص شوروی
اتحاد جماهیر شوروی، سراسر دوران جنگ سرد (١٩٨٩-١٩٤٥) در کنار ایالات‌متحده آمریکا یکی از دو ابرقدرتی به شمار می‌رفت که داعیه ارایه الگویی بهتر برای حیات بشری را مطرح می‌ساخت. با وجود رشد سریع شوروی در دهه‌های ١٩٣٠ تا ١٩٦٠، الگوی رشد اقتصادی این کشور از اواسط دهه ١٩٧٠ ناکارآمدی خود را در حوزه‌های مختلف به نمایش گذاشت.
در نهایت، در پایان دهه ١٩٨٠ نه‌تنها به‌عنوان یک راه‌حل از مباحث نظری اقتصاد سیاسی کنار گذاشته شد؛ بلکه به همراه خود ساختار سیاسی شوروی را نیز از صفحه جغرافیای سیاسی جهان حذف کرد.
نکته حایز اهمیت درباره چرایی ظهور و افول اتحاد جماهیر شوروی این است که این کشور در فضایی تبدیل به ابرقدرت شد که بسیاری رقبا با پیامدهای جنگ جهانی دوم دست‌وپنجه نرم می‌کردند و تنها عرصه عرض‌اندام در حوزه ایدیولوژیکی و نظامی برای ایالات‌متحده و شوروی مهیا شده بود.
تردیدی نیست که شوروی بین سال‏‌های ١٩٤٥ تا ١٩٨٥ کارکردهای زیادی چون؛ توانایی هم‌سان‌سازی و وابسته‌سازی مجموعه‌ای از کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی، نهادسازی فراملی، توانایی القای قواعد تنظیم‌کننده رفتار واحدهای پیرامونی و… را از خود به‌خوبی بروز داده بود؛ اما این ابرقدرتی بر مبنای ارکان واقعی قدرت، یعنی رشد پایدار اقتصادی بنا نشده بود.
روس‌‏ها تلاش بسیاری در برابر تلاش کشورهای غربی برای القای الگوی توسعه از طریق ساختارهای بین‌المللی غربی کردند تا الگوی راه رشد غیر سرمایه‌داری را القا کنند. البته به‌طور ظاهری تا اندازه زیادی هم موفق شدند.
به گونه‌ای که در دهه‌های ۱۹۶۰ و ١٩٧٠ مدل توسعه اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی یکی از دو مدل رشد صنعتی تلقی می‌شد و توسط بسیاری از نظریه‌پردازان اقتصاد سیاسی به رسمیت شناخته شده بود؛ اما این جایگاه و مرتبه مبتنی بر رشد هماهنگ و متوازن عناصر قدرت نبود.
بررسی مدل حکومتی اتحاد جماهیر شوروی حاکی از این است که این مدل حداقل از سه محور اساسی برخوردار بود. این محورها عبارت بودند از:
۱: الگوی راه رشد غیر سرمایه‌داری در عرصه اقتصادی؛
۲: الگوی سانترالیسم دمکراتیک در عرصه سیاسی؛
۳: الگوی سیاست خارجی سوسیالیستی در روابط با کشورهای سوسیالیست یا عضو بلوک شرق.
واقعیت قابل تأکید این است که مدل شوروی درواقع در هر سه الگو با شکست‌های قابل‌ملاحظه‌ای روبه‌رو شد. در عرصه اقتصادی روند کاهش رشد اقتصادی شوروی از دهه ١٩٧٠آغاز شد و به‌سرعت توان رقابتی این کشور را به تحلیل برد. در عرصه سیاسی الگوی تمرکزگرایی دموکراتیک هیچ‌گاه نتوانست به خلق هویت شوروی برای اقوام مختلفی که این امپراتوری را شکل می‌دادند بیانجامد.
در مقابل، این الگو وضعیت را به گونه‌ای رقم زده بود که کوچک‌ترین تصمیم‌ها در نواحی دور افتاده شوروی نیز نیازمند اخذ دستور از حکومت مرکزی بود. در حوزه سیاست خارجی نیز رهبران شوروی تعهداتی را برای خود ایجاد کرده بودند که عملاً فاقد توانایی لازم برای پاسخگویی به آن بودند. درواقع موقعیت ابرقدرتی شوروی و الزامات ناشی از آن با توانایی‌ها و ظرفیت‌های این کشور تقابل داشت.
اغلب تاریخ‏نگاران همه عوامل فروپاشی شوروی را به دوره برژنف و پس‌ازآن مربوط می‌دانند. شاید همان‌گونه که تاریخ‌دانان و دانشمندان علوم سیاسی چون؛ استفان کوتکین اظهار داشته، تنها افزایش قیمت نفت از دهه ۱۹۷۰ موجب تأخیر در فروپاشی اقتصادی شوروی و برآورده شدن آرزوهای رهبران این کشور شد.
در ماه مارس ۱۹۸۵ زمانی که میخائیل گرباچف دبیر کل حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی شد، سازمان سیا تخمین زده بود اقتصاد شوروی به حدود ۶۰ درصد از حجم اقتصاد ایالات‌متحده آمریکا می‏رسد.
این برآورد در حال حاضر غلط شناسایی شده است؛ اما مسلماً زرادخانه هسته‌‏ای شوروی واقعاً بزرگ‌تر از ذخایر ایالات‌متحده بود و بیش از ۲۰ سال قبل، دولت‌ها در آن‌چه جهان سوم خوانده می‏‌شود، از ویتنام تا نیکاراگوئه به سمت شوروی متمایل شده بودند.
با این حال کمتر از ۵ سال پس از به قدرت رسیدن گرباچف بین اروپای مرکزی و شرقی و شوروی شکاف ایجاد شد تا آن‌که در سال ۱۹۹۱ خود شوروی اعلام فروپاشی کرد.
در یک جمع‌بندی باید گفت که علاوه بر این شوک، عوامل ساختاری بلندمدت به‌وضوح نقش کلیدی در تسریع سقوط اتحاد جماهیر شوروی داشت.

مشکلات اقتصادی
سیستم اقتصادی شوروی مبتنی بر دو رکن بیشتر نبود؛ یکی فروش نفت و دیگری اقتصاد کشاورزی؛ هرچند خروشچف در سال ۱۹۶۱ به اقتصاد شوروی می‌بالید که تولید ناخالص داخلی این کشور از ایالات‌متحده پیشی گرفته، اما به‌زودی ناتوانی‌های اقتصادی شوروی بروز کرد. رشد تولید ناخالص داخلی شوروی در سال ١٩٧٠ به زیر ٣ درصد و در سال ١٩٨٥ به ١.٦ درصد کاهش یافت.

افزایش سهم مخارج دفاعی و نظامی در بودجه اقتصادی
بخش نظامی در شوروی همواره سهم رو به ازدیادی را از منابع مولد اقتصادی به خود جذب می‌کرد و این سهم در تولید ناخالص ملی حداقل به ١٣ درصد می‌رسید.
علاوه بر این بخش قابل‌توجهی از نیروی کار ماهر و فنی نیز به این بخش منتقل شده بودند.
شکست در ساختن هویت شوروی
رهبران اتحاد جماهیر شوروی با تکیه بر ایدیولوژی تلاش زیادی داشتن که از انسجام ملت‏های متنوع با فرهنگ و مذهب مختلف یک هویت واحد به نام شوروی ایجاد کنند. هرچند حدود ٤ دهه برای این هدف تلاش شد، اما وجود مشکلات اقتصادی با کاهش قدرت ایدئولوژیکی سرانجام موجب پارچه شدن این پیکره نامتجانس شد.

پذیرفتن تعهدات فراتر از توان و ظرفیت اقتصادی
شوروی برای القای ایدئولوژی خود و جذب هم‌پیمانان بیشتر، در سیاست خارجی خود تعهداتی پذیرفته بود که در توان اقتصادی این کشور نبود. روس‌ها به دلیل الزامات سیاسی و ایدئولوژیک از منطق اقتصادی چشم‌پوشی می‌کردند. کالاها میان کشورهای این بلوک به قیمت غیرواقعی مبادله می‌شد، در تقسیم کار میان کشورها اصل مزیت نسبی نادیده گرفته می‌شد و بیشتر جنبه رقابت با غرب مورد توجه قرار داشت.
در اوایل دهه ١٩٧٠ که قیمت نفت شدیداً افزایش پیدا کرد، رهبران شوروی هر بشکه نفت را به مبلغ کمتر از سه دلار به کشورهای اروپایی شرقی می‌فروختند. این قیمت‌ها در سال ١٩٧٥ به ٧ دلار افزایش پیدا کرد، لکن هنوز با قیمت ٥/١٠ دلاری اوپک فاصله زیادی داشت. علاوه بر این شوروی قیمت کالاهای صادراتی خود را به اعضای بلوک شرق بدون در نظر گرفتن قیمت جهانی آن‌ها، در چهارچوب قراردادهای پنج‌ساله تعیین می‌کردند. به همین دلیل شوروی در اواخر عمر خود به واردات مایحتاج خود؛ نه‌تنها صنایع بلکه محصولات کشاورزی از غرب نیازمند شده بود. این موضوع بیش از همه عوامل موجب شکست ایده شوروی شد.

رقابت تسلیحاتی
مهم‌ترین مسئله که بر بی‌منطقی اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی باید افزود، رقابت تسلیحاتی بود که هرچند از الزامات ابرقدرتی محسوب می‌شود اما در توان واقعی اقتصادی این کشور نبود. اغلب تخمین‌ها بر این فرض هستند که مخارج نظامی شوروی ١٠ الی ١٧ درصد تولید ناخالص داخلی این کشور بوده و تا قبل از ١٩٧٦ هرسال نرخ رشدی بین ٤ تا درصد داشته و در سال‌های بعد تا سال ١٩٨٢ به دو رصد کاهش یافته بود. در هر صورت این آمار و ارقام نشان می‌دهد بخش قابل‌توجهی از درآمد این کشور صرف مسابقه تسلیحاتی با غرب می‌شد. به همین دلیل برخی از تحلیلگران حتی از بازی هوشیارانه آمریکا در این حوزه سخن می‏گویند. آمریکا با علم به ناتوانی اقتصادی شوروی به ادامه مسابقه تسلیحاتی، با اعلام اجرای طرح دفاع استراتژیک فضایی معروف به (S.D.I) موجب عقب‌نشینی اجباری شوروی و درنهایت سقوط این ابرقدرت شد.

اختلافات سیاسی
وقتی از فروپاشی شوروی سخن به میان می‏آید برخی از طرفداران نظریه دخالت خارجی در فروپاشی شوروی از نقش گرباچف سخن به میان می‌آورند؛ اما واقعیت این است که گرباچف امید داشت برنامه‌های اصلاحات اقتصادی و سیاسی او (پروستریکا و گلاسنوست) باعث افزایش سطح زندگی و مدرنیزاسیون شوروی شود، ولی ساختار سیاسی و اقتصادی این کشور قابلیت آن را نداشت. گرچه تلاش گرباچف به‌نوعی برای مهیا کردن شوروی برای مطالبات مردم بود، اما دموکراتیزاسیون اتحاد شوروی و اروپای شرقی عملاً قدرت حزب کمونیست و حتی خود گرباچف را زیر سوال برد. چون با مخالفت شدید و کودتای وفاداران تندروی حزب کمونیست روبه‌رو شد
آن‌چه مسلم است این است که هرچند ایالات‌متحده و شاید کشورهای دیگر از فروپاشی شوروی خوشحال شدند و حتی برنامه‏‌هایی برای این آرزو داشتند اما مشکل اساسی و جدی شوروی در درون بود. شوروی روزبه‌روز بیشتر در گرداب سیاسی كه تا حد زیادی خودش به‌وجود آورده بود گرفتار می‌شد.
وجود دیدگاه‌های متفاوت رهبران وقت اتحاد جماهیر شوروی، درواقع شرایط نامساعد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، اوضاع بین‌المللی و نارضایتی‌های مردمی از حكومت مركزی مهم‌ترین عوامل درونی شوروی بودند که وقتی با سایر مسائل جمع شدند چون آتش‌فشان توفنده شوروی را از درون متلاشی کردند. ناکام ماندن شوروی در افغانستان، واقعه اتمی چرنوبیل، افت شدید اقتصاد شوروی در شرایط كاهش بی‌سابقه بهای نفت تا بشكه‌ای شش دلار، سقوط ارزش پول ملی (روبل) و نایاب شدن اجناس و كالاها در مغازه‌ها و نافرمانی مردمی در سراسر كشور، فروپاشی شوروی را دامن زد تا بدون این‌که رفراندومی برگزار شده باشد، همه در برابر فروپاشی سر خم کنند.
در سال‌های پسین، گران بودن مصارف گزاف هزینه‌ی جنگ در افغانستان، فلج شدن بازارها و فعالیت‌های اقتصادی ناشی از اپیدمی کرونا، رشد روزافزون قدرت اقتصادی چین و بروز بحران اقتصادی در آمریکا بحث‌های زیادی درباره سقوط یک ابرقدرت دیگر مطرح می‌شود و اغلب در بحث افول قدرت‌ها به‌عنوان تازه‏ترین و آشناترین مثال از فروپاشی ناگهانی، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سخن می‏‌گویند.
نکته حایز اهمیت در بحث فروپاشی شوروی که می‌تواند الگوی بررسی فروپاشی سایر قدرت‌‏ها و البته همه واحدهای ملی شود، وجود بسترها و ترک‏های داخلی است. تکیه بر ارکان نامتقارن قدرت حتی قدرت نظامی هم نتوانست این ابرقدرت را از مرگ و زوال نجات دهد. از این نظر اگرچه اعلام طرح جنگ ستارگان از سوی ریگان و ناتوانایی شوروی در ادامه مسابقه تسلیحاتی به دلیل شرایط اقتصادی پیش‌گفته، ضربه نهایی را بر پیکر شوروی وارد ساخت، اما درواقع شرایط بحرانی اقتصادی و سیاسی در درون شوروی را باید عامل اصلی فروپاشی دانست. نمونه آشکار این بحث انقلاب‏های اخیر در خاورمیانه است. در بحث لیبی تا زمانی که شکاف و اختلاف داخلی در این کشور نمایان نشده بود هیچ قدرت و عامل خارجی توان تحمیل زور برای تغییر نظام در این کشور را نداشت.
عمر هر قدرت و امپراتوری روزی به سر می‌رسد و پایانی دارد. همان طوری که شوروی و قشون سرخ اتحاد جماهیر شوروی به اساس روایت و گسترده بودن امکانات و توانایی‌های‌شان، مشهور به مجهز و تا دندان مسلح بودند هستند، ولی شکست را تجربه کردند و این شکست ناشی و عامل آن موارد داخلی بود که این قطب قدرت شرق را به شکست مواجه کرد.