گزارشگر: پرویز غنیزاده
ویراست گزارش: زاهد مصطفا
چهل سال قفس بافته تا هزاران پرنده در آن زندانی شود. نورآقا، یکی از قفسفروشان در کوچهی کاهفروشی شهر کابل است. او که چهل سال پیش، جوانی بیستساله بوده، از برای دلبستگیای که به پرندهها داشته، دکان کوچکی در کوچهی کاهفروشی شهر کابل کرایه میکند که در آن پرنده و قفس بفروشد؛ قفسهایی که خودش میسازد و پرندههایی که بهدست او یا خریداران، در این قفسها زندانی میشود.
نورآقا، مانند پدرهای زیادی، چهل سال را در این دکان کوچک نشسته و قفس بافته است تا لقمهنانی برای خانوادهی هفتنفریاش پیدا کند. پیشه شرافتمندانهای که پرواز را از پرندههای بیشماری گرفته است. از چینهای دست و صورت نورآقا، میتوان رنجی که در این چهل سال کشیده را یکییکی شمرد.
آفتاب در زاویهی چهلوچند درجهی پیش از چاشت، راهش را به دکان نورآقا باز کرده است. صدای پرندهها از دکان او و دیگر دکانهای پیرامونش به گوش میرسد. نورآقا، هر بامداد ساعت نه به دکان میآید تا قفسها و پرندههایش را برای نمایش به خریداران، جابهجا کند؛ قفسهایی که نورآقا خودش از چوب، سیم و مهره میسازد و به نرخی بالاتر از ۴۰۰ افغانی به فروش میرساند.
نورآقا، در این چهل سال تنها قفس نبافته و پرنده نفروخته است؛ او دام نیز تنیده تا بتواند پرندههای بیشتری را برای نگهداری یا خوردن شکار کند. با اینکه بیش از شصت سال از زندگی نورآقا گذشته اما میگوید که هنوز دلش جوان است و صدای پرندهها را که میشنود، احساس خوشحالی میکند؛ صدایی که معلوم نیست پرندهها با آن شکوه میکنند یا خرسندی.
نورآقا تا صنف هفت را در زمان امانالله خان درس خوانده و طی چهل سال بافتن قفس و فروختن پرنده، توانسته پنج پسر را بزرگ و زمینهی آموزش را برایشان فراهم کند؛ پسرانی که سه تن آنها، دانشگاه را تمام کرده؛ اما هنوز بیکارند. نورآقا، تنها نانآور خانواده است.
آدمها، معمولاً تا پای زندگی و منفعت خودشان وسط کشیده نشود، به خوب و یا بد چیزی کار ندارند. مثلاً شاید بتوان انسانهای زیادی را یافت که مخالف قتل پرندگان کوچک باشند؛ و بیشتر مخالف قتل پرندگانی که خوردنی نیست؛ اما بهسختی میتوان کسی را یافت که گوشت پرندهای را نخورد و یا از شکار پرندهای که برای خوردن است، احساس لذت نکند.
احمد -نام مستعار- یکی از دکانداران در کوچهی کاهفروشی، میگوید که این پرندهها از کشورهای دیگر وارد افغانستان میشود. اگر آنها برایشان قفس نبافند و کسی این پرندگان را نگهداری نکند، در شرایط اقلیمی افغانستان زندگی نمیتوانند.
احمد که بیست سال میشود در اینجا دکان دارد، میگوید؛ به ارزش یک لک دالر در گدامش قفس برای فروش دارد؛ مقداری که میتواند هزاران پرواز را از آسمان به زمین بکشاند.
کوچهی کاهفروشی در ساحهی مندوی کابل، یکی از قدیمیترین بازارهای کابل است که در آن، دهها دکان قفسسازی و پرندهفروشی فعالیت میکند. دکانهایی مملو از قفسهای دستساز وطنی و وارداتی با انواع پرندههای رنگارنگ که هرکدام از کشورها و جنگلهای مختلف جهان به اینجا آورده شده است. پرندههای مهاجری که شاید چند نسل را اینجا و با رؤیای پرواز بزرگ شدهاند؛ رؤیایی که برای این پرندهها هیچوقت به واقعیت نمیانجامد.
نگهداری از حیوانات، یکی از دستآوردهای دیرین انسان است؛ انسانی که برای خوردن گوسفند، برای سواری گرفتن از اسپ، برای باربری از الاغ، برای پاسبانی از سگ و برای خوشگذرانی پرندهای را اسیر کرده است.
اینکه هدف از نگهداری پرندگان برای انسان چیست؛ نمیتوان دلیل روشنی برایش آن آورد؛ شاید یکی از دلایل، این باشد که انسان هنوز نتوانسته خودش را از طبیعت دور کند و با نگهداری قفس پرنده یا گلدانی در خانه، قسمتی از طبیعت را به خودش نزدیک میکند.
اینجا در کوچهی کاهفروشی کابل، این قسمت از نیازهای انسان برآورده میشود؛ نیازی که با نگهداری پرندگان و شنیدن صدای آنان اشباع میشود. اینجا، دکانداران زیادی سالها میشود قفس میبافند و از این طریق نان به دست میآورند. نورآقا، میگوید که برخی از قفسهای او تا سی سال هم دوام میآورد؛ زندانی طولانیتر از عمر پرنده؛ خانهای که در آن پرندهای میمیرد و پرندهی دیگری جابهجا میشود.
شاید عدهای هنگامی که این گزارش را میخوانند، به این فکر کنند که نگهداری از پرندگان در قفس، کاری چندان انسانی نیست؛ اما واقعیت این است که انسان نمیتواند تشخیص دهد چه کاری انسانی و چهکاری غیرانسانی است. این عادت است که همهچیز را برای انسان تعریف میکند؛ بدون اینکه نقشی در آن داشته باشد.
روشنفکران و سیاستمداران زیادی دیدهایم که حرف از آزادی میزنند؛ اما در حوض کوچک خانهشان ماهیای با رؤیای دریا میمیرد یا رؤیای پروازی را در قفسی میاندازند تا از شنیدن صدای آنان احساس لذت کنند؛ صدایی که انسان نمیتواند تشخیص دهد شکوه است یا شکایت.
نورآقا، از کابل قدیم یاد میکند؛ از روزگاری که مردم آرامش بیشتری داشتند و به دنبال ارضای شوق و علاقهشان، به نگهداری پرندگان رو میآوردند. او، میگوید که شرایط امروزی زندگی در افغانستان، بالای نوعیت زندگی مردم تأثیر گذاشته و بیشتر مردم فرصت یا توانایی رسیدن به شوق و علاقهشان را ندارند.
با اینکه کابل امروز، چند برابر کابل دیروز نفوس دارد؛ اما به گفتهی نورآقا، فروش آنان بسیار کمتر نسبت به سابق است. «جنگها بالای روح و روان مردم تأثیر منفی گذاشته است.
شوق مردم را از بین برده مردم به روزگار خود حیران ماندهاند. نمیتوانند که بیایند پرنده بخرند.» نورآقا، شغلی که دارد را دوست دارد و میخواهد تا زنده است، قفس ببافد.