صلح به کجا می‌انجامد؛ جمهوریت یا امارت؟!

زاهد مصطفا
صلح به کجا می‌انجامد؛ جمهوریت یا امارت؟!

تصور این که گفت‌وگوهای بین‌الافغانی به صلح خواهد انجامید، بیشتر به رؤیا می‌آید تا واقعیت؛ اما اگر به فرض این رؤیا به واقعیت بپیوندد، واقعیت پس از این رؤیا، چیزی نخواهد بود که امروز شهروندان افغانستان آن را در سر می‌پرورانند. تا این‌جایِ کارِ گفت‌وگوهای صلحِ طالبان-امریکا، هر آن‌چه طالبان خواسته اند، امریکا دولت افغانستان را مجبور به برآورده کردن آن کرده است؛ از آزادی انس حقانی –که ظاهرا خط سرخ رییس‌جمهور غنی خوانده شده بود از سوی خودش- تا آزادی ۴۶۰۰ زندانی طالب –که خط سرخ دوم رییس‌جمهور غنی- بود و ۴۰۰ زندانی خطرناک این گروه که غنی در آخرین دیدارش با زلمی خلیل‌زاد، آزادی آن‌ها را رد کرد و سرانجام مجبور به برگزاری جرگه‌ی مشورتی صلح شد تا مسؤولیت رهایی آن‌ها را به دوش مردم بیندازد.

پیش از برگزاری جرگه‌ی مشورتی صلح، هم دولت و هم مردم می‌فهمیدند که هدف از برگزاری آن، رهایی این ۴۰۰ زندانی است و جرگه به آزادی آن‌ها رأی خواهد داد؛ چنان هم شد و آقای غنی، یک روز پس از فیصله‌ی جرگه، حکم آزادی این زندانیان را که در صلاحیت‌های رییس‌جمهور نبود، امضا کرد. قرار است ۴۰۰ زندانی طالب در روزهای پیش رو رها شوند؛ رهایی‌ای که کلید گفت‌وگوهای بین‌الافغانی خوانده شده و قرار است به زودی، هیأتی از دولت افغانستان با هیأت طالبان به صورت رسمی دیدار و گفت‌وگوها را کلید بزنند. پیش از این نیز طالبان با هیأتی از افغانستان در مسکو دیدارهایی داشتند که این گروه، عنوان کرده بودند، با این افراد، به صفت شهروندان افغانستان دیدار کرده اند؛ نه نماینده‌های اداره‌ی کابل.

آن‌چه باعث نگرانی شهروندان افغانستان شده است، موضوعاتی است که بعد از این در گفت‌وگوهای صلح مطرح خواهد شد؛ از ساختار نظام سیاسی تا حقوق بشر، آزادی بیان، حقوق شهروندی، حق تحصیل و کار زنان و ادامه‌ی شبه‌دست‌آوردهایی که طی دو دهه‌ی اخیر افغانستان به آن دست یافته است. تا کنون، سخن‌گویان طالبان در گفت‌وگوهای متعددی با رسانه‌های داخلی و خارجی، در مورد حقوق بشر و حق زنان اظهاراتی از قبیل این که زنان می‌توانند با «رعایت اصول اسلامی» تحصیل و کار کنند و طالبان حامی حقوق بشر در «پرتو ارشادات اسلامی» استند، مطرح کرده اند. از لحن سخن‌گویان این گروه و برچسپ «حقوق بشر اسلامی» و حضور زنان با رعایت اصول اسلامی، چنین برمی‌آید که طالبان، نظام فعلی افغانستان را به هیچ وجه قبول ندارند و هدف از «پرتو ارشادات اسلامی‌» ای که طالبان مطرح می‌کنند، همان «پرتوِ» است که در ساحات زیر کنترل طالبان تابیده است.

در حالی که رهبران این گروه در قطر، حرف از حقوق شهروندی، حقوق بشر و آزادی‌های نسبی مدنی می‌زنند، عمل‌لکرد سربازان این گروه در نقاط مختلف افغانستان، بیان‌گر این است که هیچ تفاوتی بین طالبا امروز و دیروز وجود ندارد و شاید تنها تفاوت، این باشد که طالبان امروز، با امکانات بیشتری مسلح اند و اگر بر فرض، صلح با این گروه به تغییر نظام به نفع آن بینجامد، سرنوشت هزاران زن و مردی که به نوعی طی دو دهه، برای رسیدن به جامعه‌ی مدرن و مرفه تلاش داشته اند، با مشکلات بزرگی مواجه خواهد شد.

تشدید جنگ طالبان و روز تا روز دست‌رسی این گروه به نقاط بیشتر افغانستان –بیشتر روستاهایی که با ایدیولوژی طالبانی هم‌خوانی و نزدیکی بیشتری دارند، خبر از آینده‌ی بدی می‌دهد و این نگرانی را وسط می‌کشد که ایدیولوژی سرکوب‌شده‌ی شهروندانی که شاید از روی جبر دو دهه را زیر پرچم دموکراسی در یک نظام شبه‌لیبرال به سر برده اند، دوباره هم‌چون ققنوسی از زیر خاکستر سر بالا کند و هر شهروند، که یک طالب بالقوه  است، در صورت نیاز، به یک طالب بالفعل تبدیل شود.

عکس‌هایی که روز پیش، از شکستاندن وسائل موسیقی بازدیدکنندگان از پنجشیر توسط یکی از شهروندان این ولایت، نشر شد، زنگ خطر همین ایدیولوژی بالقوه است که تبدیل به بالفعل شده و خودش را آشکار می‌کند. آن شهروند پنجشیری، تنها پنجشیری‌ای نیست که این‌گونه فکر می‌کند و اگر تنها بود، به هیچ وجه، برای خودش این صلاحیت را قایل نشده بود؛ آن شهروند، ایدیولوژی نهفته‌ی جمعی است که آمد آمد طالبان، احساساتش را قلقلک داده و به واکنش وادارش کرده است. مانند آن، هر روز ما در زندگی مان در خیابان، اداره و خانواده، با انرژی‌های خشونت‌آمیز بی‌شماری سر و کار داریم که تا به فعلیت نرسد، نمی‌توانیم آن را از طالبی که مسلح از کوه پایین می‌شود، تشخیص بدهیم.

نگرانی این است که در صورت رد نظام جمهوریت از سوی طالبان که قوی‌ترین احتمال است و مجبوریت دولت افغانستان به تن دادن به صلح با هر قیمتی، اگر دولت مؤقت به وجود بیاید و برای تشکیل نظام بعدی همه‌پرسی صورت بگیرد، این هیولای خفته در درون تک تک شهروندان بیدار شده و رأی به تشکیل حکومتی بر منبای انتظارات طالبان –امارت اسلامی- بدهند؛ هر چند اگر این همه‌پرسی، به امارت اسلامی ختم شود، برای احترام به رأی اکثریت، باید آن را پذیرفت؛ اما این که پس از تغییر نظام و به قدرت رسیدن طالبانی که ممکن هزاران سند از فعالان حقوق بشر، رسانه و کسانی که به آزادی فکری-عقیدتی باورمند اند، جمع‌آوری کرده باشند، فاجعه‌ی دیگری را خلق خواهد کرد که نه در دوره‌ی پاک‌کاری نسلی مخالفان حزب کمونیست افغانستان اتفاق افتاده است، نه در دوره‌ی به قدرت رسیدن مجاهدان و نه پس از آن در دوره‌ی طالبان.

اگر نتیجه‌ی گفت‌وگوهای بین‌الافغانی، امارت اسلامی باشد، با توجه به این که بخشی از زندگی فردی انسان امروز در افغانستان را شبکه‌های مجازی تشکیل می‌دهد، طالبان به سادگی می‌توانند هر فردی که مخالف ایدیولوژی و منتقد عمل‌کرد آنان باشد، شناسایی و مجازات کنند. این مجازات، شامل حال کسانی هم خواهد شد که در گذشته علیه این گروه حرفی گفته اند و شامل حال نویسنده‌ی این سطرها که احساس می‌کند، چاره‌ای جز روبه‌رو شدن با آن روز ندارد.

تنها خوش‌باوری‌ای که ما را از این ترس وامی‌دارد، این است که تاریخ به عقب برنمی‌گردد و دوباره برگشت به دوره‌ی طالبان ممکن نیست؛ اما با توجه به کشورهای اسلامیِ دیگری که نظام‌های بسته‌تر ایدیولوژیک نسبت به افغانستان دارند، دور از احتمال نخواهد بود که امریکا و جامعه‌ی جهانی، افغانستان را به حال خودش بگذارند و بمانند که خودش تاریخش را بپیماید و به مرحله‌ای برسد که دیگر، امارت اسلامی نتواند بر شهروند آن حکومت براند. درصدی زیادی از شهروندان افغانستان، تنها تفاوت شان با طالبان این است که سلاح برنداشته اند؛ در غیر این صورت، خشم طالبانی، عقده‌ای است که در هر شهروند این کشور وجود دارد و می‌تواند در بستر و زمینه‌ای مناسب، به کنش‌گری بپردازد. هزاران نفری که چند سال پیش، فرخنده را در یکی از خیابان‌های کابل، به آتش کشیدند، نه طالب بودند و نه از کوه پایین آمده بودند؛ آنان، انرژی‌ها بالقوه‌ای بودند که در خیابان‌های کابل راه می‌رفتند و با شنیدن یک خبر احتمالی از ارتداد یک زن که گویا جایگاه و مقام خدا را آسیب رسانده است، به فعلیت رسیدند و دست به انجام عملی بردند که وحشیانه‌تر از طالبان بود.

آنچه دولت افغانستان طی دو دهه‌ی اخیر به آن توجه نکرد، خشونت‌زدایی از افکار مردم بود که دولت می‌توانست به کمک روابط عمومی و تبلیغات مؤثر از طریق رسانه‌ها، آن را کاهش دهد؛ اما از سیاست‌های دولت و هم‌کاران بین‌المللی، این گونه برمی‌آید که دو دهه پیش، دقیقا امروز چنان که هست، طراحی شده بود و ما خوش‌باورانه، داخل ساختاری حرف از جامعه‌ی مدنی، آزادی و شهروندی زده ایم که ما را قدم به قدم برای رسیدن به چنین روزی راهنمایی می‌کرد. آن‌چه امروز مسؤولیت شهروندان آگاه و خشونت‌گریز افغانستان است، ایستادن مقابل فکر طالبانی است و تا حد ممکن، همگانی کردن آن با جهان تا شاید، کشورهایی سر از بازی‌های کثیف بازی‌گران در این سرزمین دربیاورند و تبدیل به نقاط فشاری شوند بر سیاست‌هایی که به دنبال برگرداندن طالبان و ایدیولوژی طالبان است؛ اگر شهروندان آگاه افغانستان نتوانند این حمایت‌های بیرونی را جلب کنند، بدون شک که میدان را با طالبان و شبه‌طالبان که اکثریت مطلق این سرزمین استند، خواهند باخت و پروسه‌ی مدرن‌سازی و همراه شدن با قافله‌ی جهانی را سال‌های به عقب خواهد افتاد.