آخرین گذرگاه کجاست؟

جواد سلطانی
آخرین گذرگاه کجاست؟

غربی‏‌ها خاورمیانه را به آتش کشیده‌‏اند. فلسطین، لیبی، مصر، یمن، عراق، سوریه و افغانستان سال‌‏ها است که در آتش کشتار، بی‌رحمی و تباهیِ برهنه و تمام‏‌عیار دست‌وپا می‌زند. هر روزی که می‏‌گذرد، وخامت اوضاع و دامنه‌ی ویرانی‌‏ها بیشتر و بیشتر می‏‌شود. شاید در تجربه‌ی تاریخی انسان، هیچ مردمی به اندازه‌ی فرهنگ و تمدن اروپایی از نادانی و ناتوانی انسان‏‌های دیگر، بهره نبرده باشد. اروپا به معنای یک حوزه‌ی تاریخی و تمدنی، به خوبی یاد گرفته است که چگونه انحطاط و عقب‌ماندگی جامعه‏‌های دیگر و به‌طور خاص، کشورهای اسلامی را به فرصتی طلایی و منحصر به‌فرد برای بهره‏‌کشی‏‌های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی مبدل کند و از لابه‌لای ویرانی و آتش و خون، پرسودترین تجارت برای نظام سرمایه‌‏داری را رقم بزند.

امریکایی‏‌ها خود را همه چیز جهان می‌دانند و چیزی که از رهگذر سیادت و آقایی آن‏‌ها عاید انسان امروز شده است، بیداد برهنه، ویرانی شهرها، جنگ‌‏های دوام‏دار و نابودی ملیون‏‌ها انسان بوده است. امریکایی‌‏ها مهارت‏‌های بی‏‌مانندی در طرح و اجرای پروژه‏‌های بزرگ دارند. پروژه‏‌هایی که تمام هزینه‏‌ها و خسارت‌‏های مادی و معنویِ آن، بر زندگی بی‌‏نواترین و اسیرترین انسان‏‌های روی زمین پرداخت می‌‏شود و سود خالص آن به حساب کشورهای غربی ریخته می‏‌شود.

اکنون و بعد از گذشت سال‏‌ها، روشن شده است که «جهاد افغانستان» طرح غربی بود، که با همکاری و مشارکت کشورهای منطقه، روی دست گرفته شد و چیزی که در نهایت تحقق یافت، رویای جهان بدون رقیب برای نظام سرمایه‌‏داری بود. آنچه از این جهاد و جنگ برای مردم افغانستان باقی مانده است، زخم‌‏های مهلک و رنج‌‏های بی‌‏پایان است. کشوری فروپاشیده و ویران، نزدیک به نیم قرن جنگ و خشونت، نابودی تمام زیرساخت‏‌های مادی و معنوی کشور، تبدیل‌شدن کشور به لانه‌ی امن گروه‏‌های تروریستی، میلیون‏‌ها کشته و معلول، میلیون‌‏ها آواره در گوشه و کنار جهان و مسلط شدن تیم‏‌های مافیایی و فاسد بر مردم، تنها گوشه‌‏هایی از واقعیت و وضعیت ناانسانی موجود ما را نشان می‏‌دهد.

این روزها امریکا در تلاش است تا به هر طریق ممکن، ایران را نیز به سرنوشت کشورهای دیگر خاورمیانه دچار کند. محاصر‌ه‌ی اقتصادی و حمله‌‏های نظامی گاه‌ و ‌بی‌گاه بر مراکز نظامی ایران در سوریه، رجزخوانی‏‌های مقام‏‌های ارشد کاخ سفید و تکرار روزمره‌ی تهدیدها، همگی نشانه‌‏های ناخوشایندی از یک طرح شوم دیگر است. این که سرانجام جدال ایران امریکا چگونه رقم خواهد خورد یک چیز است؛ اما تبعات و پیامدهای آن دامن مردم، کشور و جامعه‌ی ما را نیز خواهد گرفت.

اظهارات معاون وزارت خارجه‌ی ایران در مورد افغان‏‌های مهاجر در ایران، تنها گوشه‌ای از یک تراژدی احتمالی پیش رو است. از نخستین سال‏‌های جهاد تا کنون میلیون‏‌ها هم‏وطن ما در ایران زندگی می‏‌کنند. زندگی در مهاجرت و سرزمینی که به خود ما تعلق نداشته باشد، بی‌‏درد و رنج و دشواری نیست؛ اما به رغم این فراموش نکنیم که مهاجرت به طور عام و مهاجرت به ایران به طور خاص برای کشور و مردم ما دارای دست‏آوردهای بزرگ و تاثیرگذار نیز بوده است. آثار و نشانه‌‏های این هجرت بزرگ و گسترده در تمام ابعاد و وجوه زندگی امروز ما قابل مشاهد است. بخشی از تغییرات مهم فرهنگی در کشور ما، تنها از طریق زندگی و کار در کشورهای دیگر از آن میان ایران ممکن شده است.

پیامد مداخله و حضور امریکایی‌‏ها در نزدیک به نیم قرن و به خصوص سال‏‌های واپسین، چیزی غیر از کسترش فقر، بیکاری، فسادهای گسترده، ناامنی و جنگ و برآمدن نسل‏های جدیدی از گروه‏‌های تروریستی، ویرانی زیرساخت‏‌های اقتصادی و کاهش امکان زندگی در شهرها و روستاها نبوده است. در چنین وضعیتی، ابهام در سرنوشت میلیون‏‌ها انسان آواره، امر نگران‌کننده و دردناک است. اکنون با ماجراجویی‏‌های تازه‌ی  امریکا، زندگی و سرنوشت ملیون‏‌ها انسان دست‌خوش ابهام و نگرانی خواهد شد. ظرفیت‏‌های متلاشی شده‌ی داخلی و ناتوانی حکومت و نظام سیاسی غیرمسؤول  در تامین حداقل‏‌هایی از ضرورت‏‌های زندگی، این نگرانی‏‌ها را مضاعف می‏‌سازد.