حقیقت تلخِ سرنوشت‌کودکان در افغانستان

بشیر یاوری
حقیقت تلخِ سرنوشت‌کودکان در افغانستان

لحظه‌ای تصور کنیم که در افغانستان نباشیم. در آن لحظه، دشوار است باور کرد که در قرن بیستم‌ویک، آموختن، -بدیهی‌ترین نیاز انسان- هنوز هم ناشناخته مانده باشد. برای دختران حق آموزش و تحصیل داده نشود و نیمی کودکان از آموزش محروم بمانند. برای آن‌هایی که افغانستان را نشناسند، پذیرفتن این واقعیت سخت است. این مسأله، تلخ‌ترین حقیقت زندگی و سرنوشت دردناک کودکان ماست. حقیقت تلخی که زمامداران افغانستان نمی‌توانند آن را انکار کنند.

 طالبان بزرگ‌ترین گروه نظامی و سیاسی‌ای است که با آموزش دختران مخالفت می‌کند. این گروه در پایان دهه‌ی نود میلادی در افغانستان، با شعار برقراری شریعت اسلامی و آوردن امنیت و نجات مردم افغانستان، از جنگ داخلی‌ای که گروه‌های مجاهدین راه انداخته بودند، به وجود آمد.

بیست‌وپنج سال از تولد این گروه می‌گذرد. از آن زمان تاکنون، طالبان با آن‌که گاهی از برداشتن محدودیت بر آموزش دختران سخن گفته‌اند؛ اما در عمل، رویکرد این گروه تغییر نکرده است. دستور رسمی از آدرس طالبان در ولایت سرپل صادر شده که دختران از کلاس ششم، بیشتر درس نخوانند و نیز آموزگاران را تهدید کرده‌اند. بر اثر این محدودیتِ طالبان، ۳۰ مکتب در این ولایت بسته شده است.

کودکان افغانستان محرومیت از آموزش، زندگی و سلامتی را همزمان به دوش می‌کشند. آمار تکان‌دهنده‌ای از تلفات کودکان در جنگ افغانستان منتشر شده است.

محروم‌کردن کودکان از آموزش، مصیبت بزرگی است. به‌جز طالبان و افراط‌گرایان مذهبی، در هیچ جای جهان، هیچ‌کسی نمی‌تواند این حق بدیهی و نیاز مهم را نادیده بگیرد.

جنگ، افراط‌گرایی مذهبی و سنت‌های فرهنگی، عامل محروم‌شدن کودکان از آموزش است. جنگ تنها حق آموزش را از کودکان افغانستان نگرفته است. هر ماه و هر سال صدها و هزاران کودک در افغانستان کشته و زخمی می‌شود.

آمار تلفات کودکان در جنگ افغانستان، تکان‌دهنده است. بر بنیاد گزارش کمیسیون حقوق بشر افغانستان در سال ۱۳۹۷، دو هزار چهارصد و پنجا و دو کودک، در افغانستان کشته و زخمی شده‌اند.

روزهای گذشته، تصویر ویدیویی سید رحمان، کودکی که پنج سال پیش، در ولایت لوگر، پایش را در جنگ طالبان و نیروهای دولتی، از دست داده بود، در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست شد. این ویدیو تصویر کودکی را نشان می‌دهد که با پای ساختگی رقص و شادی می‌کند. سید رحمان پایش را در جنگی که بین خانه‌های مردم کشانده شده بود از دست داده است.

 نشر این تصویر موجِ رقابت را برای نشر گزارش درباره‌ی این کودک، میان رسانه‌های تصویری و چاپی افغانستان، برانگیخت. خبرنگاران، در تلاش این بودند که چگونه زودتر از دیگران، گزارش سرنوشت این کودک را منتشر کنند. ویدیوی رقص و شادمانی سید رحمان صدها بار در شبکه‌های اجتماعی، بازنشر شد.

 این تصویر دو پیام را بازگو می‌کرد. یک پیام این بود که سید رحمان پایش را از دست داده و با پای ساختگی، زیبا می‌رقصد و شادمانی می‌کند. از سیاست‌مدار گرفته تا فرد عادی، تنها این پیام را گرفتند و از این زاویه به تصویر نگاه کردند.

 پیام دیگر که خواندنی‌تر است؛ اما درک آن ساده نیست این است که نابودی زندگی و عضو بدن انسان، برای کسانی که در افغانستان زندگی می‌کنند تا آن حد عمومی و امر عادی شده که برای ما، مسأله‌ای نیست که به چه وضعیت مواجه استیم و چگونه نابود می‌شویم.

کشته‌شدن کودکان در جنگ و محرومیت آن‌ها از آموزش، پدیده‌های آشنا برای مردم افغانستان است. جنگ، ناآگاهی، سنت‌گرایی و سیاست محافظه‌کارانه‌ی زمامدارانی که نمی‌خواهند با ارزش‌ها و سنت‌های مولد ناآگاهی و تحجرگرایی‌، مبارزه کنند، جامعه را به بستر فعالیت گروه‌های تروریستی مبدل کرده است. سیاست‌گذاران افغانستان، در شکل‌گیری این وضعیت و محروم شدن کودکان از آموزش نقش داشته و عقب‌ماندگی را در افغانستان پایدار کرده است.

در هجده سال گذشته، میلیاردها دالر به نام بازسازی و کمک به توسعه‌ی افغانستان، توسط دولت و نهادهای خارجی به مصرف رسید. نتیجه‌ی آن سرمایه‌دار شدن کسانی شد که عامل عقب‌ماندگی و تداوم جنگ استند. کسانی که به‌عنوان رهبران سیاسی و قومی نقش بازی می‌کنند و یا کسانی که در ارگ نشسته‌اند و با سیاست نادرست حکومت می‌کنند، در برابر مردم مسؤول استند. شگفت نیست که در قرن بیست ویک، در افغانستان، کودکان از حق آموزش محروم باشند و کشتن کودکان وجدان کسی را ناراحت نکند.