جنبه‌ی کاربردی ادبیات

عبدالله سلاحی
جنبه‌ی کاربردی ادبیات

تولید ادبی، به عنوان یک عبارت، خالی از ارجاع به برداشت‌های کمونیستی از عمل نوشتن نیست. ارجاع‌هایی که ذهن را به کلنجاررفتن با واژه‌ی «تولید» و نسبت آن با «ادب» که منظور آن ادبیات است، دچار می‌کند. کلنجاری که در نهایت، ممکن است به برداشتی با محتوای خاصی از آثار ادبی منتج شود.

ممکن است به دلیل تکرار این عبارت، توجه به جنبه‌ای که ذکر شد، در مرور زمان ضعیف شده و در نهایت در نزد بسیاری، به معنایی خارج از معنای ایدیولوژیک رسیده باشد؛ اما در صورت تحلیل، بر اساس ارجاعاتی که ذهن، در هنگام تقابل با این عبارت، جهت داده می‌شود، به نتیجه‌ای می‌رسیم که وجود دلات ضمنیِ خاصی را، احتمال می‌دهد.

این که «تولید ادبی»، دلالت ضمنیِ خاصی دارد؟  یا نه! صرفا اشاره‌ای است به فرایندی که در طی آن آثاری با جنبه‌ی ادبی به وجود می‌آید. از این جهت مهم است که با تحلیل آن می‌توانیم به درکی که امروزه از عمل نوشتن داریم، در ساحتی عینی و خارج از انتزاع دست پیدا کنیم. می‌توانیم به نتیجه‌ای برسیم که روشن کننده‌ی این موضوع که آیا عمل نوشتن، «کار» است و یا مثل بسیاری از اعمال انسانی که شامل تفریح، بازی، تفکر، قدم زدن و غیره است، جزو فعالیت طبیعی محسوب می‌شود؟

به عقیده‌ی کارل مارکس، کار یک فرایند بین انسان و طبیعت است. فرایندی که انسان در آن بر اساس نیازهایش رابطه‌ی خودش را با پیرامونش کنترول می‌کند. در واقع، کار خاصه‌ی یک انسان است و بر خلاف فعالیت حیوانات، انسان آن دگرگونی‌ای را که در مواد طبیعت وارد می‌کند، نتیجه‌ی یک پیش‌فرض است. بر این اساس آدمی، نه تنها بر مواد طبیعت دگرگونی ایجاد می‌کند،( که این کار را دیگر حیوانات نیز انجام می‌دهند)  بل که قصد خودش را نیز بر مواد اعمال می‌کند (کاری که دیگر حیوانات نمی‌کنند).

با در نظرداشتن این نگرش، اگر نوشتن (البته نوشتن به مثابه‌ی فعالیتی ادبی) را کار بدانیم، باید همواره بر داشتن یک پیش‌فرض از آن ‌چه می‌نویسیم معتقد باشیم. یعنی زمانی که سطری از شعر را آغاز می‌کنیم، بدانیم چه شکلی از آن در نهایت به دست می‌دهیم. در این صورت، اثری که خلق می‌شود، از ابتدا دارای جهت‌گیری مشخصی خواهد بود. جهتی که بر اساس آن، این که در چه موردی استفاده خواهد شد نیز روشن می‌شود.

اگر بخواهیم چاقویی درست کنیم، پس قصد داریم از آن برای کشتن چیزی و یا بریدن چیزی استفاده کنیم و در صورت ساختن آن حتما یکی از این اعمال صورت می‌گیرد؛ ولی آیا می‌توان چنین قصدی را در نسبت به نوشتن یک شعر درست بدانیم؟ یعنی می‌شود شعری نوشت و گفت آن را به خاطر این که فلان عمل را به واسطه‌ی آن به نتیجه برسانیم نوشته‌ایم و واقعا همان نتیجه را از آن بگیریم؟

به عبارت دیگر، اگر «تولید ادبی» را از زیر مجموعه‌ی نظام تولید بدانیم که در آن عمل انسانی منجر به دگرگونی خودخواسته می‌شود، آیا برای استفاده از این تولیدات، می‌توان نظام مصرف، نیز متصور شد؟

در جواب این پرسش، بسیاری از آثار در ادبیات، شهادت خواهند داد که می‌توان چنین نظامی به وجود آورد. آثاری که بر انگیزه‌ی ترویج مفهومی به نام «هنرمند مردمی» و… به وجود می‌آیند، زمینه‌ی استفاده‌ی مشخصی دارند و بر اساس همین زمینه، توضیح می‌دهند که چگونه و در ارتباط به چه نیازی تولید شده و سپس استفاده خواهند شد.

باید در نظر داشت که چنین تولیدی، نتیجه‌ی یک برخورد فردی با مورد خاصی نیست و نیازمند به یک نظام فکری است. نظامی که دارای پیش‌فرض مشخصی است و سعی در تحقق آن دارد. این نظام، برای رسیدن به آرمان خودش، نیازمند بقا است و چیزی جز تبلیغ مؤلفه‌ها و قواعد فکری‌اش آن را تضمین نمی‌کند.

 نتیجه‌ی همین تبلیغات و یا حتا در شکل خوش‌بینانه‌اش یعنی پژوهش‌هایی پیرامون مفاهیمی مثل ادبیات متعهد، هنرمند مردمی و… است که این مفاهیم به عنوان مُد، در میان مخاطبان، نویسندگان و هنرمندان ترویج می‌شود. از نگاهی دیگر می‌توان به این موضوع پی برد که تولید ادبی، به عنوان یک رویکرد در نسبت به امر نوشتن است و نه صرفا یک فرایند نوشتاریِ ساده. این عبارت بی‌تاثیر از مباحثی همچون «ریالیسم سوسیالیستی» در دوران حکومت شوروی نیست. در این دیدگاه، ادبیات وظیفه‌ای همچون دیگر عناصر ساختاری نطام، برنامه و وظیفه‌ی اجرای خاص آن را به عهده دارد که همانا توضیح رابطه‌ی افراد جامعه در نسبت به جامعه است.

این را نباید دور از نظر داشت، در جامعه‌هایی که هنرمند متعهد و مردمی، در مرکز نبوده و حاشیه‌ای از مباحث ادبی و هنری جامعه را تشکیل می‌دهد، کارش با آن چه در نظام کارگری انجام می‌شد، تفاوت‌های زیادی خواهد داشت. دلیل اصلی این تفاوت‌ها عدم موجودیت حاکمیت جمعیِ تفکر انقلابی است. در جامعه‌ی شوروی، آن چه در ادبیات خلق می‌شد به عنوان نوعی وفاداری به حزب محسوب می‌شد و در نهایت به انجام وظیفه، شباهت می‌گرفت تا به فعالیت ادبی.

این موضوع بود که فعالیت‌های هنری را وارد به فعالیت‌های کاری می‌کرد و به همین دلیل آن چه با این رویکرد نوشته می‌شود را می‌توان تولید ادبی نامید. بازهم، نمی‌توان گفت حالا که چنان نظامی از کارگران دارای قلمرو و حاکمیت نیستند، چیزی به مفهوم تولید ادبی نداریم.

به نظر من، مفاهیم اعتراضی و… در بدنه‌ی ادبیات، عناصر فرهنگی استند تا ادبی و این یعنی، همان‌‌گونه که فردی در فرهنگ خاصی تربیت می‌شود، شیوه‌ی فکر ادبی او نیز توسط چنین عناصر فرهنگی، تربیت شدنی است. فرهنگ آمیزه‌ای از محدودیت‌ها و هنجارها است و ادبیات با درگیری با همین محدودیت‌ها، در نهایت از خود شکلی را بروز می‌دهد.

 اگر برخورد با این محدویدت‌ها و حتا آزادی‌ها یک امر الزامی محسوب شود، آن چه نتیجه می‌گیریم،  دادن جنبه‌ی کاربردی به اثر ادبی است. در حالی که ادبیات ناشی‌شده از کاربردهای مختلف (متضاد و نامتضاد) از ایده‌ها و ساختارهای اجتماعی است.

چه انتقام بزرگی که روزگار گرفت/ اداره جان مرا پشت میز کار گرفت/ (عفیف باختری)

کار اداری، یکی از اعمالی است که با نوشتن همراه است. ممکن است گزارش‌های خاصی را هم در آن بنویسیم که این نزدیکی را با نوشتن ادبی هم اندکی نزدیک کند (طوری که عفیف باختری در اواخر زندگی‌اش در هلال احمر افغانی کار می‌کرد و گزارش و مکتوب نویسی از موارد کاری‌اش بود)؛ اما چرا در نوشته‌ای بر علیه آن عمل می‌کند؟ یعنی اگر کار و پشت میز کار، قرابتی با امر نوشتن ادبی دارد!

نکته‌ای که در این زمینه بارز است تفاوت نوشتن ادبی با نوشتن اداری است. در نوشتن ادبی، نویسنده بی هیچ محدودیتی و بدون هیچ جبری آن را انجام می‌دهد و این بی قید و بندی تا حدی است که نویسنده آن چه را می‌نویسد به اتفاقات درون متن می‌سپارد، تا هر چه بر سر نوشته می‌آید بیاید.

اما در اداره، آن چه می‌نویسم، بر اساس رفع نیاز خاصی صورت می‌گیرد و نوشته جنبه‌ی کاربردی دارد. مدیر و رییس به کمک نظم اداریِ حاکم، موجب می‌شوند تا آن را بنویسیم.

آن چه تولید ادبی در نهایت به ما نشان خواهد داد، آثاری است با کاربردهای مشخص و این یعنی شیءوارگی آثار ادبی. برای این که مخاطب به متن مورد نیازش برسد، کارکرد اثر ادبی را مشخص می‌کنیم و آن را آن‌گونه که تولید یافته است به مصرف می‌رسانیم.

مارکت‌هایی هم می‌سازیم تا در آن «برند ادبی» مان را تبلیغ کنیم. در واقع، بسیاری از برنامه‌های ادبی نقش بازاریابی این برند‌ها را بازی می‌کنند. برنامه‌هایی زیر عنوان‌هایی مثل «شعرخوانیِ به حمایت از آزادی‌های مدنی»، «جشنواره‌ی شعر ضد جنگ» و… همان طور که عملا نقش تبلیغی را به دوش گرفته‌اند، موجب تولید آثاری با همین موضع‌گیری‌های تبلیغی نیز می‌شوند.