طبقاتی شدن امنیت برخورد غير عقلانی حاکمیت با مردم است

نصیر ندیم
طبقاتی شدن امنیت برخورد غير عقلانی حاکمیت با مردم است

امنیت، بحثی پیچیده‌ و عمیق در سطوح مختلف با رویکردهای مختلف است. پرداختن به تقسیم‌بندی‌های مختلف امنیتی در سطح کلان و خرد، نیاز به پژوهش‌های میدانی و کتابخانه‌ای دارد. بررسی ابعاد این پدیده؛ در سطح کوچک‌ اخلاقی-فکری و شغلی است.
در این نوشتار بیشتر از دیگر سطوح امنیت، تنها در مورد امنیت جانی، طبقاتی شدن این پدیده و شکاف پدید آمده از طبقه‌ای شدن این رویداد اجتماعی در میان دولت و ملت می‌پردازم.
دیوارهای بلند امنیتی ‌تنها دیوارهای بلند نیستند، بیشتر نمایش جریان دو گونه‌ای از زندگی در دو طرف دیوار است. آن‌سوی دیوار؛ رفاه، امنیت جانی، شغل، امکانات بی‌حدوحصر در اختیار دارند؛ اما در این‌سوی دیوار، فقر، بی‌بندوباری، بی‌عدالتی در سطوح مختلف نصیب مردم شده است.
فاصله میان دو طرف دیوار؛ شکافی است که ماحصل تصمیم‌گیری‌های یک‌جانبه‌ قدرتمندان است. در حقیقت وضعیت طوری طراحی‌شده که برای مردم مطلوب نیست.
شکاف عمیق میان دو طرف دیوار از عدم درک همدیگر و نابرابری میان دو طبقه است. در این نظام مردم از انسان به کالا‌های تجارتی‌ تبدیل شده‌اند و تنها در هنگامی که نیاز باشد، مورداستفاده قرار می‌گیرند. در غیر این‌صورت تنها به منافع آن‌سوی دیوار فکر می‌شود و مردم حتا امنیت جانی ندارند.
دیوارهای بلند امنیتی، موترهای زره شبیه به تانک، خط سیر برای مقامات و موترهای تعقیبی مقامات با افراد مسلح، مصارف هنگفت دولت برای امنیت مکان‌ها و افراد ویژه، ثروت‌های بادآورده‌ی مسئولین کشوری؛ نشان‌گر طبقاتی شدن جامعه افغانستان است.
بانی و پشتیبان طبقاتی شدن سیستمی است که مسئولین را جدا از شهروندان کرده و امکانات بیشتر را برای مسئولین فراهم می‌کند. در این میان طبقاتی شدن امنیت در کنار ثروت و دگر پدیده‌های شوم اجتماعی، شکاف عمیقی را میان دولت و ملت به‌بار آورده است.
روشن است که مسئولین امنیتی، طبقه‌ی قدرت و ثروتمندان از امنیت بالاتر و امکانات بیشتری برخوردارند. حالا که وحشت ترور و انتحار همه‌جا را فرا گرفته، چه کسانی در اولویت پوشش امنیتی قرار دارند؟ تردیدی وجود ندارد که امنیت به طیف خاصی از جامعه خدماتی ویژه‌ای دارد، به‌گونه‌ای که دو دسته از مردم در یک جامعه زیست دارند؛ یکی در بدترین شرایط، فضای ویژه و امنی دارد و دیگری در بهترین حالت (در کار و یا خانه و خیابان) مورد هدف تروریستی قرار می‌گیرد
چیدمان وحشت طوری است که هیچ‌کسی از شر حملات تروریستی در امان نیست و هر آن ممکن است هرکسی مورد هدف‌های تروریستی، انتحار، انفجار و یا هدف‌های انسان‌ستیزانه قرار بگیرد. تزریق‌ ثروت برای طیف خاصی از جامعه، به‌مفهوم بی‌نظمی یا سوی شاکله نظام اجتماعی است.
امنیت در افغانستان به‌عنوان یک معضل مطرح و تابع ویژگی‌های سیستمی است که همه‌ی مردم را یکسان نمی‌بیند. منحصر شدن امنیت به افراد ویژه جامعه، بی‌باوری عمومی را در مقابل نظام دامن زده است.
مقوله امنیت در چنین سیستمی جدا از ثروت، قدرت و پایگاه اجتماعی نیست.
آشکار است که پذیرفتن واقعیت ساده و خطیر با ساده‌انگاری نیز، انکار و حل نمی‌شود. باید راه‌حل‌ها برای معضل در اولویت کاری دولت و استراتیژیست‌های حکومتی باشد. آسیب به بار آمده از وضعیت شکل‌گرفته، خطر بسیج ‌شدن مردم را در برابر نظام تقویت می‌کند. با این‌که مسئولین نظام همین ذهنیت را با بلند کردن موانع امنیتی و سیم‌های خاردار به وجود آورده است. درحالی‌که امنیت در سطح کوچکش، (امنیت جانی) از اولویت‎‌ نیازهای بشری است و باید همه‌ی مردم بدون در نظرداشت جایگاه از حق داشتن امنیت جانی برخوردار باشند
وجود امنیت نشان‌دهنده‌ای سطح رفاه و ‌کیفیت زندگی در ساختارها و بافتارهای اجتماعی است. چیدمان امنیتی در کشورها باید طوری باشد که همه‌ی مردم از ایمنی یک‌سان در مقابل وحشت و ترور برخوردار باشند، در غیر صورت کج‌روی و شکاف اجتماعی که مادر تمام معضلات است؛ هم دامن نظام را می‌گیرد و هم مردم از شرش در امان نیست.
به‌نحوی کنش‌گری مردم در مقابل بی‌عدالتی است که از سوی مسئولین اعمال می‌شود و این کج‌روی‌ها شیوه‌ای غیرعقلانی دارد، زیرا مردم در مقابل ساختار بی‌باور می‌شود و حتا پیروی از قانون را، پیروی از مسئولینی می‌پندارند که وضعیت را چنین نابسامان کرده‌اند.
آسیب‌پذیری و تهدید از فقدان امنیت، تهدیدی دیگری را پرورش داده که نیاز به جرقه دارد تا دامن این وضعیت را برچیند. شکاف میان طبقات پیوسته به انقلاب‌های اجتماعی منجر شده است.
با در نظرداشت شرایط فرهنگی مردم و پرورش تفکر افراطی میان مردم، نمی‌توان به تغییر ساختاری نظام امیدوار بود؛ اما اگر دولت‌مردان دیوارها را برچینند و در کنار مردم بایستند تا حدی درک دوجانبه به‌میان می‌آید و از شکاف بیشتر جلوگیر می‌کند. هم‌چنان زمانی که مسئولین امنیت را ویژه نکنند و در کنار مردم باشند، چاره‌ای برای امنیت می‌سنجند که مردم نیز از آن سود ببرند؛ با روش تا حدی از شکست غیر عقلانی نظام جلوگیری می‌شود.