سریال «عثمان»؛ هم‌ذات‌پنداری با تاریخ و استوره‌های بیگانه

نعمت رحیمی
سریال «عثمان»؛ هم‌ذات‌پنداری با تاریخ و استوره‌های بیگانه

انسان‌ با کم‌بودهایش دچار می‌شود، در سرزمین کم‌بودها، چنان‌چه آدم‌های از کوه آمده که به جز تفنگ و کشتن، چیز دیگری نمی‌شناختند، دچار زراندوزی و در قواره‌ی روش‌فکر و مدنی ظاهر شدند؛ تک‌گزینه‌ی شدن زندگی به دلیل کرونا، مرا نیز دچار سریال‌های خارجی، با دوبله‌های «آبکی» تلویزیون‌های افغانستان کرد. سریال «قیام عثمان» با بازی «بوراک اوزچویت»، در نقش «عثمان» و در ژانر پرطرف‌دار «اکشن- تاریخی- درام» که در ادامه‌ی سریال پرطرف‌دار «قیام ارطغرل» است و تأسیس سلسله‌ی بزرگ عثمانی، داستان فرزند ارطغرل –عثمان- را روایت می‌کند. نویسنده‌ی این سریال، «مهمت بوزداغ» و کارگردان آن «متین گونای» است. پیش از سریال عثمان، مجموعه‌ی «قیام ارطغرل» در ترکیه نشر شد که یکی از موفق‌ترین سریال‌های تلویزیونی این کشور بود و در خارج از ترکیه نیز استقبال شد.

امپراتوری عثمانی، یک قدرت سیاسی بزرگ و مسلمان بود که از ۱۲۹۹ تا ۱۹۲۲ میلادی –به مدت ۶۲۳ سال-، در منطقه‌ی مدیترانه حکومت می‌کرد و در قاره‌های آسیا، اروپا و افریقا گسترش یافته بود! عثمان یکم، پسر «ارطغرل»، بینان‌گذار امپراتوری عثمانی بود. نکته‌ی مهم آن است که صنعت فیلم و سریال ترکیه، در خدمت اهداف سیاسی و بزرگ‌نمایی چهره‌های تاریخی این کشور است که وظیفه‌ی ارائه‌ی تصویر مثبت و روحانی از شاهان این کشور دارد؛ در حالی که عثمانی‌ها، به دلیل کشورگشایی‌های بسیار، کشتار زیادی نیز انجام دادند و چهره‌های فرشته‌خوی نبودند!

از آن‌جا که برنامه‌ها و سریال‌های تلویزیونی در ترکیه، نقش بزرگی در جهت‌دهی روحیه‌ی ملی دارد، پس از کودتای نافرجامی که چند سال پیش در ترکیه اتفاق افتاد، سیاست‌مداران این کشور را وا داشت تا تمرکز بیشتری روی هنر و ساخت سریال‌های تاریخی، با شعارهای مثل «بیداری یک ملت»، داشته باشند. حزب «عدالت و توسعه» به رهبری اردوغان، توجه ویژه‌ی روی صنعت فیلم و سریال دارد و این کشور از ۲۰۰۲ تا امروز، نزدیک به ۱۵۰ سریال تلویزیونی، به بیش از ۱۰۰ کشور در خاورمیانه، اروپای شرقی، امریکای جنوبی و آسیای جنوبی فروخته است که سال گذشته، از این ناحیه چیزی در حدود ۳۰۰ میلیون دالر، درآمد ارزی داشته است. نزدیک به ۹۵درصد ترک‌ها، روزانه شش ساعت تلویزیون تماشا می‌کنند که در سطح جهان، آمار بسیار بالایی است.

سریال‌های تلویزیونی، در واقع هنری در خدمت سیاست و خریدن مشروعیت برای زمام‌داران ترکیه است که در آن معمولا از دشمن ملت صحبت می‌شود که حتا اگر مربوط به دوره‌های تاریخی گذشته باشد، بازهم مردم می‌توانند با آن هم‌ذات پنداری داشته و با واقعیت‌های روز، آن را پیوند دهند. دشمنانی که با تفرقه‌افکنی، با کمک عوامل داخلی در صدد از بین بردن کشور اند.

مسأله‌ا‌ی که یکی از دلایل پر بیننده بودن سریال عثمان در افغانستان نیز است و مردم می‌توانند، شبیه اکثر شخصیت‌های سریال را در داخل نظام خودمان جست‌وجو کنند. مثل آن که این روزها، شخصیت «دوندار و بالگای» را مردم مثال می‌زنند. دولت ترکیه و شخص اردوغان، برای عینیت بخشیدن به شعار «بازگشت عظمت و شکوه ترکیه»، به صنعت سینما و سریال‌سازی نیاز دارند!

چرایی محبوبیت سریال عثمان در افغانستان

جدا از هر چیزی، کم‌بودها در افغانستان نقش بارزی در محبوبیت این سریال دارد. مسأله‌ی به یادم می‌آید که ربطی به فیلم و سریال ندارد؛ اما در توضیح کم‌بودها است. سال‌ها پیش، فواره‌ی آب در جوار وزارت‌های عدلیه و مالیه، روشن بود و آب کثیفی از آن به هوا فوران می‌کرد؛ جالب آن بود که صدها نفر در اطراف آن با شوق ایستاد شده، صعود و سقوط آب را با خوش‌حالی زیاد تماشا می‌کردند؛ کودکان اسپندی، جشن گرفته و داخل حوض‌چه‌ی آن در حال شنا بودند، صحنه‌ا‌ی که واقعا دردناک و ناشی از کم‌بودها در این سرزمین است!

افغانستان کشور بی‌تصویری بود که پس از طالبان، عقده‌ی تصویر داشت و به همان اندازه که طالبان در جنگ با تصویر، از آن‌طرف بام افتادند؛ مقام‌های فرهنگی و رسانه‌ها نیز پس از آن، از این سمت به زمین خوردند. به همان‌سان که نشر سریال‌های «قیام ارطغرل و قیام عثمان»، در ترکیه برای حکومت آن کشور به موقع و مناسب بود، نشر سریال عثمان در افغانستان نیز با قرنتین، انزوای خانگی ناشی از کرونا و بی‌کاری مردم هم‌زمان شده است که یکی از دلایل پر بیننده بودن آن نیز می‌تواند باشد؛ اما دلیل اصلی هم‌ذات‌پنداری مردم افغانستان با این سریال، به خشونت درونی و عشق زیرپوستیِ که در آن جریان دارد است. با وجودی که سریال عثمان، دارای چفت و بست خوب و المانت‌های قابل قبول نمایشی نیست و در جنبه‌های بسیاری مشکل دارد؛ ولی توانسته است، طیف‌های گوناگون مردم را راضی کرده و به خودش جذب کند. بازی‌گران با وجودی که بین تیپ و شخصیت سرگردان اند؛ اما سازندگان در پردازش آنتاگونیست –به خصوص در لشکر مغول- زیاد دقت نکرده اند؛ ولی چهره‌ و شخصیت‌‌پردازی پاراگونیست -لشکر ترک‌ها- خوب است که از آن جمله، می‌توان به خود عثمان اشاره کرد که نزدیک به تصویرهای ذهنی شکل گرفته‌ی مردم عادی، از قهرمانان هالیوودی با موهای بلند، اندام‌ورزیده، چالاک و تیزهوش است. همین مسأله‌، موجب هم‌ذات‌پنداری مخاطب افغان با سریال مملو از قهرمان و ضد قهرمانی می‌شود که می‌توانند نمونه‌هایش را هم در تاریخ و هم در زمان حال افغانستان، در ذهن خود مجسم و با یک‌دیگر مقایسه کنند!

انسان شرقی از آن‌جا که هم‌واره به دنبال دست نجات غیبی از آسمان است؛ عثمان را توان‌مند و فوق‌عادی دیده و در داستان زندگی او که روایت عشق، جنگ، بردباری، خشم و انتخاب مردی است که همه چشم به او دوخته‌اند، غرق می‌شود؛ داستانی که حس سرکوب شده‌ا‌ی بسیاری را با ظهور یک امپراتوری زنده می‌کند.

نکته‌ی دیگر، روح جنگ و خشونتی است که در سریال جریان دارد، نیروی اشغال‌گری که با کمک افراد حقیر و بی‌مقدار داخلی، نظام ظلم و جور را برپا کرده و رادمردانی که در مقابل اشغال و ستم‌گری ایستاده اند. این سریال با وجودی که تلویزیون طلوع در نشر کردن آن، با نوشتن عدد ۱۶+، از خود رفع مسؤولیت کرده است؛ ولی ترویج‌دهنده‌ی خشونت نیز است. آن‌هم در جامعه‌ی خشن و بی‌رحم که در آتش‌ جنگ سوخته و مردمش در بلوا و نابسامانی، نفس کشیده اند.

قصه‌ی پر غصه‌ی رسانه، فیلم و سریال در افغانستان

زمانی یکی از مسؤولان بلند رتبه‌ی کشور، در پاسخ به چرایی بی‌در و پیکر بودن قانون و سیاست‌گذاری فرهنگی و رسانه‌ای گفته بود، اشکالی ندارد، بگذار مردم هر چه دل‌ شان خواست ببینند؛ چون نیاز به تصویر دارند. با تأسف، حکومت در تمام این سال‌ها، نتوانست «جنرال اکت» و استراتژی رسانه‌‌ای و فرهنگی منظم و مدون طرح کند تا بر اساس آن، کارها به پیش برود. تقابل رسانه با رسانه، رسانه با وزارت، سرگردانی و نابسامانی رسانه‌ای، امر معمول و دوام‌دار بود و به دلیل نبودن مکانیزم مشخص فرهنگی، نشرات و رسانه؛ شورای علما، نماینده‌های سنتی مجلس و وزارت اطلاعات و فرهنگ، پس از نشر در برابر سریال‌ها ایستاده و حتا فتوای جهاد دادند. سریال‌های که رسانه‌ها آن را خریده، ترجمه، دوبله و با جذب حامی مالی، مبادرت به نشر کرده بودند!

بیشتر رسانه‌ها به دلیل نفوذ سینمای بالیوود در افغانستان، نشر سریال‌ را با سریال‌های هندی شروع کرد که در طول زمان، شورای علمای افغانستان به دلایل مثل تفاوت‌های فرهنگی، ضدیت با ارزش‌های اسلامی، گم‌راه کنندگی، تهاجم فرهنگی و… با طرحی به نام «اصلاح رسانه‌های افغانستان»، در صدد توقف سریال‌های هندی برآمدند. کار به جایی رسید که شورای وزیران با فشار شورای علما، اعلامیه داد که وزارت اطلاعات و فرهنگ، باید از نشر برنامه‌های مبتذل، قبیح، غیراسلامی و ضداخلاق اجتماعی، جلوگیری کند؛ اما به دلیل همان بی‌برنامگی و ندانستن زبان رسانه و تصویر، دولت مشخص نکرده بود که برنامه‌های مبتذل، قبیح و غیراسلامی به کدام برنامه‌ها گفته می‌شود. وقتی رسانه‌ها مقاومت کرد، گفتند که آن‌ها در صدد ترویج بت‌پرستی اند. برای همین، رسانه‌ها مجبور شدند به سراغ سریال‌های یک کشور مسلمان بروند و سریال‌های ترکی، مهمان خانه‌های مردم شود.

سریال‌های که مشکل بت‌پرستی را حل کرد؛ اما با وجود سانسور و شطرنجی شدن تصویر، نتوانست آتش کینه‌ی مخالفان سریال‌ها را خاموش کند؛ چون این سریال‌ها نیز از نظر برهنگی و نوعیت ساخت، دست سریال‌های هندی را از پشت بسته بود!

نرمش و هم‌سویی حکومت‌ با مخالفان سریال‌ها را، زمانی یک امتیاز برای مخالفان مسلح می‌دانستند تا از این راه، دل آن‌ها را برای گفت‌وگو نرم کنند و روزی هم انگیزه‌های سیاسی/ زبانی، دلیل اصلی این مخالفت‌ها دانسته می‌شد. این شائبه زمانی تقویت شد که مخالفت‌ها تنها با سریال‌های بود که به زبان فارسی دوبله شده و در حال نشر بود؛ در حالی که همان سریال‌ها و یا مشابه شان که با دوبله‌ی پشتو نشر می‌شد، مخالفی نداشت.

راحت‌ترین کار، پاک کردن صورت مسأله به جای حل آن است؛ اتفاقی که به یک اپیدمی همه‌گیر در افغانستان بدل شده است، در دنیای امروزی، به عوض آن که به زور مانع ورود محصول‌های فرهنگی و هنری شویم –که غیر ممکن است- و یا فقط انتقاد و مخالفت کنیم، درصدد سنجش راه‌کار و ارائه‌ی محصول به اندازه‌ی تقاضا باید بود که نیاز به تغییر و اصلاح مؤلفه‌های بسیار دارد.

مجبوریم به تاریخ و استوره‌های دیگران افتخار کنیم

مردمی که تاریخ و استوره‌های خودش را نشناسد و توانایی شناساندن آن را نداشته باشد، مجبور است که به تاریخ و استوره‌های دیگران افتخار کند. چیزی که امروز با نشر سریال «قیام عثمان» کاملا به آن پی برده‌ایم. در کشور ما و در طول این نوزده سال، همه از نشر سریال‌ها و آثار هنری کشورهای دیگر، انتقاد کردیم، همه فریاد زدند که محصول‌های فرهنگی، باید مناسب فرهنگ و در چهارچوب بایدها و نبایدهای افغانستان باشد؛ اما هیچ کسی تعریف درست و راه‌کار مناسب برای رسیدن به چوکات مورد نظر نداشت. گفتیم که برنامه‌ها‌ی تلویزیونی باید آموزشی، حرفه‌ای و مسلکی باشد؛ ولی نفهمیدیم که برنامه‌های آموزشی، حرفه‌ای و مسلکی چیست و چگونه ساخته می‌شود! گاهی این انتقادها به اندازه‌ی بود که منتقدین، کلاس درس و یا منبر تکیه‌خانه را با استدیوی تلویزیون اشتباه می‌گرفتند. برای همین بود که زمانی، تلویزیون‌های افغانستان مملو از شاعر شده بود و صاحبان رسانه فکر می‌کردند، که رمان‌نویس و شاعر می‌توانند، مشکل بی‌محتوایی رسانه‌ را رفع کنند.

از آن‌جا که رسانه‌ی خوب و حرفه‌ای، آگاهی و انسجام روحیه‌ی جمعی را به دنبال دارد، حکومت و کشورهای حامی افغانستان، هرگز برای رشد فرهنگ و رسانه سرمایه‌گذاری نکردند. در تمام این مدت، تمرکز دگرگونه بود؛ مثلا برای مبارزه با مواد مخدر و مبتلا نشدن جوانان به این هیولا، صدها میلیون دالر مصرف و هزینه شد؛ اما روی ورزش، توسعه و رشد زیر ساخت‌های آن کار نشد. در تمام این سال‌ها، هیچ کار جدی در ورزش و رشد فرهنگ انجام نشد. یک استدیوم خوب، یک سالن سینمای معیاری، یک فیلم و سریال در خور توجه و یک کار هنری و فرهنگی بزرگ ساخته نشد و فضای سرانه‌ی مکان‌های تفریحی و سبز در افغانستان، آگاهانه و یا ناآگاهانه، از یاد برده شد تا امروز به جز نشر سریال‌های خارجی، هیچ گزینه‌ی دیگری برای رفع خستگی مردم وجود نداشته باشد. سریال‌های که ما را مجبور می‌کند، به بنیان‌گذار سلسله‌ی عثمانی افتخار کنیم، نه بزرگان و استوره‌های خود مان.

روزی یک افغان متمول، خداجو، مؤمن و مفتخر به پنج‌هزار سال تاریخ، از شراب‌خواری پسر جوانش شکایت داشت و از من پرسید که چه کنم؟ گفت هر چه نصیحتش می‌کنم، بی‌فایده است. گفتم زمینه‌های تفریح و درگیری ذهنیِ سالم برایش فراهم کن. گفت درست است، می‌گردم و پیدا می‌کنم؛ چندی بعد او را دیدم که گفت، هر چه گشتم، نبود. گفتم پس، چاره‌ی نداری جز آن که شراب‌خواری پسرت را تحمل کنی؛ چون او هم راهی به جز آن نیافته است!

رشد فرهنگ، هنر و ورزش، کار ساده‌ و آسان نیست و نیاز به برنامه‌ی مدون، سرمایه‌گذاری وسیع و توجه ویژه‌ی جمعی دارد. سال‌ها طول می‌کشد تا با تربیه‌ی نیروی انسانی، بتوان به مرحله‌ی رسید که دیگر نگران نشر سریال‌ها و فیلم از تلویزیون‌ها نباشیم. برای تولید و راه افتادن چرخه‌ی فرهنگ، یک وزارت‌خانه‌ی در حاشیه که تمام چالش آن برتری‌های زبانی و فرهنگ‌های اتنیکی باشد، کافی نیست؛ نیاز به طرح نو و نگاه تازه دارد که با تأسف، در افغانستان چنین چیزی محلی از اعراب نداشته و زمام‌داران ما اصلا نیازی در این باره احساس نکرده اند.