در گذشته میگفتند، بگو دوستت کیست تا بگویم کیستی؛ اما مدتها پیش وقتی کتاب فلسفه و فوتبالِ «تد ریچاردز» را میخواندم به یادم است که او از عنوان «بگو چطور بازی میکنی تا بگویم کیستی» استفاده کرده بود.
امشب الکلاسیکو است و بار دیگر تبِ فوتبال به آسمان هفتم میرسد و دنیا به دو نیمکرهی «آبی- اناری» و «سفید» تقسیم میشود. هرچند، مصائب این سرزمین موجب شده که مزهی الکلاسیکو، مثل سابق نباشد؛ اما الکلاسیکو همیشه الکلاسیکو است. حتا اگر دود زغالسنگ، آمد آمد طالبان، رفتن رفتن سربازان خارجی، موش و گربهبازی کمیسیون و نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری، فقر روزافزون، سرمای جانسوز، بردهداری مدرن و به لب رسیدن جان انسانها، تمام دلخوشیهای مان را گرفته باشد، باز هم نمیتوان «الکلاسیکو» را از یاد برد و بیخیالش شد!
چون اتفاقهای فوتبال همیشه دارای پیامدهایی بوده است که برای درک آن نیاز است تا سراغ خود اتفاق رفت تا پیامدهایش. فوتبال ورزش بسیار سادهای است که ۲۲ نفر دنبال یک توپ میدوند، درست مثل کَل کَل رییس کمیسیون انتخابات با نمایندگان معترض تکتهای انتخاباتی؛ اما این تمام ماجرا نیست، چون نتایج فوتبال برای طرفداران آن بسیار بیشتر از آن ۲۲ نفر و مدت طولانیتر از نود دقیقه اهمیت داشته است. درست مثل تصمیم کمیسیون انتخابات که معنای آن تنها اعلام نتیجه نه که رقمزنندهی سرنوشت و آیندهی یک سرزمین است. فوتبال بیش از فوتبالِ صرف است و معنای آن فراتر از واقعیتهای تجربی و قابل توصیف تعمیم مییابد.
اگر فوتبال ورزش اول کشور شما باشد، جای خود را در روزنامهها، تلویزیونها و در گفتوگوهای روزمرهی جامعه باز کرده و به سرگرمی اول ملت شما بدل میشود. همین که تیم ملی شما در یک رقابت، مثل قهرمانی در جنوب آسیا به پیروزی برسد، مردم خودجوش به خیابانها آمده و جشن میگیرند؛ همان گونه که شکستها موجب سرخوردگی و یأس عمومی خواهد شد. سیاستمداران، هنرمندان، نویسندگان، شاعران و … همه در بارهی فوتبال گپ زده و مثل «حامد کرزی»، روبهروی تلویزیون میخکوب خواهند شد. این اتفاق در بارهی ورزشهای دیگر نمیافتد؛ مثلا دیگر موترها برای بازی «بزکشی» (حتا اگر ورزش سنتی باشد)، در خیابانها «هارن» نزده و یا کسی شلیک شادیانهی هوایی نخواهد کرد. فوتبال اگر ورزش ملی شود، از مؤلفههای هویت ملی نیز به شمار خواهد رفت.
فوتبال چون خالق درامهای متعدد زندگی بدون مسؤولیتهای رایج است، با احساس درونی آدمها عجین شده و آنان به راحتی با آن همذاتپنداری کرده و به دنبال «منیّت» خود میگردند. افغانستان به دلیل ساختار اجتماعی، قومی، سیاسی و فرهنگی، سرزمین «منیتها» است. به خصوص در ورزش این منیت، شکل قویتری نیز دارد و سرسختی هواداران فوتبال، به خصوص در این جغرافیا، بیشتر از آن که معطوف به چرایی و جذابیت فوتبال باشد، ناشی از همین منیت و برتریجویی است. این که انتخاب من، تیم من، بازیکن مورد علاقهی من، رنگ مورد پسند من، ایدیولوژی من و منیت من از همهی منیتهای رایج، بهتر، سنجیدهتر و موشکافانهتر است.
برای همین، الکلاسیکو و بحثهای آن بیشتر از آن که وابسته به جذابیت فوتبال و هنرنمایی مثلا «مسی و رونالدو» یا تیمهای بارسلونا و رئال مادرید باشد، ابزاری برای مغلوب کردن دیگری است. هولیگانها، تیفوسیها و اولتراهای فوتبال نیز شاید همینگونه باشند؛ اما آنها حد اقل از نزدیک با ماجرا آشنا بوده و احتمالا تا این اندازه غرق در مفاهیم انتزاعی فوتبال و الکلاسیکو نیستند!
در الکلاسیکوی امسال با وجودی که شرایط دو تیم به عدالت نزدیک است؛ اما به دلیل تظاهرات و استقلالطلبی استقلالخواهان کاتالونیا، در جو ملتهبتر از هر زمان دیگر برگزار خواهد شد. التهابی که همخوانی زیادی با شرایط روحی، زندگی و احساسی هواداران این بازی در افغانستان دارد. تفاوت آن است که امشب در اطراف «کمپنو»، حزب «سونامی دموکرات» کاتالونیا با هژده هزار نفر، فضا را گرم خواهد کرد و در افغانستان سردتر از هر زمان دیگر، هواداران الکلاسیکو خود را در میان کمپلها پیچیده و روبهروی تلویزیون خواهند نشست.
البته این سردی و تنهایی الکلاسیکو دوستان، منتج از شرایط بد زندگی، فقر روز افزون، مصیبتهای رایج و وضعیت بغرنج سیاسی نه که به عدم حضور کریس رونالدو نیز مرتبط است. الکلاسیکوهای چند سال پیش، جدا از رقابت تاریخی دو باشگاه، جذابیت اضافهی حضور «مسی- رونالدو» را نیز داشت و از روزی که رونالدو از رئال رفت، الکلاسیکو نیز بخشی از جذابیت خودش را از دست داد.
در ابتدا گفتیم که چطور بازی میکنی تا بگویم کیستی، اگر به جای بازی، از کلمهی فکر استفاده کنیم، مفهوم بگو چطور بازی میکنی تا بگویم کیستی، تنها مربوط به «کمپنو» و «سانتیاگو برنابئو» نبوده که به طرفداران آن در افغانستان نیز مرتبط میشود. این نیست که چون افغانستان سرزمین «منیتها» است، منیتهایی که بیشتر ناشی از توهم دانایی است تا بیسوادی مطلق، هواداران چیزفهم و دور از منیتهای برتریطلبانه در آن نباشد. تیفوسی بودن و تیفوسی شدن، بیشتر از آن که متأثر از عوامل بیرونی باشد، ناشی از میزان فهم و توانایی فکری نیز است. در واقع نوع برخورد با الکلاسیکو و پدیدههای هیجانزا، میدانی برای کنترل و بروز شخصیت و وضعیت درونی است که با رویدادی مثل الکلاسیکو بروز میکند. آتش است و همه چیز را میسوزاند یا آبی است که درخت دوستی را پرورش میدهد. تا جایی که من دیدهام و تجربه دارم، آتشبیاران معرکهی الکلاسیکو بسیار بیشتر بوده اند. البته این آتشبیاری با سرگرمی و هیجان تفاوت دارد؛ تماشای فوتبال با هیجانش زیبا است؛ اما نه هیجان رایج که دوست و دشمن نشناسد و خارج از کنترل باشد.
به هر روی، امشب الکلاسیکو است، همان بازی جذاب که همیشه گل داشته، پر از صحنههای جالب و به یادماندنی بوده است، فراتر از یک بازی، بزرگتر از سه امتیاز و داغتر از یک مسابقهی فوتبال که ریشه در تاریخ، سنت، رقابتهای سیاسی و فرهنگی دارد. بازیای که تلویزیونهای محلی کاستیا و کاتالونیا، سرود ملی کشورهای اسپانیا و کاتالونیا را نشر میکنند، درست مثل دیدار ملی و رسمی بین دو کشور که همیشه نیز طرفدار داشته است، از گذشتههای دور تا امروز، تا فردا و تا زمانی که توپی در مستطیل سبز لول میخورد. رقابتی که دلیل اصلی تلاشها، هیجانها و تیفوسی شدنها در سراسر دنیا است، رقابتی که با بودن «بارسا و رئال» معنا و مفهوم دارد. دشمنان خونی که وجود شان در بودن یکدیگر خلاصه شده است.