واقعیت‌گرا استیم یا دچار واقعیت‌گرایی؟

تقی حسینی
واقعیت‌گرا استیم یا دچار واقعیت‌گرایی؟

مکتب فکری ایدئالیسم، بر اساس آموزه‌هایی که انسان را خیرخواه می‌داند و انسانیت را جدا از شر و بدی تصور می‌کند، بنا شده است. یوتوپیا (اتوپیا گرایی) خردی است که در این مکتب دیده می‌شود؛ اما براساس قاعده‌ی مهندسی جز به جز، هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. تا زمینه، فرهنگ و نوع نگاه مردمان سرزمینی به‌عنوان فاعل‌های شناسا برای پذیرش این نوع ذهنیت آماده نباشد، یوتوپیا (اتوپیا ) به معنای واقعی کلمه هیچ کجا معنا خواهد شد؛ بیشتر تصوری خواهد بود در ذهن انسان‌ها شبیه داستان. به یک رمان زیبا مانند است و تصویری زیبا با جهانی پر از پدیده‌های خوب و دوست‌داشتنی. این توهم آگاهی در دسترسی را خواهد ساخت که ایستگاه آخر ناکجاآباد است؛ اما رئالیسم منطقی دارد بر مبنای واقعیات اجتماعی؛ اصل دیده شدن مسائلی که بر زندگی و روان مردمان و کنش‌گران تأثیرگذار است.

جدایی از منطق خودیاری و خودمرکزبینی که کار را به دشمنی و تخاصم می‌رساند، واقعیات را عینی‌تر می‌بیند و طرفدار این است که باید محتاط و دست به عصا حرکت کرد. رقابتی که در این مکتب به‌عنوان اصل بدون تردید مد نظر گرفته شده، راه را برای پیشرفت خواهد گشود. هابز، اندیش‌مند اصلی این نوع طرز فکر تلقی می‌شود. تفکر این اندیش‌مند وجود تنوع برای رقابت را ضروری می‌داند؛ تا تنوع نباشد و تا رقابتی نباشد پیشرفتی هم وجود نخواهد داشت. رقابت بر مبنای سازندگی و پیشرفت و ترقی می‌تواند روی دیگر سکه‌ی رئالیسم که همان از ضدیت به یک‌جا شدن رسید، را نمایان کند.

در افغانستان تنوع قومي، تاريخ طولاني استبداد، نهادينه نشدن اصل امنيت و اقتصاد غير قاعده‌مند از عوامل مهم پرورش ذهن تخيلي استند. قضاوت و تعجيل در واكنش و تصميم‌گيري و شتاب در سخن‌گفتن از نتايج تخيل است. تاريخ مذكور فرديت معقول را از افغانستاني‌ها گرفته و فكر مستقل و خلاقيت فردي را تعطيل كرده است.

هنگامي كه در فرهنگ فكري يك جامعه درصد قابل توجهي از تخيلات وجود داشته باشد، آن جامعه نمي‌تواند صحيح و منطقي فكر كند. در اين هنگام فرهنگ گستره‌ی آرزوها، اغراق‌گويي و برداشت‌هاي متورم‌گونه، آثاري پايدار بر خودباوري افراد مي‌گذارد؛ همه قهرمان و تعداد قهرمانان از انسان‌های عادی نیز بیشتر است؛ هرکس خود را منجی می‌داند و اما نه راهی برای نجات دارند و نه برنامه‌ای برای رهایی، بلکه بر پایه‌ی خیال و اوهام مشکلی بر مشکلات مردم می‌افزایند. بايد درست، منطقي و روش‌مند فكر و مطالعه كرد. بايد از دام خيالات رها شد.  اگر جامعه‌ای بر اساس منطق کلمه، حتا بر مبنای همان اصل خودیاری رئالیسم به کوشش و فعالیت و کسب دانش بپردازند و در رشته‌هایی که فکر می‌کنند، می‌توانند حرفی برای گفتن داشته باشند، به درجات بالای علمی و تخصصی برسند؛ تصور کنید چه خواهد شد؟ خوب این امر بدیهی است که هرکس نمی‌تواند در همه رشته‌ها تخصص بگیرد. وقتی انجنیر شد صاحب نام و آوازه، برای تداوی باید نزد پزشکی برود که آن هم تخصص دارد و آن زمان مهم نیست که پزشک مذکور از کدام قریه و قوم و شهر و دیار است. چیزی که مهم است تداوی درست و به موقع است. همین چرخه را می‌توان در مورد رشته‌ها و عنوان‌های کاری دیگر نیز دید. جامعه‌ی تشکیل‌شده بر اساس تخصص، بهتر می‌تواند نیازهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مردم را تأمین کند.

جامعه‌ی مهر پیوند به دنبال احساساتی خواهد رفت که این احساسات مخرب است و از سوی دیگر به منزوی شدن اقوام و فرورفتن در دایره‌ی قومی کمک می‌کند. ایدئالیسم یا آرمان‌گرایی برای جامعه‌ای چون ما، می‌تواند به شدت مخرب باشد. باید با منطق و دیدن واقعیت‌های اجتماعی به مصاف پدیده‌ها رفت. به گفته‌ی مارکس، هر کس اگر بتواند برآورد درست از نیروهای اجتماعی که در آن زندگی می‌کند، داشته باشد به موفقیت دست خواهد یافت.

باید منطق واقع‌گرایی را در این سرزمین به رمانتیسم مبتذل ارجحیت داد و برپایه‌ی واقعیت‌های اجتماعی گام برداشت. شعار، زمانی خوب است که می‌خواهیم آینده‌ای را برای دیگران ترسیم کنیم؛ اما اگر  برای رسیدن به این آینده‌ی ترسیم‌شده دچار توهم شویم، جامعه‌ای رقم خواهد خورد مانند آنچه در آن حضور داریم.