زیبایی‌های هنر یا هنرهای زیبا

اکرم رسا
زیبایی‌های هنر یا هنرهای زیبا

عده‌ای می‌گوید هنر زیبایی است و زیبایی همیشه برجسته‌ترین ویژگی هنر است. هراثر زیبایی که ساخته دست آدمی باشد، ما برایش می‌گوییم هنر؛ فرق نمی‌کند که شعر باشد، نقاشی باشد، موسیقی باشد و یا هر اثر زیبای دیگری .
اما زیبایی چیست؟ زیبایی‌ای که هردم با اسم هنر گره خورده و آن یکی بدون آن دیگری کامل نیست، واقعا چیست و برداشت ما از زیبایی چه می‌تواند باشد. آیا هر چیزی که ما را به خود جلب کند و ما هر بار خواهان دوباره دیدن آن باشیم، می‌توانم به آن زیبایی بگوییم و یا خیر؟
امروز همه همین تعریف را برای زیبایی بیان می‌کنند و همیشه زشتی را طرف دیگر تعریف زیبایی می‌آورند؛ یعنی چیزی که ما از دوباره دیدن آن هراس داشته باشیم. چیز دیگری که باید گفته شود، این است که اگر زشتی و زیبایی برعکس هم‌دیگر معنی می‌داشت، آیا ما باز هم از تکرار دیدن آن هراس داشتم و یا خیر؟ این بماند برای شما!
این روزها هرکس برای بروز احساساتش و برای خالی کردن حرف‌های دلش به یک معشوق نیاز دارد. فرق ندارد این معشوق انسان باشد و یا هنر؛ هر دو می‌توانند سنگ صبور برای یک دل خسته و پربغض باشند، تا همان آرامشی را که از انسان گریخته است برای انسان بازگردانند.
ولی بحث این‌جا است که هنر، ماندگارتر است و یا انسان؛ یکی با جسم زنده که خود دارای احساس است و دیگر که هیچ احساس زنده بودن ندارد. این ما استیم که با آن زندگی می‌بخشیم و با آن روح می‌بخشیم؛ به قول الیف شفاک، نویسنده‌ی ترک زبانی که می‌گوید نویسنده‌ها در واقع در زمان نویسندگی و خلق شخصیت‌های داستانش در جای خدا قرار می‌گیرد.
او می‌تواند در لابه‌لای شاه‌کارش به آن شخصیت‌ها زندگی ببخشد و یا هم دوباره آن را ازشان پس بگیرد؛ دقیق همان کار را که خدا، با ما می‌کند، اول مارا می‌آفریند و بعد دوباره به خاک برمی‌گرداند. همان کار را که دقیق یک هنرمند هم می‌تواند همرای اثرهای هنرش کند. احساس آزادگی، آرامی و شادی کند. این است که پای انسان را دنبال هنر می‌کشد و برای به دست آوردن آن گاهی پول‌های گزافی هم خرچ می‌کند؛ ولی آیا انسان می‌تواند در قالب یک معشوق به ما رهایی و آزادگی ببخشد و یا خیر؟ ما می‌بینیم که انسان‌ها هیچ وقت نمی‌توانند این احساس را به ما ببخشند و آن‌ها همیشه منافع خود شان در نخست کار شان قرار می‌دهند؛ ولو که پای دوست داشتن و ازدواج هم درمیان باشد. می‌بینیم که دو طرف همیشه خواهان ترازو کردن منافع شان استند؛ ولی هنر بر عکس این حرکت می‌کند؛ یعنی همیشه برای تو و به خواست تو در حرکت است. هنر می‌تواند معشوق بهتری نسبت به انسان‌ها باشد؛ هنری که همیشه هم حرفت را می‌شنود و هم برایت اعتبار و نام نشان دست‌وپا می‌کند. پس بیاییم در انتخاب معشوق مان لحظه‌ای مکس کوتاه کنیم و بعد حرکت کنیم.
این روزها بیشتر افراد تحصیل‌کرده گرایش به هنر دارند؛ چون هنر بهتر می‌تواند به آن‌ها آرامش ببخشد و درک شان کند. این آرامش زمانی به دست می‌آید که کسی باشد، همراهش احساس راحتی و درد دل کنی و از تنهایی‌ات رهایی پیدا کنی. همیشه با خود به هرجای که بخواهی، بتوانی ببری؛ همانند یک رفیق، یک استاد، یک ره‌یاب و یا بهتر بگویم با عنوان یک معشوق؛ معشوقی که همیشه برای ما فرصت دارد؛ کافی است برایش فرصت بگذاریم. معشوقی که ما همیشه می‌توانیم با آن قهر کنیم، حرف نزنیم ولی هیچ وقت از ما آزرده نمی‌شود و هیچ وقت تنهای مان نمی‌گذارد. همیشه ماندگارتر و آزادانه‌تر با تو حرکت می‌کند؛ ولی آیا ما واقعا می‌توانیم با انسان‌ها آزادنه از هر چیزی که در دل داریم، حرف بزنیم و یا خیر؟ آیا ما می‌توانیم همراه انسان‌ها قهر کنیم و هر وقت که خواستیم، دوباره بیاییم و سر حرف را از سر بگیرم و یا خیر؟ ولی می‌بینیم که این امکان ندارد. پس هنر به مراتب بهتر از انسان بوده و زندگی با هنر می‌تواند قشنگ‌ترین حس را برای انسان ببخشد.