رویارویی جغرافیا و فضای مجازی

صبح کابل
رویارویی جغرافیا و فضای مجازی

نویسنده: محمد محمدی

از اواخر دهه ۱۹۶۰، انقلاب جهانی ارتباطات آغاز شد؛ هنگامی که نخستین ماهواره‌ها، در مدار زمین قرار گرفت و بی‌درنگ از آن برای ارسال سیگنال‌ها از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر در روی زمین، استفاده شد. امروزه، ماهواره‌ها می‌توانند هزاران هزار کانال ارتباطی را به طور هم‌زمان اداره کنند. شماری از آن‌ها دایماً نشانه‌هایی می‌فرستند که به هواپیماها، کشتی‌ها و حتا خودروهای شخصی، این قابلیت را می‌دهد تا موقعیت شان را با دقت بسیار بالایی تعیین کنند. در زمان حاضر نیز، کیفیت و ظرفیت ارتباطات زمینی با پیش‌رفت‌های عمده‌ای که در زمینه‌ی فیبر نوری رخ داده، به طرز حیرت‌انگیزی افزایش یافت. نمونه‌ی بارز کاربرد این شکل تازه از فعالیت‌های دوسویه‌ی کامپیوتری که در عرض کم‌تر از سه دهه، از قبضه‌ی چند موسسه پژوهشی در امریکا، به سیستم جهانی هزاران هزار شبکه‌ی مرتبط با‌هم، مبدل شده است که میلیون‌ها کامپیوتر را به یکدیگر، وصل می‌کند و به نظر می‌رسد که ظرفیت و تنوع‌پذیری آن نامتناهی است.

افراد گوناگونی، در درازای چهار دهه‌ی گذشته، مرگ جغرافیا را پیش‌بینی کرده بودند. تافلر (۱۹۷۰) این دیدگاه را در کتابش به نام «شوک آینده»، بیان کرد و استدلال کرد که تحول تکنولوژی‌های ارتباطات، حمل‌و نقل، جا به‌جایی وسیع مردم و کالا به این منجر شده که مکان را منبع تنوع نبینیم. اخیراً نیز در کتاب «وحدت مالی جهانی» از ابراین «مرگ جغرافیا»، مطرح شد. ابراین معتقد است، تعامل‌های تجارتی در فضای دیجیتالی، جایگاهی برای جغرافیا نگذاشته است.

گوئنهو، اعتقاد دارد که که پایان دولت‌ها و ملت‌ها، آشکار است؛ کینجی اوهمایی، از مرگ آنان سخن می‌گوید؛ شاپیرو از پایان حاکمیت بحث می‌کند و پل ویرلیو، اعتقاد دارد که کرنوپلیتیک، جای ژیوپولیتیک را گرفته است. او می‌گوید که به جای سرزمین، ما هم‌اکنون با زمان تعامل می‌کنیم. توزیع سرزمینی، جای خود را به توزیع زمانی داده و حکومت بر سرزمین به حکومت بر زمان تغییر شکل داده است. اصطلاح سرزمین زدایی نیز به وسیله‌ی پل ویرلیو ابداع و مسأله‌ی بحث‌برانگیز پایان قرن بیستم شد. این اصطلاح در میان دیگر موارد، همانند جهانی شدن، فرامحلی، پسا استعماری، پساملی، فراملی، فضای سوم، فضای اینترنتی و… به وجود آمد که در جهت توصیف بازسازی و ترتیب مجدد روابط فضایی ناشی از پیامد تغییرهای ژیوپولیتیکی، مادی و تکنولوژیکی پایان قرن بیستم، به کار گرفته شد. فوکویاما، پایان تاریخ را می‌بیند و پیروزی لیبرال‌دموکراسی را پیش‌بینی می‌کند؛ پیروزی‌ای که تفاوت‌های مکانی– فضایی را از میان بر می‌دارد؛ یعنی همان مرگ جغرافیا…

 باید گفت که اساساً در ژیوپولیتیک فوکویاما، مکان‌ها در سراسر جهان از نظر ویژگی‌های جغرافیایی خود، مورد نظر قرار نمی‌گیرد. بنا براین در تز پایان تاریخ فوکویاما، جغرافیا در گفتمان ژیوپولیتیکی، حضور ندارد.

دیوید اسلیتر، اگنیو، کوربریج، اتو، والرشتاین، پیتر تیلور، دالبی و… مخالف نظریه‌ی «از میان رفتن جغرافیا» هستند. به طور مثال؛ اتو، در مقاله‌ای با نام «پایان ژیوپولیتیک» به نقد افکار ویرلیو، ابراین و دیگر کسانی که به بی‌اهمیت شدن جغرافیا معتقداند، می‌پردازد. پیتر تیلور نیز اقتصاد سیاسی را در تحلیل‌های ژیوپولیتیک خود اختیار کرده است. والرشتاین، نظریه‌های «از میان رفتن جغرافیا» را بیش از اندازه، اغراق‌آمیز می‌داند. وی معتقد است، حکومت به صورت سیاسی باقی خواهد ماند و بازیگر اصلی جهان ژیوپولیتیک خواهد بود.

برخلاف پیش‌بین‌های آینده‌شناسان؛ عصر اینترنت، بی‌مکان نیست. تولید اطلاعات و دانش، در واقع ریشه در مکان‌های ویژه دارد که پیتر هال و مانویل کاستلز، از آن با عنوان «محیط- اقلیم‌های نوآوری» یاد می‌کنند و آن را نیز تیوریزه کرده اند.

اینترنت، جغرافیا دارد و مکان جغرافیایی اینترنت، شبکه‌ها و گروه‌هایی را می‌سازد که فرایند جریان اطلاعات در مکان‌ها، تولید و مدیریت می‌شود. بنا‌بر این، هم به لحاظ پراکندگی فضایی و هم به لحاظ تمرکز فضایی، جغرافیای جدیدی را مشخص می‌سازد؛ اما کنش متقابل میان هر دو فرایندها، چیزی است که «فضای جریان ها» نامیده می‌شود.

معماری و دینامیک شبکه‌های چندگانه، منابع معانی برای هر مکان است. فضای منتج از جریان‌ها، شکل جدیدی از فضا است که مشخصه‌ی عصر اطلاعات است؛ اما بی‌مکان نبوده و به مکان‌هایی اتصال می‌یابد که به وسیله‌ی شبکه‌های کامپیوتری ارتباط دارد و فاصله را به صورت مجازی محدود می‌کند؛ اما جغرافیا را از میان نمی‌برد.

بیان این مطلب درست است که بیش‌تر رشته‌های دانشگاهی در حال گسترش و استفاده از جهان مجازی، در بخش‌های مرتبط هستند که این امر، در رشته‌ی جغرافیا نیز، مورد استفاده قرار گرفته است.

بعد جغرافیایی اینترنت را می‌توان از چند منظر تحلیل کرد:

۱: جغرافیای تکنیکال یا فنی؛

۲: توزیع فضایی کاربران؛

۳: جغرافیای اقتصادی اینترنت.

امریکا، بزرگ‌ترین پهنای باند را در جهان دارد. از این رو، در پیوند میان کشورها، نقش مرکزی را ایفا می‌کند که توزیع ناموزون زیر‌ساخت‌های تکنولوژیک، ثروت و آموزش را در زمین، نشان می‌دهد.

بنابر این، الگوهای فضایی کاربران اینترنت؛ الگوهای تکه تکه به لحاظ جغرافیایی را نشان می‌دهد که بر اساس آن؛ ثروت، تکنولوژی و قدرت آن نمایش داده می‌شود. این به معنای جغرافیای نوین توسعه است. در درن کشورها نیز، تفاوت‌های فضایی بزرگی، در استفاده از اینترنت وجود دارد. نخست نواحی شهری در کشورهای توسعه‌یافته و در حال توسعه که ناموزونی در استفاده از اینترنت دیده می‌شود. پس از آن، نواحی روستایی و شهرک‌ها، در دست‌رسی به اینترنت، پس‌ماندگی و مشکل‌های زیادی دارند که این، برخلاف هیاهو و سرو صدای آینده‌شناسان تکنولوژی است. این موضوع، در آینده تنوع جغرافیای اجتماعی را نشان خواهد داد و در این تنوع؛ جغرافیا، نشان خواهد داد که نسبت به هر زمانی، مهم‌تر و اثرگذارتر از قبل، در امر شناخت جوامع نقش بازی می‌کند.

آشکار است که اقتصادها، به شکل روز‌افزونی به هم وصل می‌شوند و نیروهای جهانی، در دورترین و حاشیه‌ایی‌ترین نواحی نفوذ می‌کنند؛ اما این‌گونه فرایندها، به وسیله‌ی مکان‌های ویژه با تاریخ، محیط و جوامع متفاوت، تعدیل و تفصیل می‌شوند. این امر، جغرافیای نابرابری را بیش از پیش، برجسته‌تر خواهد کرد.

چنانچه دانشمندان علوم اجتماعی، سیاسی و جامعه‌شناسی، معتقد اند که جهت فهم فرایندهای جهانی، در نخست باید جغرافیای آن‌ها را درک کنیم. در جهان به شدت متغییر، زمانی که سرنوشت و ایده های ما به صورت وسیع به دیگران در نقاط و مکانهای مختلف وابسته است، مطالعه جغرافیا فهمی از به هم پیوستگی های واقعی، که زندگی هر فردی را تحت شعاع قرار می دهد، به وجود می آورد.

هرچند که مفهوم جغرافیا، پویاتر و تغییر‌یافته‌تر شده است؛ اما این به معنای بی‌اهمیت‌شدن آن نیست. ما، با پایان جغرافیا، مرگ ژیوپولیتیک و «از میان‌ رفتن مرزها» و نبود موضوعیت سرزمین، مواجه نیستیم. به نظر می‌رسد که قلمرو سرزمینی، هم‌چنان به صورت یک ناظر، بر روی فرایندهای جهانی باقی می‌ماند؛ زیرا از لحاظ سیاسی، قلمرو سرزمینی، جایی است که منافع در قالب آن معنا می‌یابند. هم‌گونه، نظر به سیر زمان و غنای علمی بشریت، تمام علوم در حال تحول و آرایشی جدید اند. به هرحال، فهم جغرافیا در تحولات جهانی، نیازمند بررسی، ممارست و توجه بیش‌تر به این علم است، نه قرار دادن آن در انزوا.