ترس، از آلوده شدن به ویروس کرونا کشنده‌تر است

صبح کابل
ترس، از آلوده شدن به ویروس کرونا کشنده‌تر است

نویسنده: مرسل علی

دیروز یازدهمین روز در قرنطین، روزِ طولانی و بدی بود. چهار ساعت میان وحشت ناتمام ماندم. در بخش عاجل در هر اتاق شش تخت که با پرده‌های پارچه‌ای جدا شده بودند. هر تخت یک نرس. نرس‌ها هر کدام حداقل چهارده ساعت با وقفه‌های کوتاه نان و قهوه کار می‌کنند. پهلویم مرد هشتادوچند ساله‌ای بود که بعد از یک هفته آلودگی، به داکتر مراجعه نکرده بود، تا این که خانمش قهر کرده خانه‌ی دخترش به شهر دیگر رفته و بعد از دو شبانه‌روز تب شدید، به امبولانس زنگ زده که به شفاخانه منتقلش کرده اند.

 بعد از آزمایش ابتدایی که از ترشحات بینی می‌گیرند؛ تنگی نفس، درد قفسه سینه و ضعف از علائم برجسته بود. در سه روز قبل مداوم برای ۴۸ ساعت سردردی شدید داشتم. گلویم از دو روز قبل خارش داشت که گمان می‌کردم حساسیت فصلی است. بعد معاینه‌ی فشار خون و تنفس داکترها، هنوز مطمئن نبودند که آلوده‌ام و بدون تأمل به بخش عاجل منتقل شدم. بخش عاجل بستر خالی نبود. تا خون گرفتند و معاینات ابتدایی را انجام دادند، دستگاه تنفسی نصب کردند تا تنفسم به روال عادی برگردد.

متخصص آمد؛ با چهره‌ای که انگار یک بناگاه را ویران می‌کند، گفت: جوانی و مهم‌تر از همه سابقه‌ی مرض مزمن و عمل تنباکو و الکل نداری؛ یعنی این ویروس برایت خطر ندارد. تا حرفش تمام شود صبر نتوانستم. پرسیدم یعنی مثبت است؟ نه، هنوز نمی‌دانیم. ولی باید آماده باشی. منتظر نتیجه‌ی آزمایش خون، ادرار و آزمایش حاملگی ماندم. آرزو می‌کردم خونم آلوده نباشد. دوساعتی ناآرام بودم. ترس با استرس آمیخته، چیزی شبیه یک بی قراری غیر قابل تعریف. سردردی هر لحظه بیش‌تر می‌شد. نرس تسکین‌کننده آورد و کمی به خواب رفتم.

با صدای عجله‌ی نرس‌ها بیدار شدم. در تخت پهلو، آن مرد هشتادوچند ساله تمام شده بود. نرس‌ها می‌گفتند از خانواده‌اش در این شهر کسی نیست و… آن طرف‌تر مرد دیگری بود که دستگاه تنفسی روی صورتش نصب بود و بدنش پوشیده از سیم‌ها بود. خانمی بود که پی‌هم سرفه می‌کرد. مردی که به بخش دیگری منتقل شد. کمی نگذشت که داکتر آمد. بهتر استی؟ گیج بودم نفهمیدم چی گفت. تاریخ تولد و اسمم را باز پرسید. فهمیدم برای این که مطمئن شود حواسم است یا نه، می‌پرسد. خونت پاک است؛ اما تا معلوم شدن نتیجه‌ی نهایی باید در اتاق تنها قرنطین شوی. خانه رفته می‌توانی؟ گفتم آری می‌توانم.

دستگاه را از بدنم جدا کرد. از شانه‌ام گرفت تا لباس‌هایم را بپوشم. نسخه‌ای به دستم داد و آرزوی صحت‌مندی کرده راه خروجی را نشان داد. بعد از چند ساعت میان آلوده‌شدگان، در ۱۲ ساعت گذشته به توصیه‌ی داکتر در قرنطین انفرادی بودم. ماندن در یک اتاق تجربه بدتری بود؛ تجربه‌ای که جدیت این ویروس را بیش‌تر درک کردم. امروز صبح جواب آزمایش رسید. منفی است. پیام را سه بار خواندم. بلی منفی است. از حس بدی که پی هم تلقین می‌شدم که آلوده‌ام، رها شدم. من این فرصت میان خانواده ماندن را از نو یافتم.

کرونا را لطفا جدی بگیرید؛ اما ترس و استرس و شک را به خود راه ندهید؛ ورنه تا پیش از رسیدن کرونا، ترس شما را از پا می‌اندازد.