هیچ گروه‌ قومی اکثریت‌ نیست؛ اقلیت‌ها‌ در افغانستان اکثریت استند

صبح کابل
هیچ گروه‌ قومی اکثریت‌ نیست؛ اقلیت‌ها‌ در افغانستان اکثریت استند

نویسنده: علی محبی
روزنامه‌ی صبح کابل، روز سه‌شنبه -۲۵ جوزا- در صفحه‌ی هشتم شماره‌ی ۳۹۵ این روزنامه، مطلبی را زیر نام «چرا نسل‌کشی هزاره‌ها، نسل‌کشی نیست؟!» نشر کرده است. این مقاله را مجیب ارژنگ نوشته است. آقای ارژنگ در این مقاله، هزاره‌ها را به عنوان گروه اقلیت قومی-مذهبی در معرض نسل‌کشی شمرده و تلاش کرده است با استناد به تعریف نسل‌کشی در ماده‌ی ششم اساس‌نامه‌ی دادگاه کیفری بین‌المللی، مصداق‌های نسل‌کشی را در این گروه «اقلیت قومی – مذهبی» بررسی کند.
با درنظرداشت تعریف اقلیت‌های قومی و مذهبی در اسناد حقوق بشر و حقوق بین‌الملل، به نظر می‌رسد کاربرد اقلیت قومی-مذهبی برای هزاره‌ها که یکی از چهار قوم کلان در افغانستان استند و در حاکمیت و قدرت سیاسی حضور دارند، نادرست است. هم‌چنان بر اساس تعریف نسل‌زدایی در اساس‌نامه‌ی دادگاه کیفیری بین‌الملل مصداق‌هایی که ارژنگ در این مقاله شمردند، به نظر می‌رسد ساده‌سازی نسل‌زدایی به کشتار جمعی توسط گروه‌های تروریستی و شوک روانی پس از فاجعه‌های کشتار است. بنا بر این، در این یادداشت به صورت فشرده در باره‌ی اقلیت قومی نبودن هزاره‌ها و مصداق‌های نسل‌زدایی هزاره‌ها در افغانستان می‌پردازم.

چرا هزاره‌ها اقلیت قومی-مذهبی نیستند؟
به لحاظ مفهومی، اکثریت و اقلیت از مفاهیم نسبتا جدید در حقوق بین‌الملل به شمار می‌روند و این مفاهیم، در جوامع مختلف به صورت گوناگون تفسیر می‌شود. تعریف فرانسیسکو از اقلیت را می‌توان تعریف جامع‌تر دانست و بر اساس تعریف فرانسیسکو؛ «اقلیت عبارت از گروهی است که در حاکمیت شرکت نداشته و از نظر تعداد کم‌تر از بقیه باشند و اعضای آن در حالی که تبعه‌ی آن کشور استند، ویژگی‌های متفاوت قومی، مذهبی یا زبانی با سایر جمعیت کشور دارند و دارای نوعی حس وحدت منافع و همبستگی در جهت حفظ فرهنگ و آداب و رسوم یا زبان خود استند.» این در حالی است که هزاره به عنوان یکی از گروه‌های قومی کلان کشور، در قانون اساسی کشور نام گرفته شده و سرور دانش به عنوان معاون دوم ریاست‌جمهوری از آدرس همین گروه قومی در قوه‌ی مجریه‌ی دولت افغانستان، حضور دارد. همین گونه بیش از ۳۰ نماینده‌ی پارلمان مربوط به همین گروه قومی-مذهبی می‌شود. همان گونه که شما می‌دانید، تا هنوز نفوس‌شماری معیاری که همه با مکانیزم آن موافق باشند و اعتبار داشته باشد، صورت نگرفته است. بنا بر این، تنها چیزی را که می‌توان با جرأت گفت، این است که در افغانستان تنها اکثریت، اقلیت‌ها است و این جا کشور اقلیت‌ها است.
اقلیت و اکثریت‌سازی در افغانستان، پیش از هر چیز دیگر، یک پروژه‌‌ی سیاسی ناکام است که هدف آن، تسلط گروه قومی خاص بر سایر اقوام ساکن در کشور است. هزاره‌ها با راه‌اندازی دادخواهی به رسمیت‌شناسی نسل‌زدایی در افغانستان، خواهان به‌رسمیت‌شناسی و ایجاد سهولت مهاجرت و پناهندگی در کشورهای بیرون نیستند. انسان‌های هزاره در خاک این جا ریشه دارد و به عنوان یکی از گروه‌های قومی مطرح و تأثیرگذار بر حاکمیت و سرنوشت سیاسی کشور، بیش‌ترین حضور را در انتخابات‌های کشور داشته اند. هزاره‌ها در مشروعیت‌دهی و مشروعیت‌زدایی نظام موجود مؤثر اند و در حد اقلیت قومی نیستند که حضورشان در دولت انکار شود. شاید کاربرد مفهوم اقلیت قومی و مذهبی هزاره در مقاله‌ی شما از روی بی‌توجهی بوده باشد؛ اما با مثال‌زدن اقلیت سیک هم‌وطن ما، نمی‌شود این طور فهمید. هزاره‌ها به تعداد خانواده‌ی‌ اقلیت هم‌وطنان سیک، طایفه دارند. امیدوارم از اشاره‌ی من به هم‌وطنان ‌سیک، برداشت سوء نشود؛ اما جلب حمایت قانونی برای اقلیت‌های قومی-مذهبی با شناسایی نسل‌زدایی ‌هزاره‌ها، دو امر متفاوت است. به هر صورت؛ به دلایلی که ذکر کردم، فکر می‌کنم هزاره‌ها اقلیت قومی-مذهبی یا اقلیت قومی در افغانستان نیستند. طرح این بحث به منظور دامن‌زدن به مسئله‌ی اکثریت و اقلیت‌سازی نبوده و تلاشی برای ایجادکردن مانع بر راه پروژه‌ی اقلیت و اکثریت‌سازی و وضاحت بود.
چرا ساده‌سازی نسل‌زدایی هزاره‌ها؟
فکر می‌کنم که نسل‌زدایی معادل بهتری برای Genocide است. از این جهت که کشتار جمعی یا جزیی یک گروه قومی یا مذهبی، یکی از مصداق‌های جنایت نسل‌زدایی است. در زمینه‌ی استعمال مفهوم نسل‌کشی یا نسل‌زدایی ایرادی ندارم و جا افتاده است. شما در مقاله‌ی تان تلاش کردید نسل‌کشی هزاره‌ها را در افغانستان با اتکا به تعریف و مصداق‌های تعریف‌شده در اساس‌نامه‌ی دادگاه کیفری بین‌المللی بررسی کنید و به این نتیجه رسیده اید که کشتار هدف‌مند هزاره‌ها در چند سال اخیر و شوک روانی خانواده‌ی قربانیان پس از فاجعه را، می‌توان به عنوان مصداق‌های کشتار و آسیب روانی نسل‌زدایی قلم‌داد کرد و این درست است؛ اما مسئله‌ی قابل توجه در این بخش مقاله‌ی شما، ربط‌دادن کشتار هزاره به تروریزم است؛ در حالی که نسل‌زدایی تحت حاکمیت دولت، به دلیل اقدام‌کردن یا اقدام‌نکردن صورت می‌گیرد. انسان هزاره به عنوان رأی‌دهنده و مالیه‌دهنده‌ی دولت افغانستان، از تروریزم که با تمام زمینه‌های زندگی مشکل دارند، انتظار عمل‌کرد انسانی ندارد و از طرفی، گروه‌های تروریستی متعهد به رعایت ارزش‌های انسانی و اسناد بین‌المللی حقوق بشر نیست؛ بل که این دولت افغانستان است که متعهد به کنوانسیون‌های حقوق بشری است و حکومت یکی از قوای سه‌گانه‌ی‌ دولت و دولت یکی از ارکان‌های کشور ما است. بنا بر این، اقدام‌نکردن حکومت که یکی از قوه‌های دولت جمهوری اسلامی افغانستان است، به معنای سکوت ارگ نیست؛ بل که خود به عنوان عامل نسل‌زدایی قابل طرح است. اقدام‌نکردن ارگ که نماد حکومت است، به معنای تنزیل‌دادن نسل‌زدایی هزاره‌ها در حد حملات تروریستی نیست.
هزاره‌ها در افغانستان تنها مورد کشتار جمعی یا فردی قرار نمی‌گیرند و تنها در شش سال اخیر در خطر و معرض کشتار هدف‌مند قرار نگرفته اند؛ بل که به صورت سیستماتیک از گذشته‌های دور تا اکنون در خطر و معرض نسل‌زدایی فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی قرار گرفته اند. سهمیه‌بندی کانکور، محدودیت مشارکت هزاره‌ها در بخش‌های مهم وزارت دفاع، داخله، امنیت ملی و به حاشیه‌راندن هزاره‌ها از بازار و اقتصاد کشور، ایجاد درگیری‌های درون‌قومی به صورت نمونه: مورد اخیر بهسود و جبریل هرات، در معرض نابودی قراردادن سربازان هزاره در جبهات جنگ است که به طور نمونه می‌توان از ۲۴ سرباز سلاخی‌شده‌ی هزاره در سال ۱۳۹۵ در پایگاه امنیتی جلریز یاد کرد. این سربازان، به صورت مستقیم توسط حکومت کشته نشدند؛ اما در معرض کشته‌شدن قرار گرفتند و هم‌کاری و حمایت صورت نگرفت و پس از فرار دو سرباز آن پوسته که یکی هزاره بودند، آشکار شد. هم‌چنان دولت پسابن، به صورت مستقیم در انحراف تطبیق ماسترپلان شهری برچی دست نداشت؛ بل که از طریق فراهم‌کردن رانت برای افراد سودجو از درون قوم هزاره، فرصت دادند تا برچی بر خلاف ماسترپلان شهری ساخت‌وساز شود و به زاغه‌نشین و حاشیه‌ی شهر کابل تبدیل شود. تأمین امنیت و ارایه‌ی برنامه‌های رفاهی و خدمات اجتماعی در وضعیت فعلی برچی، دشوارتر از هر حوزه‌ی امنیتی و ناحیه‌ی شهرداری است و از همین جهت، خیلی از عذرهای حکومت ظاهرا به نظر منطقی می‌رسد؛ اما استراتژی حکومت پسابن، همین بود و تطبیق شد؛ این ناحیه بیش‌تر از زمینه‌ی زندگی، به قفس و زندان مانند است که روحیه‌ی زندگی را آسیب می‌زند و در این جا، زمینه‌های زندگی در حال مردن و پژمردن است. ما صرف پس از حادثات انتحاری آسیب روانی نمی‌بینیم؛ بل که این گونه به صورت مستمر و دوام‌دار روحیه‌ی زندگی در میان گروه قومی هزاره از بین می‌رود و اقلیت‌خواندن و ساده‌سازی نسل‌زدایی نیز روحیه‌ی دوام آوردن و مقاومت را در میان این گروه قومی در معرض و خطر نسل‌زدایی، آسیب می‌زند. بنا بر این، نسل‌زدایی انسان هزاره را نمی‌توان با اقلیت قومی-مذهبی و حملات تروریستی فروکاست داد.
به عنوان انسان هزاره، هم‌دردی جناب ارژنگ برای من ارزش‌مند و قابل درک است؛ اما نسل‌زدایی یکی از بدترین جنایات ضدبشریت و انسانیت است و برای جلوگیری و روند شناسایی آن، باید با دقت و تکیه بر اصل حقیقت و واقعیت‌های موجود قلم و قدم بزنیم. هزاره‌ها، نمی‌خواهند مظلوم‌نمایی یا برای هم‌دردی محض دادخواهی کنند. ما به عنوان گروهی قومی در این کشور، در معرض و خطر نسل‌زدایی قرار داریم و برای ماندن و بهبود زمینه‌های زندگی تلاش می‌کنیم و لازم نمی‌دانیم در روند دادخواهی، بر آن چه واقعیت ندارد، تمسک جوییم. این نوشته، در حد باب گفت‌وگو و وضاحت بود و امیدوارم برداشت دیگر نشود.