شمار زیادی از شهروندان، به رسانههای همگانی و بودن در فضای مجازی، به اندازهای تمایل دارند که اگر به «زندگی پس از مرگ» با نگاه فرعونهای مصر میدیدیم؛ بدون شک، میخواستیم پس از مرگ، باید چند گوشی هوشمند بهروز و تلویزیون را با ما خاک کنند تا از دنبال کردن رسانهها و بودن در غیر واقعیت، بیبهره نمانیم.
رسانههای همگانی در زندگی انسانهای امروز، آنچنان مهم شده است که از آن و اثرهای آن جز به گورستان، فراری نیست.
از سویی هم به دلیل اهمیت و کارایی رسانههای همگانی در شکلدهی و سمتوسو دادن افکار عمومی، در حوزهی علوم سیاسی؛ رسانه، امروز چهارمین ستون قدرت (دولت) شناخته شده است.
در این نوشته، میخواهم به بزرگنمایی حاشیهها توسط رسانهها و دورکردن افکار عمومی از واقعیتهای مهمتری که زندگی همگانی را ساختار میدهد و اثرهای زیانبار آن در سایهی روش کار رسانههای افغانستان و«نگاه به هدف» شان، نگاهی داشته باشم.
از شش ماه به این سو، مهمترین بحثهایی که در رسانههای همگانی افغانستان و رسانههای منطقهای و جهانیای که به افغانستان پرداخته اند؛ در کنار درگیری غنی و عبدالله برای قدرت، تلاشها برای صلح با طالبان که مثلث؛ ارگ، کاخ سفید و قطر-پاکستان را در بر میگیرد، است.
در این تلاشها که از ۱۰ حوت سال گذشته، پس از امضای توافقنامهی صلح امریکا با طالبان شروع شد، تا حالا ۴۶۰۰ زندانی طالب از زندانهای افغانستان در بدل ۸۰۰ زندانی افغانستان از زندانهای این گروه آزاد شده است.
مهمترین اصل برای شروع گفتوگوهای صلح با طالبان، کاهش خشونتها است؛ اما به اساس آمار نهادهای امنیتی افغانستان، خشونتورزی این گروه، پس از شروع تلاشها برای صلح، هر روز بیشتر میشود؛ تا جایی که نیروهای امنیتی افغانستان، خونبارترین روزهای جنگی شان را در برابر این گروه در ۱۹ سال گذشته میگذرانند.
به اساس توافقنامهی صلح امریکا با طالبان، این گروه دیگر به نیروهای امریکا و همپیمانانش در افغانستان حمله نکرده، بلکه مکلف به تأمین امنیت شان نیز هست.
از این رو گروه طالبان، در تاکتیکی به رهبری امریکا و همکار استراتژیکش (پاکستان)، همهی نیروی جنگی خود را به سمت ارتش افغانستان متمرکز کرده و در ۳۲ ولایت کشور، حملههای تروریستی راه انداخته و میدان جنگ را تا درون شهرها پیش کشیده است.
از شروع تلاشها برای صلح؛ گروه طالبان، ۲۳۰۰حملهی تروریستی را در افغانستان انجام داده است که در اثر آن بیشتر از ۷۴۷ شهروند ملکی کشته و ۱۴۱۶ تن دیگر زخمی شده اند.
شمار قربانیان ارتش افغانستان در برابر حملههای طالبان هر چند روشن نیست؛ اما به اساس آمار شواری امنیت ملی، تنها در سه هفتهی (۱۱جوزا تا ۲ سرطان)، ۱۲۶۳ تن از نظامیان افغانستان در اثر حملههای طالبان کشته و زخمی شده اند. از سویی هم محمد اشرفغنی، رییسجمهور افغانستان، در پنج سرطان سال روان، در گفتمان دیداریای که از سوی (TED) برگزار شده بود، گفت که اکنون به گونهی میانگین روزانه ۳۰ تا ۳۵ تن از نیروهای امنیتی افغانستان در جنگ کشته شده و تا ۷۰ تن دیگر زخم برمیدارند.
به اساس حرف رییسجمهور، اگر شمار کشتهشدگان نیروهای امنیتی افغانستان را ۳۰ نفر و زخمیشدگان را ۷۰ نفر در روز بدانیم، از شروع تلاش برای صلح (۱۰ حوت ۱۳۹۸) تا اکنون، شمار کشتهشدگان نیروهای امنیتی افغانستان به ۴۲۰۰ و زخمیها به ۹۸۰۰ تن میرسد که بیشتر آنها قربانی حملههای طالبان بوده اند.
تا حال، هیچ رسانهی افغانستان به گونهی جدی به این نپرداخته است که چرا دولت، با وجود این شمار قربانیای که خشونتهای طالبان از شهروندان و نظامیان کشور میگیرد، جنگجویان این گروه را از بند رها میکند؛ چرا طالبان که ادعای حاکمیت اسلامی دارند؛ مسلمان میکشند؟
اگر معجزهای اتفاق بیفتد و دولت با گروه طالبان به صلح برسد، رژیم سیاسی پساصلح چگونه خواهد بود؟ آیا واقعا ممکن است که طالبان، دوام نیمهجمهوریت کنونی را بپذیرند؟ ساختار اجتماعی و سیاسی افغانستان پساصلح، چگونه خواهد بود؟
آیا ممکن است، آزادیهای نیمهجانی که حالا داریم را پس از آمدن گروه تروریستی طالبان در پایتخت نیز داشته باشیم؟
این پرسشها و مسألههایی که به آن اشاره کردم؛ مهمترین بحثهای چگونگی صلح با طالبان و برآیند آن است؛ مواردی که روی زندگی همگانی اثر گذاشته و ساختار سیاسی- اجتماعی و فرهنگی افغانستان پساصلح را روشن میکند؛ اما در رسانههای افغانستان، این بحثها پیوسته کمرنگ بوده و یا مطرح نشده است.
رسانههای افغانستان، بیشتر رسانههای تجاری و پروژهبگیر است؛ چنین رسانههایی، برنامههای خود را به اساس سفارشهایی که از فراهمکنندگان امکانهای مالی و گاه سیاسی شان میگیرند، به پیش میبرند.
ماهیت جامعهی رسانهای افغانستان و نبود جامعهی مدنی روشنگر، باعث شده است که رسانهها به عنوان ستون چهارم قدرت، جایگاه ارزشی خود را نشناخته و همچون حکومت، در شناخت منافع ملی ناتوان بوده و یا هم میلی به شناسایی و تلاش برای فراهمآوری آن نداشته باشند.
کارکرد رسانههای افغانستان را در درون این شناخت از آنها، بهتر میتوان به تماشا نشست.
اینروزها به اثر بیشتر شدن شمار حملههای تروریستی گروه طالبان بر پاسگاههای امنیتی و شهرها، ارتش افغانستان و گاه در همکاری با ارتش امریکا، از هوا به پاسگاهها و گردهمآییهای این گروه حمله میکنند.
شماری از رسانههای افغانستان، از شروع این حملهها پیوسته به نهادهای امنیتی افغانستان تاخته اند که چرا در اثر حملههای هوایی ارتش بر گروه تروریستی طالبان، شهروندان ملکی کشته شده اند.
این درست است که طرفهای جنگ، به اساس قواعد بینالمللی جنگ، مکلف به رعایت حقوق غیر نظامیان در زمان درگیری اند؛ اما این قواعد از زمانی که نوشته شده است، تنها به صورت یک نوشته باقی مانده است؛ زیرا خلاف نفس جنگ بوده و ماهیت تطبیقی ندارد.
در جنگ، «بستنی» توزیع نمیشود؛ جنگ برای کشتن و کشته شدن است و همیشه هم آسیبهای کناری خود را دارد؛ اما این واقعیت در مورد حملههای ارتش به محلهای امن گروه طالبان، حتمیتر میشود.
گروه تروریستی طالبان در روستاهایی بیشتر فعالیت دارند که باشندگان آن روستاها، بودن آنها را پذیرفته و مانعی برای آنها نیستند و یا هم درصدی زیاد همان روستا طالب بوده و یا با اندیشههای طالبانی زندگی میکنند.
زمانی که ارتش، قرارگاه فرماندههان طالب را بمبباران میکند؛ بدون شک اگر در آن قرارگاه خانم و کودک او باشند نیز کشته میشوند و همینگونه به خانههایی که در همسایگی آنها هست، نیز آسیب خواهد رسید و از آن فراری نیست.
با این همه، بیشتر از نفس جنگ چهل سال آخر و چرایی آن و همه زاویههای صلح با طالبان؛ آسیبهای جانبی و ناچیز حملههای هوایی ارتش بر طالبان، برای رسانههای افغانستان مهم بوده است. این رویکرد رسانههای افغانستان ناشی از بیارادگی در پیشبرد برنامهها، نبود نگاه پیشرو و واکنشهای امریکا، رسانههای جهانی و مهرههای مشخصی به حملههای هوایی آخر است.
زلمی خلیلزاد، نمایندهی ویژهی امریکا برای صلح افغانستان، پس از حملهی هوایی ارتش بر گروه طالبان در هرات، پنجشنبه (۲ اسد)، در برگهی تویترش نوشته است که در ۲۴ ساعت گذشته، خشونتها در افغانستان به گونهی بیسابقهای افزایش یافته و در نتیجهی آن، شمار زیادی جان باخته اند.
او، میگوید: «تصویرها و گزارش گواهان، نشان میدهد در حملهی هوایی نیروهای امنیتی در هرات، چندین غیرنظامی همراه با کودکان جان باخته اند. من این حمله را نکوهش میکنم و از بررسی در این باره، پشتیبانی خواهم کرد.»
زلمی خلیلزاد، حملههای گروه طالبان و کارگذاری ماینهای کنار جادهای آنها را که روزانه زندگیهای زیادی را در شهرها و روستاها پایان میدهد، نکوهش نمیکند؛ اما در حملهی ارتش افغانستان بر طالبان، اگر چند غیر نظامی کشته شد، آن را نکوهش کرده و خواستار بررسیهای آن میشود.
حالا اما، رسانههای افغانستان نیز، به نحوی نگاه خلیلزادی به افغانستان و صلح با طالبان دارد؛ نگاهی که افکار عمومی را از مسیری که باید، بر میگرداند و با به حاشیهکشاندن آن، در آرامی و بدون قدرت منازعه (قدرتی که شهروندان آگاه میتواند در برابر دولتها باشد)، زمینهی معاملههای بزرگ سیاسی و حقوقی در رابطه به سرنوشت شهروندان افغانستان را فراهم میکند.
از سویی هم این نوع برخورد ناآگاهانهی رسانهها، باعث میشود که فاصله میان مردم و حکومت بیشتر شود که این، بدون شک به زیان شهروندان و دولت و به سود طالبان است.
مانع شدن حامد کرزی در زمان ریاستجمهوریاش از حملههای هوایی شبانه بر تروریستان و منع کارگیری از سلاحهای ثقیل در برابر آنها، باعث قوتگرفتن داعش در ننگرهار و همینگونه گروه طالبان در همه بخشهای کشور شد؛ تا جایی که امروز به بزرگترین چالش سیاسی- نظامی و اجتماعی-فرهنگی افغانستان بدل شده است.
حالا هم اگر در اثر فشار رسانهها و افکار عمومی؛ دولت، از حملههای هوایی بر پاسگاههای طالبان خودداری کند؛ به دلیل پیچیده بودن جغرافیای جنگ با طالبان؛ پراکندگی پاسگاههای آنها در درون روستاهای افغانستان و روشن نبودن معمای صلح با این گروه، جنگ با آنها دشوار شده و تا اندازهی زیادی، پیروزی در برابر آنها را ناممکن میکند.
نیروهای امنیتی افغانستان با توجه به شرایط کنونی، بیشترین پیروزی در برابر گروه طالبان را در جنگ از راه هوا میتواند به دست بیاورد و دوام آن نیز برای نابودی طالبان و هر گروه تروریستی دیگر حتمی بوده و پا پسکشیدن از آن میتواند به نیرومند شدن این گروه و دیگر گروههای تروریستی بینجامد.
با توجه به اهمیتی که رسانهها به ویژه رسانههای دیداری و شنیداری در شکلدهی افکار عمومی و پرورش آن دارد؛ لازم است که برنامههای هدفمند و سازندهای را پیرامون مسائل مهم کشوری راه انداخته و از افتادن در گودال حاشیهها که شهروندان را از واقعیتهای مهمتر و اساسیتر دور میکند، خودداری شود. رسانههای افغانستان به ویژه رسانههای تصویری به دلیل همهگیر بودن و میزان اثرگذاری شان روی شهروندان، میتوانند در برنامههای سازندهای؛ عاملهای اساسی جنگ در کشور را ریشهیابی کرده و با گردهمآوردن افرادی که در بخش صلح مطالعهی دانشگاهی دارند؛ پیدا و پنهان صلح افغانستان را رو کرده و راههای رسیدن به آن را پیدا کنند و پلی شوند برای رسیدن شهروندان و دولت، در مسیری که به آشتی میان این دو منتهی شده و زمینهساز تأمین حقوق شهروندی شود.
از سویی هم رسانههای افغانستان به دلیل موقعیت ویژهی شان؛ اگر جایگاه ارزشی خود را درک کنند و به امکان فرهنگسازی خود باورمند شوند، میتوانند از هر جامعهی رسانهای دیگری بر پرورش خوبِ باور همگانی نقش چشمگیرتری داشته و جامعه را آهسته؛ اما دوامدار به سمت «دید ژرفتر به زندگی» و در نهایت روشنگری به پیش ببرد.