حافظه یا احساسات تاریخی

تقی حسینی
حافظه یا احساسات تاریخی

آیا یک ملت می‌تواند همانند یک انسان حافظه‌ای داشته باشد تا برای جلوگیری از تکرار خطا و پند گرفتن به آن مراجعه کند؟ حافظه‌ی تاريخي كه گاهي هم حافظه‌ی جمعي خوانده مي‌شود؛ تجلي يا نمود گذشته است. حافظه‎‌ی تاريخي، پهنه‌ی گسترده‌اي را در بر مي‌گيرد كه مي‌تواند شامل رويدادهاي تاريخي ديرپا و زودگذر باشد.

انسان‌ها بیشتر از اینکه در زمان حال زندگی کنند در گذشته زندگی می‌کنند؛ ادبیات محافظه‌کاری در این باره این گونه نظر دارد که رویه‌ی فعلی باید حفظ شود ( منظور شرایطی که فعلا دارند) زیرا این امر از گذشتگان به ما به ارث رسیده و باید این دموکراسی مردگان را نه تنها حفظ کرد بلکه برای تقویت آن نیز کوشید. ویلیام دلتای فیلسوف تاریخ و نویسنده‌ی کتاب ارزشمند تشیکل جهان تاریخی در علوم انسانی بر این باور است که زمان حالی وجود ندارد، بلکه هرچه است؛ زمان‌هایی است که گذشته، به عنوان مثال اگر تصور کنیم همین لحظه حافظه‌ی ما پاک شده چه اتفاقی خواهد افتاد، فرد حتی نمی‌تواند به خانه‌ی خود برود، چون به خانه‌ قبلا رفته بود هم اکنون می‌تواند برود، پس همه چیز در گذشته است و هر رویداد و رخ‌دادی در گذشته، اکنون را ساخته و پرداخته است.

تاریخ و تاریخیت، همیشه در همه‌ی دوران‌های زندگی بشری عنصری حیاتی و مهم به شمار می‌رفته است. چرا گذشته‌ی تاریخی و باستانی یک کشور همیشه مد نظر بوده و می‌گویند این و یا آن کشور دارای گذشته‌ی تاریخی و تمدنی بوده است. در تاریخ، چند مفهوم به‌هم‌بافته‌شده وجود دارد، زیبایی، مهندسی و خلاقیت؛ انسان یا بشری که از تاریخ خود آگاه نیست مثل کسی است که جهان را با آینه‌ی دیگران می‌بیند، چیزی از خود ندارد و مجبور و محکوم به این امر است. تاریخ را مکتوب می‌کنند و آثار تاریخی را به عنوان میراثی گران‌بها به مراقبت می‌گیرند. آثار تاریخ در افغانستان کجاست؟ چه کتابی یا سند معتبری در مورد آنان نوشته شده است؟ تمدن بلخ پنج‌هزارساله و به طور مشخص بالاحصار این شهر باستانی و قدیمی تبدیل به جایی برای رفع حاجت مردمان شده، این یعنی به معنای دقیق کلمه گند زدن به تمدن یک کشور . اما چرا در جامعه‌ی افغانستاني همه چيز از ١/١/١ شروع مي شود؟

چيزي كه وجود دارد زمان‌هاي فرهنگي و جزيره‌اي است كه در طول تاريخ اين كشور خود‌نمايي مي‌كند. تاریخی پرا کنده و منقطع که اصلا در امتداد یک خط و در پی تکمیل و هم‌پوشانی هم نیست. دوره‌های جدا افتاده‌ای که هر قوم سند افتخار آن را به سینه‌ی خود می‌زنند و خبری از سازندگی در آن نیست. اين به اين معنا است كه افغانستاني‌ها از تاريخ خود هيچ نمي‌دانند و چيزي كه بخاطر دارند تنها احساساتي است كه بيشتر مخرب بوده تا سازنده. جنگ قهرمانانه‌ی مقابل ابر قدرت‌هاي زمان و يا قهرماني‌هايی که جنبه‌ی بیشتر شخصی و قومی دارد تا ملی و ملتی.

چیزی که از حافظه‌ی تاریخی به یاد مردمان این سرزمین است همه جنگ است، جنگ است، جنگ و لشکر‌کشی‌های بی‌شمار. تاریخ این کشور از جنگ و ویرانی جدا نیست و همیشه مردمان این سرزمین به یاد رشادت‌های آنان در مقابل تجاوز و زور به داستان‌سرایی می‌پردازند. این موضوع نه تنها حافظه‌ی تاریخی نساخته بلکه احساسات پوچ و متوهمی را مبنی بر اینکه این سرزمین قتل‌گاه قدرت های بزرگ است، به وجود آورده است.

افغانستان هرگز در مقابل کشورهای بزرگ سر خم نکرده و به اشغال در نیامده. این احساسات تاریخی و به دور از منطق به این فکر نمی‌کند. اگر تاریخ ساخته می‌شد و این قهرمانی واقعیت داشت فعلا شرایط این گونه نبود، قهرمانی یعنی ساختن زندگی بهتر برای هم نوعان و هم‌وطنان خود. احساسات مخرب تاریخ،  ما را دچار سوء تفاهم کرده، باید برای پیشرفت و بالندگی قهرمانی کرد و تنها جنگ راه قهرمانی نیست.