پاتوقها برای جمع شدن دور هم و صحبت دربارهی شعر و ادبیات، سینما، فرهنگ و سیاست جای مناسب محسوب میشود؛ همینجا در کابل از پاتوقها برنامههای بزرگ مدنی، فرهنگی، ادبی، سیاسی و… برنامهریزی و مدیریت میشود. کارتهی سه و کارتهی چهار، به بزرگترین حوزهی مدنی افغانستان مبدل شدهاست. از یک نگاه مثبتتر در حال حاضر موارد ارزشی افغانستان از پاتوقهای کافهای و قهوهخانهای مدیریت میشود. من حدودا دو یا سه سال شده کلا در پاتوقها زندگی میکنم؛ پاتوق من خانهی دیگرم محسوب میشود. پاتوقی که من میروم خیلی ساده، صمیمی، سنتی و غریب؛ اما مدنی و جای خوبی برای فکرکردن، برنامهریزی، نوشتن و عملکردن است.
بیشتر دوستانی که برایم زنگ میزنند در کشور رسم است پس از سلام و علیک میپرسند: کجاستی؟ پاسخ شاید همیشگیام کارتهی سه بودهاست. به نظر میرسد که اگر بخواهیم به گونهی جدی روی موضوعات گوناگون کار کنیم، مطمینا نیاز به پاتوقهای اینچنینی داریم. خیلیها باورشان این است که بحث در پاتوق به دلیل عدم فوکس روی یک موضوع و پراگندگی چیزی جز خلط محبث نیست، یا هم حضور افراد بیشتر به پر کردن اوقات فراغت شبیه است؛ برخیها هم به هر نحوی احساس میکنند حضور در پاتوقها میتواند برایشان خطرساز باشد؛ حتا بعضیها بسیار بد با ماجرای پاتوقی برخورد میکنند و کردهاند.
مشكل ما در حال حاضر يك نظام غلط نيست؛ يك سيستم فكري اشتباه ناشی از شرايط حاد جامعه است كه هر مسألهای از جمله پاتوقهای کافهای و قهوهخانهای را از منظر مسائل جنسی تأويل میکنند؛ چنین رویکرد و نگاه نسبت به پاتوقها، واقعا از رویکردهای خوشگذارانهی برخی از افراد ناشی میشود. به هر صورت روزگار سرنوشت و تاریخ آیندهی نسلهای بعدی از همین پاتوقها رقم خواهد خورد؛ دیری نخواهد گذشت که تحولات جدی و بنیادی از پاتوقها را مشاهده خواهند کرد. بیشترین فعالیتهایی که گفته شد در همین پاتوقها طرحریزی میشود، همه گرد هم میآیند طرحها و ایدههای متفاوت دارند. هراز گاهی بحثها و گفتمانهای جدی و اساسی شکل میگیرد. تاریخ حکایت میکند که بزرگترین خودآگاهیهای شخصیتی و انقلابهای شکل گرفته از همینجاها بوده است، کاری به انقلاب، انقلابسازی و انقلاببازی ندارم؛ اما پاتوقها در کابل در جهت همدلی، همگرایی، همزیستی، دوستیابی، دوستداشتن و شناخت پیداکردن از افراد و جامعهای که در آن زندگی میکنیم نقش پُررنگی ایفا کردهاست.