جامعه‌ی غیر اخلاقی افغانستانی

تقی حسینی
جامعه‌ی غیر اخلاقی افغانستانی

اخلاق را می‌توان متأثر از موارد زیادی دانست؛ اخلاق را می‌توان به طرق مختلفی تعریف کرد؛ اخلاق دینی، اخلاق اجتماعی، اخلاق غیر دینی و…. اخلاق گاهی به معنای هنجاری کلمه یعن قوانینی که به ما بگوید چطور عمل کنیم که خوب است و گاهی به معنای این است که رابطه‌ی ما موقع عمل با خود چگونه است  معنا می‌شود.

بیشتر اخلاق را می‌توان تحت تأثیر آگاهی در دسترسی دانست که در ذهن مردم یک جامعه شکل گرفته و در ناخودآگاه آنان جا خوش کرده است. فرهنگ، عامل بسیار مهمی در شکل‌گیری این آگاهی در دسترس است. فرهنگ تمام دارایی انسان و جامعه است که از یک سو «خود» را در آن می‌یابد و هویت می‌گیرد و از سوی دیگر، مرز میان «خود» و «دیگری» را باز می‌شناسد. با این نگاه، می‌توان «فرهنگ» را مرز میان بودن و نبودن دانست؛ «بودن» تا آن‌جا که «خود» را به اثبات رسانده و آشکار می‌کند و «نبودن» از آن‌جا که «دیگری» را می‌بیند و به رسمیت می‌شناسد.

فرهنگ، عموما محصول تجربه‌ها و اندیشیدن نسل‌های پیش از ماست. فرهنگ به ما می‌گوید که «پیشینیان ما جهان را چگونه می‌دیدند و چگونه تفسیر می‌کرده اند.» آدمیان درون فرهنگ زندگی می‌کنند و با آن خو می‌گیرند. فرهنگ و بدیهیات عصری، گاه چنان استحکام می‌یابند و یخ می‌زنند که تمام انعطاف‌ شان را از دست می‌دهند.
فرهنگ‌ها به میزان باز و بسته بودن شان، اندیشه را در تنگنا قرار می‌دهند.

هر چه فرهنگ بازتر و امكان نقد بیشتر شود، فرصت گریختن و آزاد شدن از چتر آن، بیشتر فراهم می‌شود. فرهنگ‌های بسته و سنت، امكان تحرك اندیشه و اجازه‌ی «دگراندیشی» را از همگان مي‌ستاند. این فرهنگ است که می‌تواند اخلاق را تحت تأثیر قرار دهد، یا بهتر بگوییم هر فرهنگی اخلاق خاص خود را دارد. قضیه را از هر سویی که ببینیم یکسان به نظر می‌رسد.

اخلاق اجتماعی را می‌توان به شدت متأثر از فرهنگ دانست. اخلاقی که امروز در جامعه‌ی افغانستانی رواج دارد، محصول فرهنگی است که سال‌ها در افغانستان بوده و وجود دارد. نشانه‌های غیر اخلاقی این جامعه را می‌توان در بسیاری از رفتار‌ها و کنش‌های اجتماعی مردم مشاهده کرد. از زیر پا له کردن فرخنده و لگد‌مال کردن دختر دانشجو در محوطه‌ی دانشگاه کابل و نبود احترام اجتماعی و بدزبانی و بدگمانی همه همه را می‌توان مشاهده کرد. اخلاق اجتماعی‌ای که مخالف حتا آموزه‌های اسلامی است که خیلی‌ها از آن دم می‌زنند ولی به آن باور ندارند، شراب‌خوری که بد است؛ اما نماینده‌ی قانون معتاد به آن است و حتا در مقابل خدای خود با همان حالت ایستاده می‌شود. بی‌اخلاقی را حتا در گفتار مردم می‌شود لمس کرد. جدای از بدزبانی‌ها حتا خش‌زبانی‌های این مردم نیز آکنده است از خشونت و بدرفتاری.

اخلاق رواداری در این جامعه مرده، تسامح و تساهل از  میان رفته و یا اصلا وجود نداشته است. خود را بر دیگران ترجیح دادن از اولویت‌های هر فرد شده و دیگر کسی نمی‌بیند همسایه گرسنه است و به دیدار خدا به عربستان سعودی می رود. خانه‌ی حاجی، زن حاجی و موتر حاجی منظور است و نه در محشر (مشعر) رفتن شعور پیدا کردن است و سر بریدن هواهای نفسانی  در منا است.

جامعه‌ی ما بد‌اخلاق است؛ چون آنچه را برای خود می‌پسندد برای دیگری نمی‌پسندد. در جامعه‌ی ما اخلاق خوب مرده است؛ چون دزدی زیاد است، دزدی از مال مردم، وقت مردم، و آینده‌ی مردم . در جامعه‌ی افغانستانی اخلاق نیست؛ چون زورگویی حاکم است و بدون زور نمی‌توان کاری از پیش برد. در جامعه‌ی افغانستانی اخلاق را نمی توان دید؛ چون تظاهر به خوب بودن با خود خوب بودن فاصله‌ی زیادی دارد. از همین‌ رو است که به زودی خط‌کشی‌های سخت میان افراد، نهادها، دسته‌ها و گروه‌های اجتماعی کشیده می‌شود  و «زیست سالم با دیگری» را که نشانه‌ی دوم و مهم «انسان اخلاقی » است، به مسلخ کشیده و قربانی می‌کند. در وضعیتی که از آن به «آشوب اخلاقی » یاد شد، آهسته آهسته «بداخلاقی » خود را همچون یک فرهنگ به جامعه می‌نمایاند و تمام‌قد در برابرِ فرهنگ حقیقی ایستاده و از راه «گسترش نادانی» به بازتولید خود می‌پردازد. سیطره‌ی نادانی، شیره‌ی جان فرهنگ را می‌کشد و انسان و جامعه را از مغز تهی ساخته و بدین‌ سان او را تا مرزهای «انسان طبیعی» به قهقرا می‌برد. جامعه‌ی بی اخلاق چهره‌ی کریه‌ای دارد که قابل تحمل نیست.