سخی محسن
سفرهی نان شب را پهن کردیم که ناگهان «رفیع جسور»، بدون آگاهی قبلی وارد اتاق شد، از رنگِ پریده و نا آرامی عجیبی که در چهرهاش نمایان بود، فهمیده میشد که از حادثهای برگشته و انگار هنوز از اتفاقی هراس و دلهره دارد. گفتم چند بار است زنگت زدم، چرا مبایلت را خاموش کردی؟ گفت: «گمشکو! دزدان همهی دار و ندارم را با خود بردن، خدا را شکر آسیبی به خودم نزدن» دقیقتر نگاهش کردیم، لباسش خونآلود بود. حس کردم زخمش را پنهان میکند که گفت: «خون لباسهایم از من نیست؛ دزدان وقتی مرا وارد سیت عقبی موتر کردند، سیت موتر پر از خون بود، شاید پیشتر از من کسی دیگر طمع دزدان زورگیر قرار گرفته بود. خدا میداند بیچاره زنده مانده باشد!» پیوسته از زندگی شخصی حرف میزد که سیت موتر و لباسهایش را پر خون ساخته بود. شام روز دوشنبه است، او وقتی از چهار راه شهید میخواهد به خانهاش برگردد، در سرک عمومی و در فاصلهی چند متری با پولیس، دزدان از پشت به او حمله میکنند و با زور داخل موترشان میکند. یک دزد تفنگچه را در گلویش میگیرد و دو تای دیگر با چاقو در شکم و سینهاش، او را تهدید به مرگ میکنند.
دزدان میگویند «اگر مقاومت کنی، مغزت را باد باد میکنیم» او التماس میکند به خودش آسیب نرسد و هر چه با خود دارد را بگیرند. دزدان موبایل، آیپد، پول و حلقهی نامزدیاش را میگیرند. خودش را تا بادام باغ کابل میآورند و در این مسیر، از چند بازرسی پولیس رد میشوند؛ اما هیچ پرسانی نیست. او میگوید دوبار در نزدیکی پولیس تلاش میکند، از پولیس کمک بگیرد؛ دزدان چاقو را در جانش فرو میکنند و سطحی زخمی میشود. آنها اخطار میدهند مبادا کوشش کند و گرنه با چاقو سوراخ سوراخش میکنند. دزدان بهطور عادی از پاتکهای پولیس رد میشوند و در هیچجایی، پولیس متوجه نمیشود، اینگونه «جسور»، موفق نمیشود که از پولیس همکاری طلب کند و شکار دزدان میشود. این اولین بار نیست که او در چنگ دزدان افتاده است؛ یک روز قبل در شاهراه کابل-بدخشان با مسافران همراهش به دزدان باج داده و خودش را نجات میدهد و تقریبا دو ماه قبل موبایلش را، دزدان موترسایکلسوار تفگچهدار در ناحیهی سوم شهر کابل ربودهاند. دزدی و زورگیری در سالهای پسین و خصوصا در ماههای اخیر، در افغانستان و خاصتا در پایتخت کشور افزایش چشمگیری داشته است. سطحینگری و ضعف مدیریت نهادهای مسؤول در برابر آن، تیغ تیز و برندهی این قماش را به استخوان نازک شهروندان رسانده است.
بیگمان «رفیع جسور»، نخستین شهروند آسیبپذیر این رویداد نیست و آخرین آن نیز نخواهد بود. همین چند ماه قبل، پدیدهی شوم دزدی و زورگیری، جان علیسینای دانشجو را در غرب کابل نیز به خاطر یک کمپیوتر و مبایل گرفت. این رویدادها، به عنوان مشت نمونهی خروار است که ذکر کردم، مردم عام روزانه، شاهد دهها و صدها واقعه دزدی ، قتل، تاراج و زورگیری در قلب پایتخت و دیگر شهرهای افغانستان است که نام بردن و یادآوری از هر یک آن، از توان این متن بالاست؛ اما واقعیت این است که شمار دزدان، باجگیران، زور گیران، اختطافچیان و آمار قتل، غارت و تجاوز، همهروزه رو به افزایش است و دولت نتوانستهاست، در مبارزه علیه این نابسامانیها پیروز شود. دزدی و غارتگری امروزه در شهر کابل به یک معضل کلان اجتماعی بدل است که امنیت روانی، مالی و جانی مردم را به مخاطره انداخته است. ترس و نگرانی از شرِ دزدان در کوچه-پس کوچههای کابل سلامت مال و جان همه را تهدید میکند و این تنها به کوچهها خلاصه نمیشود که حتا دزدان به خانهها و مسکن مردم نیز دسترسی دارند و قضایای مختلف دزدی و غارت اموال از خانهها و منازل مسکونی را نیز شاهدیم.
دزدان به نامهای افراد مستحق، کارگران شهرداری و کمک کنندههای اجتماعی و به اشکال مختلف پنهان و آشکار در پشت خانههای مردم حاضر میشوند و به این بهانهها وارد منزل شده و با استفاده از سلاحهای خفیفه، ساکنین آنرا تهدید نموده و از پول تا زیورات و هر چیز با ارزش را از خانوادهها غارت و به یغما میبرند. دزدان در کابل، امروزه دیگر یک چهرهی مشخص ندارند و از یک وسیله و روش استفاده نمیکنند، بلکه به روشهای مختلف و وسیلههای متفاوت دست به دزدی و غارت میزنند. از دزدان مسلح موترسایکلسوار تا موترداران اختطافچی و چاقو به دستان و معتادان، امنیت جان، مال و سلامت روانی مردم را تهدید و زندگی را به همه دشوار ساخته است. پرسشی که مطرح میشود این است که چرا دزدی و غارتگری در این روزها به پیمانهی وسیع بیشتر شده؟ چرا باند و گروه دزدان رو به افزایش است؟ مسؤول واقعی کیست؟ مکلفیت دولت در برابر سلامت جان و مال مردم چیست؟ چرا وزارت داخله نتوانسته جلو راهزنان و دزدان را بگیرد؟ پولیس چه میکند؟
بیگمان افزایش دزدی و غارتگری که امروز به یک چالش و معضل اجتماعی بدل شده است، ریشه در فقر، میزان روز افزون بیکاری و تنگدستی، عدم توازن اقتصادی-اجتماعی، ضعف مدیریت نهادهای مسؤول امنیتی و ناتوانی و ضعف حاکمان و رهبران حکومت دارد. حاکمانیکه به باور مردم عام فقط در غم پر کردن جیب خود اند و فقر و بیچارگی مردم را از یاد بردهاند. رهبرانیکه وعدههای «شغل میلیونی»شان هیچگاه عملی نشده و مردم را فقیرتر ساخته است. این مکلفیت حکومت است که جلو دزدان و راهزنان را بگیرد. پولیس مسؤول حفاظت از جان و مال شهروندان است؛ اما به دلیل فساد موجود و کوتاهیهای پیهم، مردم عام باور دارند که پولیس و مسؤولان، علاوه بر کوتاهی و سهلانگاری، شریک دزدان است و از دزدان باج میگیرند. متاسفانه این بیاعتمادیِ کمی نیست که روان اجتماعی را آسیب زده است. در چنین وضعیت تا زمانیکه حکومت و نهادهای مسؤول برای رفع بیکاری چارهاندیشی نکند، مطمینا در جمع کردن سلاحها و سرکوب دزدان مسلح ناکام خواهد بود؛ بنا براین مکلفیت حکومت است که تدبیری درست برای جلوگیری ازین معضل اجتماعی سنجیده و سلامت جان و مال شهروندان را تضمین کند.