خشونت؛ نماد غالب در جامعه‌ی افغانستان

نصیر ندیم
خشونت؛ نماد غالب در جامعه‌ی افغانستان

در جامعه‌ی افغانستان، خشونت جریان مرسوم و غالب است و نمادهای خشونت در سطوح مختلف بازتاب یافته است؛ از بافتار و ساختار شهری تا شاه‌راه‌ها و روستاها.
از دیوارهای سیمانی امنیتی، مخروبه‌های پس از انفجار، انتحار و جنگ در سطح شهر، تا تانک‌‍‌ها و سلاح‌‌های ازکارافتاده در کنار شاه‌راه‌های اصلی کشور خشونت زدگی را در سطوح مختلف جامعه نشان می‌دهد. نشانه‌های خشونت تنها سطوح شهری را به خود اختصاص نداده؛ بلکه به عمل‌کرد شهروندان و روزمرگی‌های شان نیز به ضوح دیده می‌شود.
یکی از نمادهای غالب اجتماعی در جامعه‌ی ما، نماد خشونت است و خشونت تاثیرگذارترین پدیده‎ی اجتماعی در رفتار انسان (برخوردی و کلامی) شده است.
چرا خشونت با شیوه‌های متفاوت در روزمرگی‌های معمولی بروز کرده و با این همه؛ هنوز کار ساختاری و سازمانی برای خشونت‌زدایی، تعمیم هم‌دلی و هم‌دیگرپذیری صورت نگرفته است؟
بر بنیاد همین نیاز، باید چگونگی عمل‌کرد خشونت بر روان انسان بررسی شود و ترویج هم‌دلی و خشونت‌زدایی صورت بگیرد.
باید نهادهای مسوول برای زدودن نمادهای آشکار خشونت در سطح شهرها اقدام لازم را انجام بدهند، تا با این روش؛ سطح شهر تلطیف بیابد و روان انسان‌ها از نگاه بصری تحت تاثیر خشونت‌های انجام‌یافته، قرار نگیرند.
برخورد چیستی‌شناسانه با خشونت و آگاهی از عمل‌کرد خشونت به صورت اجتماعی و فردی، می‌تواند در راستای خشونت‌زدایی مهم باشد. واکاوای رفتار انسان‌ها پس از مواجهه با خشونت -به صورت اجتماعی و فردی- نیاز مبرم است تا خشونت از بازتولید خویش بیستد. وقتی برخورد سهل‌انگارانه با علایم خشونت در سطح شهرها صورت بگیرد، خشونت به صورت استمراری و متداوم، در حال تولید و بازتولید ادامه می‌دهد. به همین دلیل رفتار خشن و لومپنیزم اجتماعی، ‎شناسه‌ای از جامعه‌ای است که ما در آن زندگی می‌کنیم.
ارزش‌ها و فرهنگ ارزشی میان‌توده‌یی نیز رفتار خشن را رفتار برتر می‌پندارد؛ جنایت‌پیشگان جنگ و خشونت‌پیشگان نیز به صورت قهرمان‌های اجتماعی (سلبیرتی) ظهور می‌کنند و به تولید خشونت متداوم می‌پردازند.
لایه‌های خشونت در جامعه‌ بر ساختار قدرت سیاسی نیز تاثیر گذاشته است. ساسیت و قدرت بر محور خشونت در حال چرخش استند، با ابزارهای خشن بنیادهای سیاسی نمایش قدرت را به اجرا می‌گذارند و مشروعیت خویش را از این مجرا به‌دست می‌آورند.
جدا از این، انسان‌هایی که پشت تربیون‌های تبلیغ و وعظ استند، برای ترویج اندیشه‌های خویش خشونت را جاگزین هم‌دلی کرده اند و به‌ جای گفت‌وگو از ابزار خشونت برای نهادینه‌سازی اندیشه‌های شان استفاده می کنند.
جامعه‌ی انسانی خصوصا جوامع جهان سوم؛ هم‌واره دست‌خوش خشونت‌های سیستماتیک بوده و خشونت‌های استمراری در سطح کلان، بدون اجرای عدالت، جامعه را دست‌خوش تشنج‌های اجتماعی بیش‌تر کرده است.
جامعه‌ی درگیر خشونت، برای رهایی تزلزل و تشنج، نیاز به عدالت اجتماعی و نهادینه‌شدن صورت اجرایی عدالت دارد. خشونت‌زدایی نیز بستگی به این دارد؛ ما چطور عدالت را به اجرا، می‌گذاریم. اگر عدالت و عدالت اجتماعی در جوامع بشر به صورت منظم اجرا نشوند، جوامع به صورت استمراری، خشونت را پرورش می‌دهد و از چرخه‌ی تولید و بازتولید نمی‌ایستد.
قدم نخست برای خشونت‌زدایی، صورت اجرایی عدالت و چگونگی اجرای عدالت است که می‎تواند جامعه را به سوی تساهل و مدارا و رواداری اجتماعی ببرد. بدون شناخت چیستی‌ خشونت و شناخت سطوح مختلف ‌اش، نمی‌توانیم عدالت اجتماعی را نهادینه کنیم.
بلندبردن شعور جمعی از روش‌هایی دیگری است که می‌تواند در سطوح متفاوت اجتماعی خشونت را کاهش نسبی بدهد و نتیحه‌ای مطلوب (آرامش اجتماعی) را سبب شود.
برای خشونت‌زدایی، ترویج هم‌دلی و رواداری، شناخت و چیستی خشونت مهم است؛ چرا که شناخت باعث برخورد دقیق می‌شود و زدودن یک پدیده اجتماعی بدون شناخت امکان‌پذیر نیست.
آگاهی‌دهی به صورت اجتماعی و فردی از عمل‌کرد خشونت نیز می‌کاهد و جامعه را آماده‌ی پذیرش عدالت می‌کند؛ اما خشونت را نمی‌شود به صورت کامل از لایه‌های جامعه برداشت؛ اما می‌شود با روش‌های متفاوت از خشونت‌های مشهود در میان توده‌ها جلوگیری کرد.
داکتر روزنبرگ، روان‌شناس بالینی، هم‌دلی را سرشت بشر می‌پندارد و رفاه خویش و دیگران را یک‌سان می‌خواند؛ ولی باز هم می‌انگارد که خشونت بخشی از هستی بشر است و حتا می‌توان گفت این امر آموزش داده می‌شود. او از زبان والتر وینگ خداشناس، قدامت خشونت را به عنوان یک قاعده‌ی اجتماعی گمان بر هشت هزار سال می‌زند. روزنبرگ اذعان می‌کند که نهادهایی چون دادگاه برای عدالت کیفری از دیر زمانی پناه به دامان خشونت برده‌اند. از دید روزنبرگ اجرای عدالت کیفری به خشونت‌های اجتماعی دامن می‌زند و چرخه‌ی خشونت را به عنوان یکی از ابزارهای محرک، می‌چرخاند؛ اما باز هم برای اجرای عدالت نیاز می‌داند. او برای اجرای عدالت می‌خواهد وجدان شخص متجاوز، رویاروی قربانی عمل کند و اندوه قربانی را حس کند تا بتواند در غم‌شریکی شریک اندوه قربانی خویش شود.
اگر چه روزنبرگ، اجرای عدالت را نیز روش دیگری از خشونت‌پروری می‌پندارد؛ اما عدالت اجرایی می‌تواند به گونه‌های دیگری اجرا شود و نسخه‌ی قدیمی عدالت -پنهان‌شدن به دامن خشونت- در اجرای عدالت، کاربردی نباشد.
برای شناخت و جلوگیری از خشونت، رویارویی قربانی با مظنون در دادگاه، می‌تواند جامعه‌ی انسانی را کمک کند، تا به عدالت اجتماعی نزدیک شویم. در راستای زدودن این پدیده، باید از هر ابزاری استفاده شود. نهادینه‌سازی تساهل و مدارا، عدالت و بلندبردن سطح دانایی، امکان نرم‌شدن جامعه را فراهم می‌کند.
نهادینه‌سازی اجرای عدالت، رواداری، تساهل و مدارا، آگاهی‌دهی بحث‌های مهم و فراموش‌شده در جوامع پس از جنگ اند که توان برون بردن جوامع را از اختناق و لومپنیزم دارند. اگر تمام خشونت‌پیشگان و مجرمین جنگی با قربانیان خود در دستگاه کیفری روبه‌رو شوند و عدالت نیز اجرا شود، در صد خشونت، در استمرار زمان کم‌تر می‌شود و مفهوم صلح در جوامع پس از جنگ؛ وقتی معنا می‌گیرد که قربانیان جنگ در آن به عدالت دست یابند.
در صورتی که صلح بدون عدالت به میان بیاید خود در بازتولید خشونت کمک می‌کند. به همین دلیل در هنگام صلح با جناح‌های متفاوت، نقش اجرایی عدالت فراموش نشود. اگر نقش اجرایی عدالت با وجود این‌همه اتفاقات فراموش شود، چرخه‌ی خشونت از تولید خود نمی‌ایستد. معمولا در کشوری مثل افغانستان در هنگام تغییر ساختارهای سیاسی، خشونت‌پیشگان در سطح کلان فراموش‌شده و تطهیر می‌شوند. این روند در صورت تداوم اختناق را در جامعه بیش‌تر می‌کند و هیچ‌گاه آرامش اجتماعی جای‌گزین خشونت نمی‌شود.