چین در افغانستان؛ ایجاد توازن میان اقتدار طلبی و مداخله‌ی جزئی (قسمت-۹)

سید نجیب‌الله مصعب
چین در افغانستان؛ ایجاد توازن میان اقتدار طلبی و مداخله‌ی جزئی (قسمت-۹)

نویسنده: هوگو چنه

مترجم: سید نجیب‌الله مصعب

– چشم‌انداز مداخله‌ی چین در افغانستان

 چین و شروع اشتباه گفت‌وگوهای صلح

پس از این‌که در سال ۲۰۱۳ طالبان مرگ ملا عمر را تأیید کردند، فرایند صلح بعد از نشانه‌های مثبت اولیه، مختل شد. عمر رشته‌ای بود که بخش‌های مختلف شورشی‌ها را به هم پیوند می‌زد؛ بنابراین اعلام مرگش اختلافات گروه‌های طالبان را آشکار کرد.

 ظاهراً سطح نفوذ پاکستان مهم‌ترین مسأله برای طالبان است. ملا منصور، رهبر جدید به دلایلی به سازمان اطلاعات نظامی پاکستان نزدیک بود. او برای سرکوب مناقشه‌ها به جای خشونت از زبان خوش، از دیپلماسی، فشار و تهدید کار گرفت و سازمان اطلاعات نظامی پاکستان نیز او را در این امر یاری رساند؛ اما در نهایت با انتخاب رویکردی جنگ‌طلبانه برای تقویت طالبان در ۷ اوت حملات خونینی را علیه غیرنظامیان در کابل اجرا کرد. بعد از این حملات، غنی فرایند صلح «به رهبری پاکستان» را معلق کرد؛ زیرا حدس می‌زد که این حملات از سوی پاکستان برنامه‌ریزی شده است. در ۱۰ اوت، غنی اعلام کرد: «تصمیم‌هایی که دولت پاکستان در چند هفته‌ی آینده می‌گیرد، اثر مهمی بر روابط دوجانبه در دهه‌های آتی خواهد گذاشت. […] بیش از این نمی‌توانیم شاهد ریختن خون مردم‌مان در جنگی باشیم که از بیرون صادر و بر ما تحمیل شده است». به نظر می‌رسید که رییس‌جمهور غنی هم‌سایه‌های افغانستان را مسؤول شکست فرایند صلح می‌داند. او گفت: «ما به صلح امید داشتیم؛ اما پیام‌هایی از جنگ از پاکستان دریافت می‌کنیم.»

 درخواست اصلی کابل از پاکستان این است که اسلام‌آباد صادقانه با تهدیدهای تروریستی پاگرفته از قلمرو داخلی خود مبارزه کند. در کنفرانس خبری ۱۰ اوت سال ۲۰۱۵، رییس‌جمهور غنی گفت: «ما اطلاعاتی را با طرف پاکستانی در میان گذاشته‌ایم تا هر دو طرف بتوانیم مبارزه‌ی جامع و هدفمندی علیه تروریسم انجام دهیم و ملت‌های‌مان را از شر خشونت رها کنیم.»

با این حال، واقعیت پیچیده‌تر از این‌هاست. پاکستان هیچ وقت کاملاً طالبان را در کنترل خود نداشته است و بعید است که خطر از دست دادن نفوذ خود بر طالبان را به جان بخرد. کشاندن طالبان به گفت‌وگوهای صلح برای سازمان اطلاعات نظامی پاکستان به خودی خود از نظر سیاسی کار پرهزینه‌ای بود. رویکرد پاکستان‌محور محدودیت‌های خود را نشان می‌دهد. گفت‌وگوهای موری گام اول بودند؛ اما توافق سیاسی قابل اعتماد را نمی‌توان با زور و اجبار به دست آورد. پاکستان با آگاهی از این خطر می‌تواند به دنبال حفظ نفوذ خود بر طالبان بوده و درخواست‌های کابل را رد کند.

این بن‌بست می‌تواند فرصتی برای رهبران چین باشد تا نشان دهند که به افغانستان اهمیت می‌دهند. در واقع، بیجینگ معتبرترین ذی‌نفعی بود که می‌توانست به کابل و اسلام‌آباد در یافتن راهی مشترک کمک کند. به همین دلیل غنی خواستار میانجی‌گری بیجینگ بود.

 با این حال، چین هرگز به طور علنی پاکستان را هدایت نخواهد کرد خصوصاً با توجه به اهمیت رابطه‌ی دوجانبه‌ی بیجینگ – اسلام‌آباد و موضع پاکستان مبنی بر این که بیجینگ نباید صراحتاً به پاکستان فشار بیاورد.

بدیهی است که چین تلاش چندانی نکرده است که اسلام‌آباد را به برآوردن انتظارات کابل مبنی بر جنگ صادقانه با تهدیدهای تروریستی در قلمرو خود وادار کند. رهبری چین به کندی واکنش نشان داد. سفیر این کشور با محمدحنیف اتمر، مشاور امنیت ملی افغانستان ملاقات کرد؛ اما فقط بر قول خود بر حمایت و تجهیز نیروهای امنیت ملی افغانستان تأکید کرد. به نظر می‌رسد چین آمادگی ندارد آن قدر که مقامات افغان انتظار دارند بر متحد خود فشار وارد کند.

اختلافات داخلی هم باعث می‌شود که اجرای توافق سیاسی مورد قبول و احترام تمام طرف‌ها با دشواری‌هایی روبرو شود. در حال حاضر، تغییر رهبری طالبان و پیامدهای آن‌که با پاسخگو نبودن اسلام ‌آباد ترکیب شده است می‌تواند دو نتیجه‌ی عمده برای چین داشته باشد. ملا منصور می‌تواند طرفدارانش را به خشونت گسترده فرا بخواند تا رهبری‌اش را تحکیم کند؛ شاید هم او نتواند وحدت و وفاداری به طالبان را بین فرماندهان محلی خود که در پی جدایی یا پیوستن به گروه‌های مبارز دیگر هستند برقرار کند. هر دو حالت می‌تواند به گسترش نظامی‌گری در منطقه منجر شود که بیجینگ را به اتخاذ راهبرد جدیدی وادار کند.

 از آن‌جایی که چین منافع چندانی در افغانستان ندارد به احتمال زیاد نقش میانجی‌گری خود را پایان می‌بخشد و سیاست‌های داخلی را برای فرونشاندن ناآرامی‌ها به کار می‌گیرد. گروه‌های انشعابی که تحت نفوذ پاکستان نیستند موضوع نگران‌کننده‌تری برای رهبران چینی هستند. در واقع، بدون نفوذ به سختی می‌توان از حمایت آنها از جدایی‌طلب‌های جنبش اسلامی ترکستان شرقی یا پیوستن به گروه‌های مبارز مخالف بیجینگ جلوگیری کرد.

 با توجه به تعریف چین از مداخله، مقام‌های این کشور گزینه‌های کمی پیش رو دارند. در صورتی که اوضاع بدتر شود، قطعاً چین با افزایش کنترل و نظارت در منطقه‌ی خودمختار اویغور سین‌کیانگ، به دنبال حفاظت از منافع خود در جبهه‌ی داخلی خواهد رفت؛ اما این راه‌حل بسنده نیست و در واقع باعث وخامت اوضاع می‌شود؛ زیرا تصور اویغورها از تبعیض و حاشیه‌سازی را تشدید می‌کند. بیجینگ از محدودیت‌های سیاستش آگاه است و با این حال، آن را کم‌دردسرترین گزینه می‌داند.

 چشم‌انداز میان‌مدت و بلندمدت؛ آینده‌ای برای مداخله‌ی چین

مقام‌های چینی برای سیاست‌شان مبنی بر عدم مداخله ارزش زیادی قائلند؛ زیرا تصویری از اعتمادپذیری به دست می‌دهد. با وجود این، ترفیع جایگاه چین باعث شده است که در صورت لزوم، از تعهدش به عدم مداخله کوتاه بیاید.

چین درباره‌ی افغانستان در آینده‌ی نزدیک اجرای پروژه‌های اقتصادی بزرگی را روی دست خواهد گرفت. پروژه‌ی «یک کمربند، یک جاده» گل سرسبد برنامه‌های رهبران چین شده است و شکست آن ممکن است پیامدهای خطرناکی برای بیجینگ و جایگاه بین‌المللی‌اش داشته باشد؛ حتا اگر افغانستان باثبات باشد، اجرای کمربند اقتصادی جاده‌ی ابریشم به خودی خود کار سختی برای رهبران چین خواهد بود. منابع آسیای مرکزی برای دیگر قدرت‌های منطقه‌ای هم وسوسه‌برانگیز هستند و مسکو همیشه در پی حفظ پیوندهای خاص با قلمروهای ارضی سابق خود که حالا کشورهای مستقلی شده‌اند، بوده است؛ حتا اگر شرایط افغانستان به شکل مطلوبی متحول نشود، احتمالاً چین به دو دلیل موضع کنشگری در بلندمدت خواهد گرفت.

دخالت در افغانستان می‌تواند برگ مفیدی برای چانه‌زنی باشد. نفوذ چین در این منطقه به جز رابطه‌اش با پاکستان، نسبتاً محدود و عمدتاً در حیطه‌ی اقتصادی است. بیجینگ به شکل نگران‌کننده‌ای در قانع‌ کردن نهادهای مسؤول و اهداف صلح‌آمیز دچار کمبود نفوذ و قدرت نرم است. ابراز علاقه به ثبات این منطقه، فراتر از منافع امنیت ملی می‌تواند فرصت سرنوشت‌سازی برای بیجینگ باشد تا نشان دهد که نیات صلح‌آمیزی در منطقه دارد.

در بلندمدت، سیاست چین در قبال افغانستان تا حد زیادی از موفقیت رهبران چین در اجرای راهبرد «یک کمربند، یک جاده» متأثر می‌شود. با توجه به خطرها و منافع موجود، بیجینگ به زمان طولانی و ثبات نیاز دارد تا بتواند این برنامه‌ها را به کسب و کارهای سود آور تبدیل کند. افغانستان از لحاظ راهبردی در مرکز کریدورهای مطلوب چین قرار گرفته است و با دقت نظارت می‌شود. اگر بیجینگ در انجام تعهداتش در همسایگی کابل موفق شود، احتمالاً رهبران چین بیش از پیش مجبور به دخالت مؤثر شوند. چین اگر می‌خواهد به پروژه‌هایش شانس موفقیت بدهد، می‌تواند روابط سیاسی بیشتری با کشورهای خارجی درگیر برقرار کند یا مستقیماً دخالت کند تا امنیت را تضمین کند. در این مرحله، ارزیابی پیامدهای آتی «یک کمربند، یک جاده»‌ برای منطقه دشوار است. با این حال از همین حالا معلوم است که هرچه بیجینگ موفق‌تر باشد نقش بیشتری در منطقه بازی خواهد کرد.

نتیجه‌گیری

از هنگام خروج نیروهای خارجی از افغانستان، از چین انتظار می‌رود در این کشور نقش بازی کند؛ زیرا بیجینگ دارایی‌های بی‌چون و چرایی برای عرضه دارد. رهبران چین از تهدیدهایی آگاه هستند که افغانستان بی‌ثبات برای منافع‌شان خصوصاً در رابطه با مبارزات در منطقه خودمختار اویغور سین‌کیانگ و برای اجرای طرح «یک کمربند، یک جاده» دارد. آن‌ها اینک نیز نقش‌شان را با آغوش باز پذیرفته‌اند؛ اما احتمالاً توقعات کشورهای خارجی دیگر از دخالت چین در افغانستان همچنان برآورده نمی‌شود. چین معمولاً در خارج از کشور خود سیاست‌های بدون درگیری را پیش می‌گیرد.

 در فبروری سال ۲۰۱۵ «وانگ‌یی»، وزیر امور خارجه‌ی چین چارچوب کلی روشن از اقدام‌های که مقام‌های چین حاضرند در افغانستان انجام دهند را ترسیم کرد. او ابتدا باز هم بر تعهد چین بر فرایندی به رهبری افغانستان و برای افغانستان تأکید کرد که دخالت چین را موجه می‌داند و تأکید کرد که این دخالت به درخواست کابل است سپس از فرایند آشتی بین دولت افغانستان و طالبان حمایت کرد.

او قول داد که بازسازی اقتصادی و اجتماعی را به افغانستان بیاورد. او همچنین تعهد بیجینگ به ادغام کابل در چارچوب منطقه‌ای و احتمالاً در راهبرد «یک کمربند، یک جاده» را اعلام کرد. مداخله‌ی چین در افغانستان احتمالاً از این چهار جنبه فراتر نرود. مقام‌های چینی از محدودیت‌های سیاست‌شان آگاه هستند؛ اما تا وقتی که منطقه‌ی خودمختار اویغور سین‌کیانگ، باثبات باشد منافع اصلی را می‌توان بدون دخالت بیشتر حفاظت کرد. با این حال، در صورتی که افغانستان باثبات‌تر شود احتمالاً بیجینگ برای تحکیم بیشتر تعهدات خود به کابل پیش‌قدم می‌شود.

جامعه‌ی افغانستان از سال ۲۰۰۱ تاکنون به شدت متحول شده است و سازمان ملا منصور به اندازه‌ی قبل محبوب نیست. طالبان افغان را می‌توان در بلندمدت به چالش کشید؛ زیرا دولت اسلامی راه خود را به این منطقه باز کرده است و در هسته گروه‌های شورشی‌های جوان، گرایش‌های جدیدی رخ نموده است. برای پیش‌بینی صلح در افغانستان باید این گرایش‌ها را با دقت پایید. ثبات در افغانستان نتیجه آشتی ملی خواهد بود، نه فشار خارجی.