«سرنوشت خشمگین» به نویسندگی «کریس مورگن» و کارگردانی «اف. گری گری»، هشتمین قسمت از مجموعهی فیلمهای «سریع و خشمگین» در ژانر اکشن، محصولِ سال ۲۰۱۷ در سینمای امریکا است. هر چند موضوع اصلی فیلم به چیز بزرگتری میپردازد؛ اما پدری را در نقش مرکزی فیلم روایت میکند که مجبور میشود برای حفظ جان پسرش، خطرهای زیادی را قبول کند و میفهمد که اگر اشتباهی از او سر بزند، باید تاوان اشتباهش را با جان پسرش بپردازد.
«وین دیزل»، با نام «دومنیگ تورتو»، -شخصیت مرکزی فیلم-، در حالی که برای گذراندن ماه عسل به کیوبا رفته است، زن تبهکاری به نام «سایفر»، ویدیویی به او نشان میدهد و از او میخواهد که به گروهش بپیوندد؛ ویدیویی از نامزد سابق «تورتو» و پسرش که تا هنوز «تورتو» از آن خبری ندارد. «تورتو»، در اولین مأموریتش که دزدیدن یک «کیف» از موتر وزیر دفاع روسیه است، پس از ربودن آن، گروهی که پیش از این «تورتو» با آنان کار میکرد، در مقابل او قرار میگیرند و «تورتو» مجبور است برای نجات جان بچهاش که بستگی به نجات «کیف» دارد، مقابل دوستانش بایستد. در این درگیری، کیف به دست «لتی اورتیز»، همتیمی «تورتو» میافتد. «اورتیز»، به «تورتو» میگوید که نمیداند دلیلش برای دزدین کیف چیست؛ ولی از این مطمئن است که به او شلیک نمیکند؛ چون او، «اورتیز» را دوست دارد. «تورتو» در جایگاه انتخاب بین عشق –کشش بیولوژیکی- و بچه -پیوند بیولوژیکی-، قرار گرفته است. شلیک نمیکند؛ اما کیف توسط یکی از اعضای باند تبهکار «سایفر»، از «اورتیز»، گرفته میشود. سایفر برای این که جدیتش را نشان دهد، در واکنش به این که «تورتو» مأموریتش را درست انجام نداده است و باید مجازات کارش را ببیند، نامزد سابق «تورتو» -مادر بچه- را، پیش چشم او، پشت شیشهی ضد گلوله میکُشد و برایش میگوید که اگر مأموریت بعدیاش را درست انجام ندهد، بچهاش را نیز میکشد.
«تورتو»، تا اینجای کار، مأموریت سختی را انجام داده و حاصل به دست آمدن کیف، تلاشی است که او کرده است؛ اما در جریان مأموریت، دچار اشتباهی شده که احتمال از دسترفتن کیف در آن وجود داشته است. «سایفر»، برای این که احتمالا کیف را از دست میداد، «تورتو» را مجازات میکند و برایش میگوید که چنین احتمالی در ادامهی مأموریت، میتواند به گرفتن جان پسرش ختم شود؛ پسری که هنوز یکساله نشده است. «سایفر»، نامزد سابق «تورتو» را میکشد؛ چون او وظیفهاش را که نجات دادن او و بچهاش بوده، درست انجام نداده است. وظیفهی «تورتو»، دزدیدن کیف نیست؛ نجات بچه و نامزد سابقش است که باید این مأموریت را درست انجام میداد. واکنش «سایفر»، به «تورتو»، گوشزد و تذکر این است که اگر در زندگی دچار اشتباهی در انجام مسؤولیت ات میشوی، یا خلایی را ایجاد میکنی که ممکن مسؤولیت ات را به خطر بیندازد، باید تاوان این اشتباه یا خلا را بپردازی. «سایفر»، در نقش کسی بازی میکند که وظیفهاش مجازات غفلتهای وظیفهای آدمها (دولتها) است. کیفی که توسط «تورتو»، دزدیده میشود، رمز پرتاب موشکهای روسیه است و «سایفر»، در نقش یک زن عجیب و شاید روانی، میخواهد یک «زیردیایی اتمی» را بدزدد و با شلیک موشکی از آن، ابرقدرتها را به خاطر ساختن آن مجازات کند.
برای روشنشدن هدف «سایفر»، قسمتی از دیالوگی را که پس از کشتن نامزد سابق «تورتو»، به او میگوید؛ این جا مینویسم. «هر احساسی که حالا داری، از خشم گرفته تا حس از دستدادن آدمها، واقعی نیست؛ این حس غریزهی بقا برای تداوم گونهی بشر است که توسط مغز و در وجود ما نهادینه شده است. وقتی انسانهای اولیه دنبال آب میرفتند، اگر مراقب بچههای شان نبودند، توسط «کروکودیل»ها شکار میشدند. مغز ما این خاطرهی دردناک ولی سازنده را درک میکند؛ تا از تکرارش جلوگیری کنیم. من آن کدها –رمزهای هستهای- را به خاطر جنگافروزی نگرفتم، همان طور که پسرت را برای شروع یک زندگی ازت ندزدیدم. با گرفتن پسرت، کدها را و با کدها، کلاهکهای هستهای را به دست میآورم و با کلاهکهای هستهای، به چیزی که میخواهم میرسم؛ امروز، فردا و همهی روزهای بعد از آن. [تورتو میپرسد تو چه میخواهی؟]، قبول مسؤولیت. وقتی یکی از آن موشکهای هستهای را شلیک کنم، به ابرقدرتهای دنیا این را میفهمانم که وقتی پای شان را از گلیم شان درازتر میکنند، باید مسؤولیتش را هم به عهده بگیرند. چون اگر راستش را بخواهی، من در این دنیا، همان کروکودیل کنار آب استم.»
«سایفر» یا آن کروکودیلی که خودش از آن نام میبرد، در نقش تبهکار، وظیفهی کسی را انجام میدهد که انسانها را به خاطر اشتباههای شان سرزنش میکنند. سایفر به دنبال مجازات اشتباههای احتمالی انسانها است. او، با شلیک کردن موشک، میخواهد به انسانها بفهماند که وقتی چنین امکانی را برای نابودی به وجود آورده اند، کنترل کردن آن ممکن نیست و احتمال این که با اشتباهی، زمین را نابود کنند، همیشه وجود دارد. «سایفر» به دنبال مجازات قانون و عملکردها یا اختراعات قانونیای است که امکان استفادهی فراقانونی در آن وجود دارد و او با استفاده از این خلا، میخواهد قانونگذارانی که بانی به وجود آمدن سلاح اتمی شده اند را، تنبیه کند.
«میخایل کلاشنیکف»، سازندهی سلاح «کلاشنیکف» که پس از ساختن این سلاح، گفته بود افتخار میکند چنین سلاحی را برای دفاع از وطنش ساخته است، چندی پیش از مرگش در سن ۹۵سالگی، در نامهای به اسقف اعضم کلیسای ارتدکس روس نوشت: «درد روحی من، تحملناپذیر است. من قادر نیستم یک مسألهی دشوار را حل کنم. اگر اسلحهی من –کلاشنیکف-، جان مردم را میگیرد، پس من در مرگ مردم؛ هر چند دشمن هم باشند، گناهکارم.» سازندهی این سلاح، برای این پشیمان است که امکانی را برای کشتن به وجود آورده است و از این امکان، احتمال هر نوع استفاده وجود دارد. «سایفر»، به دنبال همین احتمال است و از انسانها مسؤولیتپذیری انتظار دارد؛ مسؤولتپذیریای که نباید در اجرا یا انجام آن، خلایی وجود داشته باشد. روایتی که «سایفر» از کروکودیلها و انسانهای اولیه میگوید، به اهمیت نقش «سایفر» تأکید دارد. «سایفر» در نقش یک «کروکودیل»، نقشش را در تداوم حیات انسان مهم میداند و میخواهد بگوید که شکار بچهها توسط کروکودیلها یا دیگر حیوانات، زنگ خطری بوده است برای انسانهای اولیه تا از کودکان شان محافظت کنند. اگر انسانهای اولیه این قدر وسواس و ترس برای حفظ فرزندان شان نداشتند، امکان نابودی آنان بیشتر بود.
«سایفر»، همان «کروکودیل» در زندگی انسانهای اولیه است که در دنیای مدرن و با امکانات مدرن، آمده است تا از اشتباهها یا غفلتهای مسؤولیتی انسانهای مدرن و امکانات مدرن، استفاده کند. تمام فیلم، دنبال استفاده از همین خلا میچرخد. «سایفر» در حالی که با تیمش در یک هواپیما است، تمام کمرههای امینتی شهر را در کنترل دارد و با هککردن سیستمها، وارد هر جایی که بخواهد میشود. او برای گیرانداختن وزیر دفاع روسیه، سیستم رانندگی خودکار تمام موترهای خیابانهای اطراف او را روشن میکند و شهر را به هم میریزد. در همین قسمتی از فیلم، بیننده بدون این که هدف «سایفر» را از زبان خودش شنیده باشد، به این خلای تمدن بشری پی میبرد؛ به این که یک انسان از یک اتاق با یک کمپیوتر، میتواند همه چیز را به دست بگیرد و طوری که میخواهد با سرنوشت انسانها و امکاناتی که اختراع کرده اند، بازی کند. فیلم به دنبال دنیای «دکمهای» است؛ دنیایی که با فشار دادن یا کلیک کردن یک دکمه، میتوان بخشی از آن یا کل آن را نابود کرد. فیلم، در پی نقد دنیای مدرن و تواناییهای انسان مدرن است. «سایفر»، میخواهد انسانها –کشورهای ابرقدرت- را متوجه اشبتاهی کند که با ساختن سلاح هستهای مرتکب آن شده اند. او، میخواهد بفهماند، وقتی امکانی برای نابودی بشر به وجود آورده میشود، کنترل آن امکانپذیر نیست و برای همین که ابرقدرتها نمیتوانند سوءاستفاده از آن را کنترل کنند، باید مسؤولیت این عمل شان را بپذیرند. باید متوجه شوند که احتمال اشتباه هر قدر بزرگتر باشد، مجازات بیشتری متوجه آن است.
کار «سایفر»، مصداق همان حکایت خندهدار ملانصرالدین است که وقتی کاسه را به پسرش میدهد تا پیش مهمان ببرد، پیش از پیش، یک سیلی زیر گوشش میزند و میگوید که احتیاط کن چپه نشود. این سیلی ملانصرالدین، یادآوری از احتمالی است که ممکن بچه بیتوجهی کند و محتوای کاسه به زمین بریزد. امکان چپه شدن کاسه همیشه وجود دارد و ملا در حقیقت به پسرش با سیلی گوشزد میکند که مسؤولیت او رساندن سالم و کامل کاسه به مهمانخانه است و باید این مسؤولیت را طوری انجام دهد که کاسه دچار احتمالیترین حالت که چپه شدن آن است، نشود. سایفر در این فیلم، همان ملانصرالدین است؛ ملانصرالدینی خطرناک با امکانات خطرناک و در پی گوشزد کردن به قدرتهای خطرناک و هشدار بر وسائل کشندهی خطرناک. او، از موقفی کاسهای میآیده که چپه شده است یا گیر داده است که چپه میشود؛ یا بهتر است بگویم، موقف «سایفر»، موقف همان احتمال است که میتواند از نقش یک رؤیا به واقعیت بپیوندد و جهان را به چالش بکشد.
او، انسانِ مسؤولیتپذیر میخواهد و انسانها را به دلیل عملکردهای سرزده از آنها و احتمالاتی که از این عملکردها ناشی میشود، سرزنش میکند. او میگوید که وقتی انسان چیزی را انجام میدهد یا به وجود میآورد که نمیتواند آیندهی استفادهی خوب از آن را تضمین کند، باید به عقوبت این کارش درگیر شود و خودش قربانی اشتباهش باشد؛ نه انسانهای دیگری که از ساختن سلاح توسط این انسان یا دولت کشته میشوند.