بخش سوم
صبح آن شبی که مانند کابوس بر سربازان ارتش میگذرد، دوباره عملیات خانهبهخانه آغاز میشود. طالبان شبهنگام چندین بار بر سربازان ارتش حمله میکنند؛ اما وقتی حملات شان نتیجه نمیدهد، نزدیک صبح روستا را ترک میکنند. بر خلاف ترسی که نعمت از آن خواب در وجودش راه داده بود، وقتی فردا روستا را از حضور طالبان خالی میبیند، ترسش کمتر میشود و فرصتی برایش میسر میشود تا خودش را از فکر خوابی که دیشب دیده بود، بیرون بکشد.
نعمت آن روز به خانمش زنگ میزند و دل سیر با او حرف میزند؛ برایش میگوید که عملیات سختی پیش رو دارد و برایش دعا بکند. آن روز، عملیات دیگری اجرا نمیشود و قرار میشود سربازانی که طول شب را فرصتی برای استراحت نیافته اند، بخوابند تا برای روز دیگر و عملیات دیگر آماده شوند.
چهار روز پس از آن شبی که نعمت خواب میبیند گلوله خورده است، از اطراف ولسوالی بالامرغاب نبرد شدیدی بین نیروهای ارتش و طالبان جریان دارد.
طالبان ضمن جنگ روبهرو، زمین را نیز ماین فرش کرده اند تا پیشروی عملیات ارتش را کند بکنند. نعمت به یاد دارد که از شروع عملیات تا آن روز دهها ماین جاسازیشده را منفجر کرده اند. در عملیاتی که تا اکنون جریان دارد، دو طرف جنگ –سربازان ارتش، پولیس و طالبان- نزدیک به صد تن تلفات داده اند.
نعمت در یک گروه پنجاهنفری، یک یک سمت روستایی عملیات را به پیش میبرند که موقعیت اصلی طالبان در بالامرغاب است و با شکست آن روستا، طالبان حاکمیت شان بر این ولسوالی را از دست خواهند داد.
نعمت از شدت باران گلولههایی میگوید که همزمان از چندین سمت از سوی نیروهای دولتی و طالبان شلیک میشود و از تصادم گلولهها در آسمان. هر دو طرف تا دندان با سلاحهای سبکوسنگین مسلح اند و طالبان نیز همه امکانات شان را جمع کرده اند تا بتوانند آخرین مقاومت شان برای کنترل ولسوالی بالامرغاب را به مصرف برسانند. کماندوهای ارتش توانسته اند با کمک نیروهای هوایی تا اکنون دو سنگر طالبان را شکست بدهند؛ سنگرهایی که از هر کدام آن چندین سلاح سنگین به دست آنان میافتد. نعمت با همسنگرانش پس از انجام عملیات هوایی از سوی نیروهای حمایت قاطع وارد یکی از این سنگرها شده اند که در آن ضمن چندین میل سلاح سنگینوسبک جنازهی چند تن از سربازان قطعهی سرخ طالبان نیز زیر خاک و آوار افتاده است.
پس از گرفتن آن سنگر طالبان، هاوان نیروهای ارتش در آنجا گذاشته میشود و با شناسایی موقعیتهای کلیدی طالبان در داخل روستا، آنان را هدف قرار میدهد. نزدیک چاشت است که اولین گروه پنجاهنفری ارتش در قسمتی از روستای کوچکی داخل میشوند که بخشی از یک روستای بزرگ و کوهستانی است.
نعمت از اولین خانههای آن روستا میگوید که هر کدام تبدیل به سنگر ازهمپاشیدهای شده است.
هیچ خانهای سقف ندارد و همه مردم محل نیز آواره شده اند در بخشهای دیگری از ولسوالی. طالبان هر راه ممکنی را ماین فرش کرده اند تا برای خود زمان بخرند و از سرعت پیشروی نیروهای ارتش بکاهند. در آن روستای کوچک که نزدیک به پانزده خانه دارد، سربازان ارتش نزدیک به بیست ماین جاسازیشده را انفجار میدهند تا بتوانند وارد همه خانههای آن روستا شوند.
ساعتی بعد از ورود سربازان ارتش به آن روستای کوچک، در مخابره صدا میشود که گروه دیگری از سربازان ارتش و پولیس، از سمت دیگری آن روستای بزرگ وارد شده اند و یکی از سنگرهای طالبان در داخل روستا را نابود کرده اند. همزمان برای نعمت و همراهانش نیز فرمان داده میشود که پیشروی کنند و تلاش شود طالبانی که در آن روستا مانده اند را محاصره کنند. امکان محاصرهی نزدیک به دو صد سرباز طالبان زیاد است؛ اما فقط ماینهای جاسازیشده است که از سربازان ارتش وقت میگیرد و نیروهای طالبان با استفاده از این فرصت، عقبنشنی میکنند.
تانکهای ارتش به نیروهای پیاده رسیده است و هر مانعی که پیش روی شان قرار میگیرد را از زمین برمیدارند. نعمت تصویری از آن روستا را از یک کیلومتری توضیح میدهد؛ این که همزمان از بیشتر از بیست جای دود در هوا بلند است و خانههای زیادی به دلیل شلیک سلاح سنگین آتش گرفته است. یک طرف آن روستا مردم محل را میبیند که پای پیاده از ز روستا فرار کرده اند و خردوبزرگ به دنبال نجات جان شان، خانههای شان را با همه چیز شان وسط جنگ گذاشته اند.
صدمتری به ورود در روستا نمانده است که صدایی گوشهای نعمت را کر میکند؛ زمانی که گردوخاک برخاسته از آن صدا کم میشود، میخواهد از جایش بلند شود؛ اما پاهایش او را یاری نمیدهند. آنسوتر از خودش، چهار نفر دیگر را میبیند که از همسنگرانش به زمین افتاده اند و فریاد شان به آسمان بلند شده است. نعمت هنوز گوشهایش درست کار نمیدهد و چشمهایش نمیتواند درست همسنگرانش را تشخیص بدهد. با دستهایش پاهایش را لمس میکند که هر دو پایش سر جایش است؛ اما خون از لباسها و کفشهای پارهشدهی نظامی اش جریان پیدا کرده است.
خون و خاکی که در هم آمیخته و نعمت فقط از داغی آن میفهمد که خون بدنش رفته است. سه تانک ارتش، با سرعت از کنار نعمت و همسنگرانش که به زمین افتاده اند، به سمت روستا رد میشوند و عملیات را به پیش میبرند. چند نفر از سربازان ارتش و پولیس، نعمت را با چهار نفر دیگر که به زمین افتاده اند، بر تانک دیگری بالا میکنند و به سمت پشت نبرد انتقال میدهند.
نعمت در آن حادثه که به اثر شلیک هاوان از سوی طالبان است، هر دو پایش از ناحیهی ران و زیر زانو آسیب میبیند؛ اما آسیب سطحی است و به استخوانهایش نرسیده است. نعمت را با همسنگران زخمی دیگرش برای تداوی به مرکز فاریاب انتقال میدهند و پس از سه روز بستر در شفاخانهی فاریاب، به کابل میفرستند.
نعمت چندین قسمت از گوشت پاهایش کنده است و برای این که دوباره صحت کامل پیدا کند، نزدیک به سه ماه را در کابل بستر میماند تا این که پس از چندین عملیات، میتواند فعالیت دوبارهی پاهایش را به دست بیاورد؛ پاهایی که از چندین جا شریانهای اش قطع شده است. نعمت پس از رخصتشدن از شفاخانه، شش ماه برایش رخصتی داده میشود تا در کنار خانواده اش باشد که صحت کاملش را به دست بیاورد و دوباره بتواند به خط اول نبرد برگردد. ادامه دارد.