بخش دوم
جواد، نیمههای شبی را به یاد میآورد. در سال ۱۳۹۴ که صدای شلیک سلاح ثقیله و خفیفه از دو سمت شهر کندز شروع میشود. جواد آن شب نوبت پهره دارد و با اولین صداهایی که میشنود، احساس میکند مثل دیگر شبها، شاید طالبان از اطراف شهر شلیک میکنند؛ اما چند دقیقه از آغاز شلیکها سپری نمیشود که در مخابرهها صدا زده میشود که طالبان بر شهر کندز حمله کرده اند و از چند استقامت وارد شهر شده اند. جواد باورش نمیشود که آنقدر به زودی طالبان از چند استقامت وارد شهر شده باشند؛ جواد با شنیدن این صدا از مخابره، یاد روزهای پیش میافتد که از برخی شنیده بود، طالبان در قسمتهایی از شهر کندز جابهجاه شده اند و هدف تصرف این شهر را دارند. عقربههای کور، حوالی نیمهشب میچرخد و صدای گلولهها با هر چرخش عقربه بیشتر میشود. نیروهای اردوی ملی با وسایل پیشرفتهی نظامی از قرارگاه به سمت شهر حرکت میکنند و جواد که پهرهدار است، با عدهای در برج پهرهداری قرارگاه باقی میماند.
آنچه جواد از آن شب به یاد دارد، صداهایی است که از مخابره میشنود؛ این که طالبان پس از وارد شدن به شهر، یکی یکی ادارات ملکی و نظامی را تصرف میکنند و نیروهای امنیتی که هیچ آمادگیای برای مقابله ندارند، مجبور به گریز و عقبنشینی میشوند. جواد از مخابرهاش میشنود که طالبان دفتر نمایندگی سازمان ملل و ریاست عمومی امنیت ملی کندز را بدون درگیری دوامداری به تصرف خود درمیآورند. او، از طریق مخابره با دوستش «جاوید-افسر اردوی ملی» در تماس است و جاوید برایش میگوید که وضعیت قابل پیشبینی نیست و ظاهرا از هر خانهای طالب بیرون میشود. جواد میگوید که هر چند بعدها تحقیقات نشان میداد که طالبان از چند موقعیت چندصدنفره وارد کندز شده بودند؛ اما طالبانی که کندز را تصرف کردند، بیشتر از آماری بود که از بیرون شهر وارد کندز شده بودند. به باور جواد، ورود یا جابهجایی آن تعداد نیروهی طالب در یک شب، دور از تصور بود. او، میگوید که انگار از هفتهها پیش، طالبان نیروهای شان را در شهر کندز جابهجا کرده بودند تا در زمان معین که نیروهای تازهنفس شان وارد شهر میشوند، نیروهای جابهجا شده از هر قسمت شهر جنگ را آغاز کنند تا با این تاکتیک، نیروهای امنیتی نتوانند سمت جنگ را تشخیص دهند و مجبور به فرار شوند. جواد برای تأیید حرفهایی در مورد جابهجایی نیروهای طالب در داخل شهر، از زبان مردم محل روایت میکند که طالبان در همان صبح اول تصرف کندز، با لباس و سر و وضعی وارد شهر شده بودند که نشاندهندهی زندگی در کوه و بیابان نبود.
جنگ به شدت در بخشهای مختلف شهر کندز ادامه دارد و نیروهای دولتی که هیچ آمادگی قبلیای برای مقابله با این وضع را ندارند، بدون این که مقاومتی از خود نشان دهند، یکی یکی خیابانهای شهر را به طالبان واگذار کرده و عقبنشینی میکنند. جواد که در خط اول جنگ نیست و مسؤول پهرهداری است، فقط از طریق مخابره میشنود که طالبان تا چه قسمتهایی از شهر را تصرف کرده اند. حوالی ساعت سه و نیم شب است. بیشتر از دو ساعت از شروع اولین شلیکها میگذرد. جواد با جاوید از طریق مخابره در ارتباط است که ناگهان صدای جاوید قطع میشود. جواد به محض قطع شدن صدای جاوید، تهِ دلش میلرزد و با خود میگوید که دیگر صدای او را نخواهد شنید؛ همینطور هم میشود. از آن مخابره نیم ساعت بعد، به جای صدای جاوید صدای یکی از جنگجویان طالب بلند میشود که با زبان پشتو حرف میزند و فحش میدهد. صدای جاوید دیگر برای همیشه خاموش شده است.
جواد میگوید که طالبان از سمت شرق، شمال، شمالشرق و غرب –ولسوالی چهاردره- به شهر هجوم آورده بودند و در اولین ساعتهایی پس از ورود شان به شهر، توانسته بودند فرماندهی امنیه و ریاست امنیت ملی این ولایت که دو نهاد امنتی بزرگ ولایتی به شمار میرود را به تصرف خود درآورند. به گفتهی جواد، طالبان پس از تصرف این دو نهاد نظامی، پس از آن که مهمات مورد نیاز خود را برداشته بودند، دفترها و ساختمان این نهادها را به آتش کشیدند. مقامات دولتی و نظامی، یا در بالاحصار فرار کرده اند و یا هم در میدان هوایی کندز استند. میدان هوایی و بالاحصار کندز، دو نقطهی استراتیژیک به دست نیروهای امنیتی مانده است و طالبان تقریبا در دیگر بخشهای شهر تسلط کامل دارند.
روز روشن شده است. احتمال پیشروی طالبان به بالاحصار و میدان هوایی، ترس را بر وجود هر یکی از سربازان و مقامات ملکی و نظامیای که در این دو محل جمع شده اند، انداخته است. همه انتظار فاجعهی انسانی را دارند و هراس از این که اگر میدان هوایی را سقوط بدهند، با دسترسی به امکانات نظامی و لوژیستیکی ارتش، میتوانند شهر را کامل به کنترل خود بگیرند و دوباره راندن شان از شهر، در حالی که به امکانات نظامی دولتی دست یافته باشند، تبدیل به امری ناممکن میشود.
دوشنبه ۶ میزان ۱۳۹۴ است. طالبان بر بخشهای زیادی از شهر کندز تسلط دارند. نیروهای کمکی ارتش و کوماندو از طریق هوا وارد میدان هوایی کندز شدهاند و قرار است برای بازپسگیری کندز وارد عمل شوند. طالبان که تقریبا بر همهی شهر تسلط دارند، برخی از ادارات دولتی ملکی و نظامی را به شمول خانههای برخی از فرماندهان نظامی و محلی به آتش کشیده اند و از برخی خانهها و ادارات دولتی به عنوان سنگر جنگی استفاده میکنند. نیروهای تازهنفس؛ اما نابلد وارد کندز شدهاند و نسبت به پیچیدگی جنگ و موضعگیری طالبان در خانههای مردم، عملیات سختی را پیش رو دارند. به دلیل جابهجای طالبان در خانههای مردم، عملیات بازپسگیری کندز، آن روز آغاز نمیشود و نیروهای ارتش و پولیس، منتظر میمانند که مواضع اصلی طالبان را در جریان شب شناسایی کنند تا بتوانند فردا صبح، عملیات موفقانهای راه بیندازند. طالبان در جاهایی که دسترسی دارند، هر آنچه با مردم و زندگی مردم میخواهند، انجام میدهند.
جواد که در تلاش است از همراهانش سراغ جاوید را بگیرد؛ موفق نمیشود. او بارها تلاش میکند تا به شفاخانههای کندز تماس بگیرد که ممکن زنده یا مردهی جاوید را در آنجا انتقال داده باشند؛ اما مسؤولان در شفاخانهها میگویند که هیچ زخمی یا مردهی نظامی در نقاط تحت تسلط طالبان به شفاخانهها انتقال داده نشده است و افرادی که در شفاخانههای انتقال داده میشوند، یا طالبان اند و یا مردم ملکی. جواد حالا دیگر قبول کرده است که جاوید مرده است؛ اما این که طالبان با جنازهی جاوید چه کار کرده اند و آیا او را زنده گرفته اند یا مرده، تصوراتی است هر لحظه مانند ارتشی ویرانگر بر مغز جواد هجوم میآورند و او را نابود میکنند.
جواد همان شب که نیروهای ارتش و پولیس، منتظر استند موقعیتهای احتمالی طالبان را دریابند، با چند نفر از سربازانی که قبلا در ولسوالی امام صاحب در قرارگاهی با هم بودند، تصمیم میگیرند که نیمه شب، از بالاحصار پایین شوند و جنگ علیه طالبان را از داخل شهر آغاز کنند؛ اما این تصمیم به بیرون درز میکند و فرماندهان ارتش، جواد و دوستانش را به دلیل تصمیم برای برهم زدن عملیات فردا، تنبیه میکند و میگویند که تا عملیات به صورت رسمی آغاز نشده است، هیچ حرکتی نباید صورت بگیرد. جواد لحظهشماری دارد که آن شب به صبح برسد و فردا یکی از سربازانی باشد که برای بازپسگیری کندز، با تمام توان میجنگد و انتقام خون جاوید را میگیرد.
عقربههای کور، کندتر از هر زمان دیگری، بر محور شبی میچرخند که پس از چهارده سال، با حضور دوبارهی طالبان ترس به اندامش افتاده است و در خانه خانهی آن، جنایت، دزدی و تجاوز به مال و ناموس مردم جریان دارد. کندز آن شب، بدترین شبش را پس از چهارده سال پیش رو دارد؛ شبی تاریک و طولانی که ترس و خیانت از هر دقیقهی آن میبارد.
ادامه دارد…