اعتراض با خودکشی؛ زنی در فرخار خود و سه کودکش را در آب غرق کرد

زاهد مصطفا
اعتراض با خودکشی؛ زنی در فرخار خود و سه کودکش را در آب غرق کرد

به اساس گزارش‌های رسیده از ولایت تخار، زنی در ولسوالی فرخار این ولایت، به دلیل فقر اقتصادی، سه کودکش را در رودخانه‌ی فرخار غرق کرده و خودش را نیز با خانه‌اش به آتش کشیده است. این خبر، در کنار خبری که نزدیک به شش ماه پیش، از خودکشی یک مرد کهن‌سال به دلیل فقر در ولایت بدخشان به نشر رسید، از تکان‌دهنده‌ترین خبرهایی بود که بین این همه خبر مرگ و بدبختی در افغانستان اتفاق افتاد.
خودکشی در افغانستان، هر روز به دلایل مختلفی اتفاق می‌افتد؛ از شکست‌های عاطفی، ناملایمات روحی، خشونت‌های خانوادگی و در یک سال اخیر، فقر نیز بر آن افزوده شده است. در این نوشته، تلاش می‌شود به خودکشی به دلیل فقر پرداخته شود و این که چگونه، این مشکل کم‌کم به مشکلی غیر قابل درمان تبدیل شده و پای عده‌ای را به خودکشی می‌کشاند.
خودکشی به دلیل ناملایمات روانی یا شکست عاطفی، تا این که یک معضل جمعی باشد، مشکلی است انفرادی؛ چون فرد است که دچار این تجربه‌ی به خصوص شده و اگر بر اساس پارامترهای اجتماعی سنجش شود، هیچ عارضه‌ای متفاوت‌تر از دیگران بر فرد وارد نشده که بتوان با منطق جمعی آن را توجیه یا تفهیم کرد. فردی که دچار شکست عاطفی یا روانی است، چیزی در درونش فروریخته که به زعم او، زندگی با این فروریختگی ممکن نیست و تصمیم می‌گیرد داستانش را به پایان برساند.
در سوی دیگر، خودکشی به دلیل فقر یا خشونت‌های خانوادگی، تا این که دغدغه‌ای باشد فردی و درونی، وضعیتی است که حاصل مناسبات خانوادگی و اجتماعی است و جامعه به عنوان نهادی که فرد در آن زندگی می‌کند، در به‌وجودآمدن آن نقش اساسی دارد؛ چون جامعه و مناسبات اجمتاعی است که به صورت مستقیم دلیلی برای خودکشی می‌شود و اگر این شرایط به عنوان عوامل بیرونی، برطرف شود، جلو خودکشی گرفته شده؛ بر عکس خودکشی به دلیل عوامل فردی-درونی، که نمی‌توان آن را با سازوکار اجتماعی رفع کرد.
امیل دورکیم، جامعه‌شناس فرانسوی، در تقسیم‌بندی‌ای که از عوامل خودکشی به دست می‌دهد، آن را به چهار دسته تقسیم می‌کند؛ ۱- خودکشی خودخواهانه، که در شرایط فردگرایانه و جدایی از جامعه روی می‌دهد؛ ۲- خودکشی دیگرخواهانه که به دلیل وابستگی به دیگری یا جامعه انجام می‌شود؛ ۳- خودکشی هرج‌ومرج‌گرایانه، که ناشی از نابه‌سامانی، آشفتگی، و بی‌قانونی جامعه است و ۴- خودکشی تقدیرگرایانه؛ نوع چهارم خودکشی، زمانی به وقوع می‌پیوندد که اراده‌ها، عواطف، و انگیزه‌های اعضای جامعه زیر کنترل شدید جامعه باشند.
به اساس این تقسیم‌بندی دورکیم، زنی که روز پیش سه کودکش را در آب غرق کرد و خودش را نیز کشت، شامل خودکشی نوع سوم –هرج‌ومرج‌گرایانه- می‌شود که ناشی از نابه‌سامانی‌ای به نام فقر است. این نوعی از خودکشی، در کنار این که تسلیمی را هم به نمایش می‌گذارد، اعتراضی است بر وضع موجود که سوژه در نقش کسی که زیر فشار در حال له‌شدن است، تحمل نمی‌کند که در فرصت مناسب و بعد از تحمل رنج بیش‌تر بمیرد؛ او، در یک حرکت اعتراضی، تلاش می‌کند رنج موجود را متوقف کند و با توقف این رنج، آگاهانه یا ناخودآگاهانه اعتراضش را بر وضعیت موجود به نمایش بگذارد.
چند ماه پیش، زمانی که مرد کهن‌سالی در بدخشان خودش را به دار آویخته بود، عده‌ای نوشته بودند که او کارگر روزمزد بوده و زمانی که نتوانسته است نان شام فرزندانش را به خانه بیاورد، خودش را حلق‌آوزیز کرده است. آن‌چه دیروز در فرخار تخار اتفاق افتاد نیز گویای چنین نوعی از خودکشی است؛ خودکشی در زمان درماندگی که نه راهی برای مبارزه است و نه امیدی برای حل مشکل موجود. زنی که در نقش مادر، تصمیم می‌گیرد سه کودکش را به دلیل گرسنگی در آب غرق کند، حتما پیش از این تلاش‌هایش را برای فرار از رسیدن به این روز انجام داده است؛ اما زمانی که فقر به استخوان می‌رسد و هیچ راه و امیدی برای رفع آن وجود ندارد، در اقدامی وحشت‌ناک و اعتراضی، تلاش می‌کند این رنج همیشگی و دیدن گرسنگی فرزندانش را کوتاه کند؛ تا هر روز و شب دچار مرگ تدریجی نباشد.
این زن و کودکانش، خانواده‌ای از هزاران خانواده‌ی مشابه در افغانستان است که به دلیل جنگ، خشک‌سالی و فساد، هر روز و شب با نان خشک دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند و اگر خود دست به خودکشی نمی‌برند، سالانه ده‌ها نفر آن به دلیل هیمن فقر جان می‌دهند؛ فقری که شاید تنها گرسنگی نه با انواع بیماری‌های دیگر سراغ آن‌ها می‌آید و زمانی که آن‌ها را بیماری‌ای از پا در می‌آورد، درکش برای مردم ساده‌تر می‌شود و هیچ کس واکنشی نشان نمی‌دهد که فلانی از گرسنگی مرد.
این که خودکشی به دلیل گرسنگی را دارم از دیگر انواع خودکشی حتا جبر جامعه و خشونت‌های خانوادگی متفاوت می‌انگارم، به این دلیل است که اگر حس مشترکی از انسانیت بین افراد جامعه وجود داشته باشد، جلو گرفتن این نوعی از خودکشی ناممکن نیست و به سادگی در هر محلی، مردم می‌توانند چند خانواده‌ای که با فقر شدید درگیر استند را بدون این که آسیب مالی قابل ملاحظه‌ای ببیند، نجات بدهند. بنا بر این، خودکشی به این دلیل، در کنار این که یک چالش اجتماعی-اقتصادی است، بیش‌تر آن روی وضعیت اخلاقی جامعه را به نمایش می‌گذار که جنگ، خشونت و بی‌بندوباری، به حدی فضایل اخلاقی در جامعه را دچار افول کرده که بین ده‌ها خانواده، یک زن با چند کودکش نانی برای خوردن پیدا نمی‌کند و تصمیم می‌گیرد در اعتراض به این وضعیت، خود و فرزندانش را به کام مرگ بفرستد.
زنی که دیروز در فرخار دست به چنین اقدام وحشت‌ناکی زد، می‌توانست به یکی یا چند تا از خانه‌های اطرافش سر بزند و گرسنگی کودکانش را فریاد کند؛ اما درک او از وضعیت جامعه و این که اگر در نقش یک زن غرورت را کنار بگذاری و این‌گونه دست دراز کنی، چقدر می‌تواند شکننده‌تر از گرسنگی و فقر باشد، مانع او می‌شود و او را به سمتی هدایت می‌کند که تصورش نیز برای انسان کشنده است.
این زن، در حالی خود و کودکانش را به قتل می‌رساند که سالانه در این کشور، میلیاردها دالر به گونه‌ی غیرقانونی توسط دولت‌مردان و قدرت‌مداران حیف‌ومیل می‌شود؛ پولی که سهم آن زن و هزاران مرد و زن و کودک دیگر است که هر روز با اژدهای فقر دست در گریبان اند و هرازگاهی در این مبارزه کم‌ می‌آورند و نقش زمین می‌شوند. بر اساس آماری که رییس‌جمهور غنی چند ماه پیش در هنگام آغاز پروژه‌ی دسترخوان ملی صحبت می‌کرد، ارایه داد، نود درصد مردم افغانستان زیر خط فقر قرار دارند که درآمدشان روزانه به دو دالر امریکایی می‌رسد. اگر این آمار دقیق باشد، ده درصد در این کشور، قشر متوسط و پول‌دار استند که درصدی بیش‌ترشان، به جای نان خود، نان هزاران آدم دیگر را نیز می‌خورند.