زنان افغانستان؛ قدرت‌مند اما بی‌آدرس!

صبح کابل
زنان افغانستان؛ قدرت‌مند اما بی‌آدرس!

نویسنده: لیلا محمدی

بحث‌های زیادی این‌روزها در رابطه با چشم‌انداز احتمالی صلح در افغانستان از سوی گروه‌های سیاسی، حکومت و شهروندان این کشور مطرح شده است. اکثرا خوش‌بینانه به چشم‌انداز صلح در افغانستان می‌نگرند و این نگاه خوش‌بینانه به صلح بیش‌تر از سوی رهبران جهادی مطرح و استقبال شده است؛ اما با توجه به شناخت و نگاه طالبان نسبت به جنگ افغانستان، واقعیت این است که فعلا نمی‌توان نسبت به پروسه‌ی صلح و آینده‌ی افغانستان زیاد خوش‌بین بود.
سرانجام نشست‌های دوحه و مسکو را می‌توان به عنوان سرآغازی برای یک‌ راه دشوار و پرخطر توصیف کرد. گفت‌وگو با طالبان از دو سال پیش شروع شده و تا امروز به صورت قطعی و درست در مورد مکانیزم حل ‌بحران و در نهایت صلح، هیچ طرح قابل قبولی وجود نداشته است، نه برای متحدین اروپایی افغانستان و نه برای مردم افغانستان. آن‌چه از شواهد پیداست، دو طرف؛ یعنی امریکا و طالبان از خواسته‌های یک‌دیگر به صورت کامل اطلاع دارند و در این میان، تنها مردم افغانستان از آن بی‌اطلاع استند. حرف امریکا کاملا روشن است و از شرط ‌برداشتن گام نخست عملا عدول کرده و از ارزش‌هایی ‌چون حقوق بشر و آزادی زنان حرفی نمی‌زند؛ اما طالبان با دورزدن تعهدات‌شان نسبت به کاهش خشونت، جنگ را وارد فاز بدتری کرده اند و با این کار می‌خواهند از مذاکرات با شعار پیروزی حق بر باطل، امتیاز بیش‌تری دریافت کنند.
دولت بایدن اراده‌ی جدی برای به‌نتیجه‌رسیدن مذاکرات دارد؛ اما برایش مهم نیست که پیامد این مذاکرات برای فردای افغانستان چه خواهد بود. این بی‌توجهی امریکا نسبت به آینده‌ی افغانستان، جامعه‌ی افغانستان و به ویژه زنان را با پرسش‌های جدی‌ای مواجه کرده است. پرسش من به عنوان یک زن و بسیاری از زنان در این برهه‌ی تاریخی، این است که سرنوشت زنان چه خواهد شد؟ ما دقیقا در کجای تاریخ ایستاده ایم؛ زنانی که طی چهاردهه جنگ در این کشور، بیش‌ترین قربانی را داده اند؟ من اگرچه شخصا در زمان طالبان زندگی نکرده‌ ام؛ اما از بسیاری از زنان به کرات شنیده ام که طالبان با زنان چه‌ها که نکردند. زنان در دوران سیاه طالبان مجبور به ازدواج‌های اجباری شدند، از مکاتب اخراج شدند، در کودکی به نکاح مردان مسن در آمدند و در بازارها به عنوان کالا فروخته شدند؛ زنانی که محکوم به اعدام و سنگ‌سار شدند و در محضر عام، شلاق خوردند.
این‌ خشونت‌ها همه در زمان حکومت طالبان اتفاق افتاده است؛ اما پس از گذشت بیست ‌سال از حضور نظامی امریکا در افغانستان، زنان چیزهای زیادی به دست آورده اند و در چنین وضعیتی، چیزهای زیادی نیز برای ازدست‌دادن دارند. دانشگاه‌ها و مکاتب به روی زنان باز شد، زنان در بسیاری از ادارات دولتی و خصوصی کار می‌کنند، زنان بی‌شماری در کنار مردان برای تأمین امنیت کشور دست به کار شده اند. در پارلمان کرسی‌های اختصاصی برای زنان وجود دارد و هزاران آموزگار و پزشک زن در مکاتب و شفاخانه‌ها کار می‌کنند، زنان اداره‌ی سفارت‌خانه‌های افغانستان را بر عهده داشته اند؛ اما تا هنوز از سوی طالبان موضع روشنی در مورد زنان مخابره نشده است و مشخص نیست که سرنوشتی پس از خروج سربازان خارجی انتظار زنان را می‌کشد.
این‌ که تغییری در نوع نگرش طالبان ایجاد نشده را می‌توان با ده‌ها نمونه و هم‌چنین از صحبت‌های اعضای تیم گفت‌وگوکننده‌ی آن در نشست‌های حضوری‌ای که داشته اند، ثابت کرد. آن‌ها با تأکید بر نوع عمل‌کرد طالبان، بارها گفته اند که طالبان همان‌هایی که بودند، استند، در آن‌ها هیچ‌گونه تغییر و آشتی با ارزش‌های دنیای مدرن به وجود نیامده است. دور نرویم، همین چند روز پیش در یکی از ولسوالی‌های هرات، صحنه‌ی وحشت‌ناک یکی از محاکمه‌ی صحرایی طالبان را همگی دیدیم. در این‌که نگاه طالبان نسبت به زنان هیچ تغییری نکرده، جای شک و شبه‌ نیست. در این وضعیت ما در این‌سوی طالبان، نظام نیم‌بندی که با اغماض می‌توان دموکراسی نامش داد را، داریم که طی چند سال اخیر از لحاظ قانونی و حقوقی از زنان در تمام سطوح حمایت می‌کرد که متأسفانه در شرایط فعلی خودش ضمانت بقا ندارد.
با این حال، اگر با وجود این حکومت، ارزش‌های زنان حفظ می‌شود، بیایید برای حفظ این دموکراسی نیم‌بند تلاش کنیم؛ اما باید قبل از آن، حساب‌مان را با حکومت نیز صاف بکنیم. جنگ خرمن سر شدیار همین حالا است؛ نمی‌شود که سیاست‌مداران و دولت‌مردان ما حقوق زنان لق‌لقه‌ی زبان‌شان باشد و در مذاکرات صلح با کارت زنان بازی کنند و در قانون اساسی برابری زن و مرد را مسجل کنند؛ اما در زمان تقسیم قدرت، زنان را به عنوان نمایش و دکور به نشست‌ها بفرستند و از میان یک فهرست طولانی هیئت مذاکره‌کننده، تنها سه زن در مذاکرات شرکت کنند.
حکومت فعلی طی چند سال اخیر شرایط را برای زنان سخت‌تر کرده است. حکومت با تقسیم جامعه به ما و دیگران، سدی میان خود و منتقدین‌اش ساخت که زنان نیز از این قاعده مستثتا نبودند. حکومت حضور زنان مؤثر، خلاق و منتقد را تحمل نمی‌توانست و تلاش کرد، تصویری مخدوش از زنان افغانستان به جهان نشان دهد و با استفاده از فقدان ظرافت‌های زنانه از تمام زنان افغانستان انتقام بگیرد. حکومت بیش‌تر طرف‌دار و حامی زنانی بود که در سکوت و حرف‌شنوی، منافع آن‌ها را دنبال می‌کرد، نه منافع زنان و نسل جوان عمدتا با سواد و خلاق را.
با همه‌ی این‌ها، ما زنان دو راه بیش‌تر نداریم؛ یا برگردیم به چند سال پیش؛ یا این که برای حفظ ارزش‌های‌مان بیستیم، قیام کنیم، شعار بدهیم، به خیابان‌ها باز گردیم و از روش‌های مختلف، خط مشترک و واحدی برای حفظ همه‌ی داشته‌های‌مان تشکیل دهیم. ما عملا در تصمیم‌گیری‌های اساسی، هیچ نماینده‌ای نداریم، مردان در کنارهم یکی پس از دیگری جناح‌ها و گروه‌هایی را تشکیل می‌دهند و حرف‌شان را از طریق تربیون‌های مختلف به گوش بقیه می‌رسانند. مردان برای حفظ و به‌دست‌آوردن قدرت‌شان از حضور ما صرفا در حد منافع سیاسی خودشان استفاده می‌کنند و چند سال است که این چرخه را بازتولید می‌کنند؛ ولی صدای زنان در میان این صداها اصلا شنیده نمی‌شود.
یادمان نرود که ما خود به اختیار و قدرت آن‌ها رضایت داده و آن را پذیرفته ایم. در واقع ما به جای این ‌که روی پای خود بیستیم، به مردان تکیه کرده ایم؛ اما اکنون وقتش رسیده که این رضایت را پس بگیریم و دل از این تکیه‌گاه نامطمین برکنیم. بیایید تاریخ‌ساز خود و دختران‌مان باشیم. در این برهه‌ی تاریخی و حساس، نیاز است که بازی سیاسی خود را بر مبنای تجارب و رابطه‌های زنان بسازیم و به پیش ببریم، آدرس سیاسی خود را که در آن منافع خودمان اصل باشد، خلق کنیم و حرف خود را بزنیم؛ با زبان خودمان و بر اساس منافع خودمان. این در حد یک پیشنهاد ساده نیست، این جنگ و چنگ‌ودندان‌شدن بر سر آینده و تاریخ پر از استبداد زنان در افغانستان است. این یک رسالت تاریخی برای همه‌ی زنان افغانستان است؛ مثلا چرا هنوز نتوانسته ایم مطالبات‌مان را به عنوان نیمی از پیکر جامعه، با طالبان در میان بگذاریم و پاسخ واضح و روشن طالبان را بدانیم. آیا با توجه به شمار زنان سرشناس و مطرحی که در افغانستان داریم، این کار خیلی سخت است؟ افغانستان امروز زنانی را دارد که بسیار تواناتر از خیلی از مردان سیاسی استند، هم شناخت منطقه‌ای و بین‌المللی دارند و هم تجربه و دانش گفت‌وگو با طالبان یا هرگروه دیگر را؛ اما با این‌همه، هنوز به دلیل نبود یک آدرس مستقل زنان، کارایی، دانش و تجربه‌ی این زنان، بی‌نتیجه و حتا بی‌استفاده مانده است.
حذف‌شدن زنان از عرصه‌ی سیاسی به این معنا است که تجارب، علایق و ارزش‌های ما برای شناخت خودمان از جایگاه اجتماعی، در بخش‌ تصمیم‌گیری‌ها هیچ نماینده‌ای ندارد. ما تنها به دنبال امتیازات فردمحور در گروه‌های مردان سرگردان شده ایم، که آن‌هم مقطعی است. زنان همیشه با داشتن مجوزهایی که در جامعه سبب تحقیر و سرافکندگی زنان بوده، توانسته اند در عرصه‌های سیاسی حضور داشته باشند، نه به عنوان نماینده‌ی جنسیت خود؛ چیزی که مهم‌ترین چالش برای تثبیت جایگاه زنان افغانستان در عرصه‌ی سیاسی بوده/است.