رستورانت مادر مصطفا؛ مادری با ۵۰۰ افغانی، آشپزخانه‌ای را تبدیل به نامی آشنا کرده است

شریفه شهراد
رستورانت مادر مصطفا؛ مادری با ۵۰۰ افغانی، آشپزخانه‌ای را تبدیل به نامی آشنا کرده است

صبح زود رخصتی به دلیل موج سوم کرونا در کابل، مادر مصطفا، به یاد قرنتین یک سال پیش به دلیل موج اول کرونا می‌افتد که باعث شد شوهرش شغلش را از دست بدهد. او که حالا آشپزخانه‌ای را هم‌راه با شوهرش به راه انداخته، به این می‌اندیشد که نکند موج سوم این مهمان ناخوانده، تجارت نوشروع او را نیز با خطر مواجه کند.
مادر مصطفا که در منزل سوم رستورانت و آشپزخانه‌ی تازه‌اش نشسته، با نگاه به غروبی که آخرین نفس‌هایش را می‌کشد تا کوه‌ روبه‌رو را پشت سر بگذارد، از نگرانی صبح زودش می‌گوید.
صغرا –مادر مصطفا-، بانویی است که نه ماه پیش، پس از این که شوهرش ورشکست می‌شود، دست به پخت‌وپز می‌برد تا با فروش غذا، چرخه‌ی زندگی خانواده‌اش را بچرخاند.
صغرا در آشپزی بین دوستانش نام دارد و همه از لذت غذاهایی که او می‌پزد، می‌گویند. نه ماه پیش، پس از ورشکست‌شدن شوهرش، شبی از شب‌ها که عده‌ای از دوستانش را مهمان کرده است، برای او ایده‌ی جدیدی را می‌دهند: راه‌اندازی یک آشپزخانه‌ی خانگی!
او، آن‌شب با دوستانش صفحه‌ای در فیسبوک به نام «آشپزخانه‌ی مادر مصطفا» ایجاد می‌کند و فردای همان‌روز، شروع می‌کند به پختن آشک و منتو. هر چند او انتظار ندارد در روزهای اول مشتری‌ای داشته باشد؛ اما دریافت فرمایش ۳۰ خوراک در همان روز اول، مادر مصطفا را غافل‌گیر می‌کند. مادر مصطفا که تا روز قبل، مانند همه زنان خانه در افغانستان، مصروف شستن، پختن و نگه‌داری از کودکان است، آن‌روز وارد فاز تازه‌ای از زندگی‌اش می‌شود؛ جریانی که با گذشت چند ماه، از او «مادر مصطفای مشهور با غذاهای لذیذ» در غرب کابل می‌سازد.
شوهر صغرا که پیش از آمدن ویروس کرونا، دکان رخت‌فروشی دارد، به دلیل قرنتین و سرمایه‌ی اندکش، ورشکست می‌شود. او، از آن‌روز، بازوی صغرا می‌شود تا هر دو از راه دیگری، به درآمد زندگی‌شان بیندیشند. دقیقا در همان روزهای دشوار بی‌کاری صغرا و شوهرش است که یکی از دوستانش، پس از خوردن دست‌پخت صغرا، ایده‌ی ایجاد آشپزخانه را به او می‌دهد؛ ایده‌ای که نزدیک به نه ماه بعد، به ایجاد رستوانت سه‌منزله توسط صغرا می‌انجامد.
جامعه‌ی سنتی افغانستان، جای مناسبی برای زنان کارآفرین نیست؛ خصوصا شغل‌هایی مثل آشپزخانه‌داری و رستورانت که هر دقیقه با گروه‌های مختلف اجتماعی سروکار دارند. به همین دلیل، مادر مصطفا آشپزخانه‌اش را در خانه‌اش راه می‌اندازد و از آن‌جا، برای کسانی که به صورت آنلاین فرمایش می‌دهند، غذا می‌فرستد.

مادر مصطفا، با این که می‌پذیرد کارکردن زنان در جامعه‌ی افغانستان و خصوصا در بازار، چالش‌های خودش را دارد؛ اما، او، از خاطرات تلخ دوران طالبان یاد می‌کند و این که طی دو دهه‌ی اخیر، زنان توانسته اند در بخش‌های مختلف، پیش‌رفت‌های چشم‌گیری داشته باشند. «ما دوره‌ی سیاه را پشت سر گذاشتیم که حتا بانوان بدون یک‎ مرد محرم نمی‌توانستند پا به بیرون از خانه بگذارند.»

صغرا که اکنون سه منزل را برای رستورانت و آشپزخانه‌اش به مبلغ ۶۰ هزار افغانی کرایه کرده، نه ماه پیش، اولین روز کاری‌اش را با ۵۰۰ افغانی آغاز می‌کند. مشتری‌های مادر مصطفا، از همان روز اول در حال افزایش است و او، چند روز بعد، مجبور می‌شود چند نفر را برای هم‌کاری در آشپزی و انتقال غذا به خانه‌های مردم، استخدام کند. او که آشپزخانه‌ی خانگی‌اش را دارد و با غذاهای لذیذش در غرب کابل نام و نانی به دست آورده، دیری نمی‌گذرد که صنف‌های آموزشی آشپزی نیز به راه می‌اندازد که سه گروه ده‌نفری را به گونه‌ی عملی آشپزی یاد می‌دهد.
شوهر صغرا، بر خلاف هزاران مرد افغانستانی که مخالف کارکردن زنان در بازار استند، از همان روز اول، با صغرا بازو می‌دهد و تبدیل می‌شود به حامی و هم‌کار او. در حالی که با مادر مصطفا در حال گفت‌وگو استم، پسری با قد متوسط و چهره‌ی گندمی تیره، وارد رستورانت می‌شود و دو قاب شیر یخ را برای من و دوستم تعارف می‌کند. او، مصطفا است؛ کسی که مادرش به نام او یاد می‌شود.
برای صغرا که از آشپزخانه‌ی خانه‌اش در مدت نه ماه به رستوانت سه‌منزله‌ای در نقطه‌ی مرکزی غرب کابل رسیده است، مسیر آسانی نبوده. او، در این مدت با مشکل‌های زیاد دست‌وپنجه نرم کرده است. از مشکل ترانسپورتی تا رد غذا از سوی مشتریان به دلیل نرسیدن به موقع.
مادر مصطفا، با این که می‌پذیرد کارکردن زنان در جامعه‌ی افغانستان و خصوصا در بازار، چالش‌های خودش را دارد؛ اما، او، از خاطرات تلخ دوران طالبان یاد می‌کند و این که طی دو دهه‌ی اخیر، زنان توانسته اند در بخش‌های مختلف، پیش‌رفت‌های چشم‌گیری داشته باشند. «ما دوره‌ی سیاه را پشت سر گذاشتیم که حتا بانوان بدون یک‎ مرد محرم نمی‌توانستند پا به بیرون از خانه بگذارند.»
صغرا، این که نام رستورانت و آشپزخانه‌اش را به نام «مادر مصطفا» گذاشته، می‌گوید که کارکردن با نام زنان در جامعه‌ی افغانستان، چالش‌های زیادی دارد. او، از رستورانت لیلا یاد می‌کند که توسط یکی از بانوان با نام خودش راه انداخته می‌شود و به سوژه‌ی تمسخر، طنز و حرف‌های بد مشتریان و مردم تبدیل می‌شود.
صغرا که در منزل سوم رستورانتش به آفتاب در حال غروب خیره مانده، از نگرانی‌های آینده‌اش می‌گوید؛ از گفت‌وگوهای نامعلوم صلح و سرنوشت زنان که بیش‌تر از هر چیزی زندگی زنان با آن گره خورده است. مادر مصطفا می‌گوید: «من که در این آستانه با هزینه‌ی خیلی کم رستورانتی را دست‌وپا کردم؛ نگران آینده‌ی نامعلوم بانوان استم. اگر طالبان ۱۴۰۰، مدرن به وطن برگردند، امیدی به آینده‌ی کشور وجود دارد‎؛ ولی اگر همان طالبان دو دهه قبل باز گردند، پس، از قضا سرنوشت بانوان معلوم است.»
او که تجارت کوچکی را به راه انداخته و به آینده‌ی خود و فرزندانش می‌اندیشد، دوست ندارد بیش‌تر در مورد طالبان بگوید. نام طالبان، ترس و نفرتی در مادر مصطفا زنده می‌کند؛ ترس از برگشتن به روزهای سیاه دو دهه پیش و نفرت از قانونی که طالبان در پی پیاده‌کردن آن بودند. «از شنیدن نام طالب متنفرم و نمی‌خواهم در باره‌ی‌شان حرفی بزنم.»
ساعت نزدیک به پنج عصر است و آهسته‌آهسته، مشتریان مادر مصطفا بیش‌تر می‌شوند. او که باید آستین بالا بزند و به مشتری‌هایش برسد، از زنان افغانستان می‌خواهد که در مقابل وضعیت مردانه در این کشور، ایستادگی کرده و سهم‌شان را از جامعه بگیرند. «انتطارم از بانوان دیگر این است که دوش‌به‌دوش مردان‌شان کار کنند تا سبب بهترشدن اقتصاد کشور شوند؛ چون در بسیاری از خانه‌ها، یک‌مرد کار می‌کند، در حالی که پنج-‌شش زن نان‌خور است.»