جای خالی زنان در گفت‌وگوهای صلح

حلیمه دیبا
جای خالی زنان در گفت‌وگوهای صلح

در میان ۲۱ نفر از اعضای هیأت گفت‌وگوکننده‌ی صلح در گفت‌وگوهای میان‌افغانان در دوحه، چهار زن حضور دارند؛ زنانی که در کارنامه‌ی خود سابقه‌ی فعالیت‌های حزبی، نمایندگی مردم در شورای ملی، وزارت و یا ریاست نهادهای دولتی را دارند. سازمان ملل متحد در تحقیقی نقش زنان در گفت‌وگوهای صلح را همیشه مؤثر قلمداد کرده و در بدترین حالت ممکن نقش سمبولیک زنان را عاملی در پیشرفت صلح و ختم مخاصمه‌ها دانسته است.
در چهارم جون ۲۰۲۰، سفارت‌خانه‌های استرالیا، کانادا، دنمارک، جرمنی، هالند، ناروی، سویدن، انگلیس و هیأت‌ اتحادیه‌ی اروپا خواهان مشارکت معنادار زنان در گفت‌وگوهای میان‌افغانی شده‌اند. سازمان ملل متحد و ایالات متحده‌ی امریکا نیز، تأکید بر نقش زنان در گفت‌وگوهای صلح دارند. آن‌چه در این بیانیه‌ها جالب می‌نماید، متن بیانیه نیست، بلکه دیدی است که طرف‌های صادرکننده‌ی بیانیه و طرف‌های افغان‌ها به این اعلامیه دارند؛ نظری از بالا به پایین که با تأکید بر گفت‌وگوهای میان‌افغانی نمی‌شود آن را نادیده گرفت.
چندی پیش دولت افغانستان لویه‌جرگه‌ی مشورتی را تشکیل داد تا در آن گفت‌وگوهای صلح با طالبان را به آزمایش گرفته و مزه‌ی دهن مردم و کتله‌داران عمومی را در این باره بفهمد. افرادی که در لویه‌جرگه اشتراک کرده بودند از اقشار مختلف و بعضاً از وابستگان به کتله‌های سیاسی و تکه‌داران معلوم‌الحال بودند. زنانی که شامل گروه‌های مختلف؛ از جمله: فعالان مدنی، نمایندگان احزاب سیاسی، وابستگان به پارلمان و عده‌ای نیز، زنانی بودند که به صورت مستقیم از جنگ آسیب دیده بودند و کمر و قلب‌شان در زیر بار سنگین جنگ خم شده بودند. زنانی که عزیزان و اکثراً نان‌آوران خانه‌های‌شان را در جنگ علیه طالبان و یا در حمله‌های انتحاری از دست داده‌اند و زندگی‌شان به حدی تیره و تار شده که غبار زمان هیچ‌گاه از اندوه شان نکاسته و نمی‌کاهد.
رسانه‌های عمومی در آن زمان، آن‌چه را که تحت پوشش قرار دادند بیش‌تر به حواشی لویه‌جرگه و اقدام خانم بلقیس روشن و واکنش خانم صافی بود؛ ولی آن‌چه که در آن زمان، کم‌تر مورد توجه قرار گرفت و تنها در بخشی از بیانیه‌ی نهایی به آن بسنده شد، نقش زنان در گفت‌وگوهای صلح بود. نتیجه‌ی تغییر مستقیم لویه‌جرگه این بود که تفکر طالبانی هنوز در میان برخی از بزرگان قومی در افغانستان وجود دارد و به نوعی چراغ سبز به ایدیولوژی رادیکالیزم ضد زن در افغانستان است.
زنان، هم‌چنان که در طول تاریخ پر فراز و نشیب افغانستان با تبعیض‌های مختلف مواجه بوده‌اند، در گفت‌وگوهای صلح نیز، با ظلم مضاعف مواجه هستند.
طبق رسم‌های بدوی، برخی از جوامع شرقی که هیچ‌گاه مورد استقبال عقل سلیم و جامعه‌ی سالم نبوده است، از نقش زن در صلح‌های منطقه‌ای و قبیله‌ای بدوی همان «وجه‌المصالحه بودن» است که زن را به عنوان کالایی در صلح استفاده می‌کنند. در برخی فرهنگ‌های ناپسند و بدوی شرق برای ایجاد صلح و پایان مناقشه‌هایی که با خون رقم زده شده‌اند، زنان «بد داده» می‌شوند و تاوان جنایاتی را می‌دهند که حتا روح‌شان از آن خبر ندارند و فدای مردان می‌شوند. این نمونه‌ای از ظلم مرسوم به زنان افغانستان در تاریخ بوده است و جوامعی که آن را رد کرده‌اند، بدون شک، زنان آن را به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم رهبری می‌کرده‌اند. نمی‌توانیم نقش زنان بزرگی مثل سلطان رضیه، گوهرشاد بیگم، و یا کلمه آغی – در فرهنگ هزارگی – را فراموش کنیم که به عنوان رهبران جوامع مختلف تاریخی افغانستان از آن استفاده می‌شوند. زنان دیگری مثل شیرین و رابعه بلخی، آبروی ادبیات زنان افغانستان بوده و مثال‌هایی استند که نشان از ایستادگی زنان افغانستان در برابر جوامع مردسالار گذشته را دارند.
زنانی که در این رسم «بد دادن» استفاده می‌شوند، حتا از آن‌چه که در جرگه‌های قومی برای سرنوشت آن‌ها تصمیم گرفته می‌شود، بی‌خبر اند. زنانی که ندانسته برای پایان جنگ استفاده می‌شوند، در آتش کینه‌هایی که هیچ وقت خاموش نمی‌شوند و فقط در دگردیسی صلح رنگ عوض می‌کنند، می‌سوزند. نمونه‌های بارز این‌گونه زنان شکست‌خورده و رنج‌کشیده را در میان اقوام مختلف دیده‌ایم و می‌شناسیم و این میزان نه یک مورد و نه ده مورد، بلکه هزاران مورد است که جامعه‌ی بیمار ضد زن افغانستانی را نشان می‌دهد.
متأسفانه نقش زن افغان در پروسه‌ی صلح نیز، همین طور برداشت می‌شود. قربانی که می‌خواهد فقط درصدی مورد تأیید جامعه جهانی را پوره کند. البته، با این تفاوت که بعد از تحولات سقوط حکومت طالبان تا حدودی چشم به دنیا گشوده است و از اوضاع اطراف خود بی‌خبر نیست. از وقتی که گفت‌وگوهای صلح چهره‌ی دیگرش را نمایان کرده است و قرار است در این گفت‌وگوها با دشمن آزادی زنان و افراد متحجری که حرمت و حق انسانی را برای زنان قایل نیستند گفت‌وگو شود ترسی بر جان شان افتاده است. زنان افغانستان در حقیقت طرف مقابل طالبان هستند و طالبان دشمنان شماره یک آزادی و زندگی آن‌ها می‌باشد.
سخن‌گوی هیئت گفت‌وگوکننده‌ی دولت پیش از رفتن به دوحه خاطر نشان کرد که با آرزوی برقراری آتش‌بس به دوحه می‌روند ولی در روز اول، نعیم وردک (سخن‌گوی طالبان) آب پاکی را بر دست همه ریخت و اذعان داشت: در مورد آتش‌بس در وقت مناسب بحث خواهد شد.
آیا خلوص نیت از طرف هیئت گفت‌وگوکنندهی دولت برای دست‌یابی به صلح کافی است؟ تأکید طالبان برای روی کار آمدن حکومت اسلامی چه معنا می‌دهد؟
سهیل شاهین، سخن‌گوی پیشین طالبان، پس از امضای توافق‌نامه با امریکا، در پاسخ به نوع نگاه این گروه به زن، گفت: نوع نگاه طالبان به زنان بر مبنای موازین اسلام است. زنان حق دارند تعلیم داشته باشند و بر اساس اصول کار کنند و منحیث یک مسلمان حجاب را رعایت کنند. او اسنادی که از ظلم بر زنان در دوره‌ی طالبان موجود است را تبلیغات سوی مخالفان می‌داند؛ همه ظلمی که بر زن افغان در دوره‌ی حکومت سیاه طالبان رفته است را افسانه خواند. آیا به راستی دولت امروز افغانستان، بهتر نبود تا یک شیرزن را در هیأت گفت‌وگوکننده به عنوان رهبر انتخاب می‌کرد تا بتواند پاسخی به سهیل شاهین بدهد و به او بفهماند که افغانستان امروز جایگاهی برای جولان عقاید بدوی طالبان نیست؟
با این منطق و طرز تفکر چه امیدی می‌توان به این گفت‌وگو‌ها داشت؟
آیا تجربه‌ی دوره حکومت طالبان در باره‌ی زنان تکرار خواهد شد؟ آیا افغانستان دیگر برای کبوتر آزادی که مدتی در فضای آن پرواز کرد جایی ندارد؟ فعالان مدنی و زنان با صدور بیانیه‌ها و اعلام نظرهای شان در باره‌ی صلح با گروه طالبان این ترس را بروز دادند. ولی دیده شود با حضور کم‌رنگ زنان اشتراک کننده در تیم چه سرنوشتی برای زنان افغان رقم خواهد خورد. آیا زن افغان باز هم “وجه‌المصالحه” است؟
زنان امروز افغانستان دیگر ۲۵ درصد سمبولیک تصمیم‌گیری و فیصدی سمبولیک عدالت نیستند. آن‌ها نیم جامعه استند و جنگ‌های چهل ساله‌ی معاصر افغانستان بیش‌تر از همه به آن‌ها ضرر رسانده است و قربانی اصلی آن‌ها استند. رهبری جامعه‌ی امروز افغانستان در پروسه‌ی صلح باید در دست زنان باشد؛ چرا که آن‌ها، درد تبعیض، بی‌عدالتی و نابرابری را بیش از همه تجربه کرده‌اند و تشنه‌ی رسیدن به عدالت استند.