شورای شهر در گَریت پارك

عزیز رویش
شورای شهر در گَریت پارك

قسمت چهاردهم

شبی را به دعوت این شورا، به دفتر آن كه در یكی از نواحی مِری‌لند واقع است، رفتیم. شب جالب و به یادماندنی‌ای بود. عده‌ای از مردم شامل زن و مرد در سنین مختلف، گرد هم آمده بودند و از ما با دل‌گرمی و محبت استقبال كردند. این شورا، امور محلی خود را کنترل می‌کند. اعضای آن حق‌العضویت می‌دهند و هر كسی كه حق‌العضویت پرداخت كند، در زمان تصمیم‌گیری، حق رأی دادن را به دست می‌آورد. البته در جلسه‌های آن هر كسی می‌تواند بدون استثنا شركت كند و به بحث‌ها گوش دهد و اگر نظری داشت به دیگران بگوید. هر مسأله‌ای كه به شکلی به زندگی روزمره‌ی مردم این ناحیه مرتبط باشد، در جلسه‌های شورا مورد بحث و بررسی قرار می‌گیرد و در مورد آن فیصله و تصمیم‌گیری به عمل می‌آید: انكشاف و توسعه، آموزش و پرورش، تنظیف، پولیس، امنیت عامه، سرك، كارخانه، پارك، انتخابات، صحت و بهداشت، امور خانواده و اطفال، همه و همه از مسائلی اند كه در باره‌ی آن، شورا نظرسنجی می‌کند. شرکت در جلسه‌ها به عنوان یك تعهد مطرح است. حساب‌رسی شفاف است و در هر ماه باید برای همه‌ی اعضا و از طریق اعضا برای همه‌ی مردم گزارش داده شود. كسی كه مسؤولیتی را بر عهده می‌گیرد، مكلف است كه آن را به نحو احسن انجام دهد و نتیجه‌ی آن را به شورا ابلاغ كند. این شورا، ماهنامه‌ای نیز در اختیار دارد كه توسط آن به اهالی شهر اطلاع‌رسانی می‌كند. می‌گفتند كه هیچ مسأله‌ای را اصولا و اخلاقا پنهان نگه نمی‌دارند. ممكن است بعضی مسائل حساسیت‌برانگیز باشد؛ اما مردم حق دارند كه به اندازه‌ی هر كسی دیگر از آن موضوع مطلع باشند و در برابر آن موقف خویش را تعیین كنند. 

رییس دوره‌ای شورا که خانمی مسن بود، گفت: «وقتی امری به سرنوشت جمعی ارتباط داشته باشد، هیچ کسی به صورت فردی متصدی و مسؤول آن نیست که نگران حفظ و پنهان‌کردنش باشد. کسی که در موقعیت اقتدار یا اتوریته‌ی جمعی قرار می‌گیرد، تنها مکلف است کار خود را به درستی انجام دهد و از انجام کار خود به مردم گزارش دهد. حتا عیب و نقص او را نمی‌توان فردی دانست. پنهان‌کاری در امور جمعی نشانه‌ی فریب‌کاری یا مرض خودبزرگ‌بینی است. عقل کل و دانای همه‌چیز وجود ندارد. دموکراسی این را برای ما یاد داده است.»
جریان جلب و جذب اعضا در این شورا خیلی جالب است: هر كسی می‌كوشد در طول ماه، فردی را متقاعد سازد كه به عضویت شورا نایل شود. وقتی پرسیده شد كه آیا این نوع عضو‌گیری جریان مباحث و تصمیم‌گیری‌ها را با مشكل مواجه نمی‌سازد، گفتند كه:«نه خیر، این‌جا اصول مشخص است. هر كسی كه می‌آید، ناگزیر است اصول را رعایت كند. این اصول برای هر كس حد و اندازه تعیین می‌كند. افراد در برابر این اصول از هیچ‌گونه صلاحیت خارق‌العاده‌ای برخوردار نیستند. این از مزایای دموکراسی است كه هر كس باید در هر كاری سهم گیرد و نقش فكر و عمل خویش را بگذارد؛ اما هیچ كسی حق ندارد اصولی را كه در جمع تصویب شده است، نقض کند.»
در روزهای معین هر كسی از خانه‌اش ظرفی از غذای مطلوب خویش را به شورا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد. به این ترتیب، محفل زیبا و دل‌نشینی برپا می‌شود و هر كسی از هر چیزی میل داشته باشد، صرف می‌كند. در این محفل، كه بیشتر به یك مراسم جشن و عیدی شباهت دارد، مردم فرصت دارند كه درست‌تر از حال و احوال هم‌دیگر باخبر شوند، افكار خویش را با هم در میان بگذارند، از اوضاع كشور، سیاست و جهان اطلاع یابند، دل‌خوری‌های شخصی خویش را رفع كنند و دوباره محبت، دوستی و هم‌دلی را میان هم‌دیگر گسترش بخشند. روز استقلال را نیز یك‌جایی در همین شورا جشن می‌گیرند. روز استقلال برای امریكایی‌ها خیلی گران‌قدر و محترم است. تاریخ امریكا به همین روز گره می‌خورد. یكی از زنان عضو كه لحظاتی را صحبت كرد، گفت:«روز استقلال برای ما یك روز نمادین است. در این روز، ما خود را باز می‌یابیم. امریكا از اولین روزی كه استقلال خویش را به دست آورد، خیلی انكشاف كرده و تغییر یافته است؛ اما همه‌ی این انكشاف و تغییر به همان روز برگشت می‌كند.»
نكته‌ی جالب در این شورا آن بود كه همه‌ی اعضای آن را سفیدپوستان تشكیل می‌دادند. البته باید به یاد داشت كه سفیدپوستان امریكا، خود را به طور خاص به یك ریشه‌ی مشخص نژادی در اروپا یا آسیا مرتبط نمی‌دانند. ممكن است بر اثر آمیزش‌های پی‌هم در طول تاریخ، نسل‌ كاملا جدیدی پدید آمده باشد؛ اما به هر حال، همین بخش از مردم امریكا اند كه هنوز برای خود امتیازاتی را حفظ كرده اند. در همین شب بود كه سخن از برخی اعتراضاتی به میان آمد كه توسط «مردم امریكا» در برابر امتیاز دادن به «اقلیت‌ها» صورت گرفته بود و این سخن ناراحتی ویتنی، راننده‌ی موتر حامل ما را برانگیخت. ویتنی فردای آن روز گفت:«هنوز امریكا تا مرحله‌ای كه بتواند خود را صاحب فرهنگ واقعا انسانی بداند، فاصله‌ی زیادی دارد. هنوز خون بیشتر از انسان مورد ملاحظه است. این خون از تاریخ مانده است. به انسانیت ما كاری ندارد.»
از ویتنی پرسیدم كه آیا در محله‌های سیاه‌پوستان نیز این‌گونه شوراها وجود دارد؟ با افتخار گفت:«آه، بلی، این دیگر به سیاه‌پوست و سفیدپوست تعلق ندارد. دموکراسی فضایی خلق می‌كند كه همه می‌توانند به اندازه‌ی توان خود از آن تنفس كنند. مگر سیاه‌پوستان در نظام دموکراسی از حق و منافع خویش دفاع نمی‌كنند؟»
پرسیدم كه آیا در جمع سیاه‌پوستان گاهی سخن از تبعیض و امتیاز و یا خاطرات ناگوار گذشته به میان می‌آید؛ گفت:«مسلماً! این مسائل را از هیچ جامعه‌ای انسانی نمی‌توان جدا كرد. سیاه‌پوستان رنج كشیده اند و اكنون هم گاهی رنج می‌برند. آن‌ها نمی‌توانند از این مسائل یاد نكنند؛ اما فرق این است كه در جمع سیاه‌پوستان در نهایت از بی‌عدالتی انتقاد می‌شود و در جمع سفیدپوستان از رفع بی‌عدالتی!»
اما ویتنی بارها تأكید ‌كرد كه این مسائل در امریكای كنونی از مسائل عمده و مهم به شمار نمی‌روند. به گفته‌ی او، حالا امریكا «راه بهتر خویش را برای تأمین روابط انسانی‌تر» یافته است.