به پیشواز جنبش روشنایی

عزیز رویش
به پیشواز جنبش روشنایی

روز شنبه، بیستم سنبله‌ی ۱۳۹۸، اولین بخش از سلسله‌ روایت‌های من در «اشکی بر گونه‌ی سخن» پایان یافت. مجموعا بیش از نود هزار کلمه با عکس، فیلم، اسکرین‌شات، سند و حکایت، حاصل تقریبا دو و نیم ماه کار در «صبح کابل» بود. از مختار پدرام و سایر همراهانم در «صبح کابل» ممنونم که زمینه‌ی نشر این روایت‌ها را فراهم کردند. همچنین از آقای قایمی‌زاده و خانم معصومه عزیزی، سپاس‌گزارم که در تبدیل شدن این روایت‌ها به قطعه‌های ویدیویی همکاری کردند. در تمام این کارها عیب و نقص‌ها، ناشی‌گری‌ها و شتابزدگی‌های زیادی وجود داشت که حالا همه به تاریخ سپرده شده اند. کاری بود که در کنار ده‌ها مشغله‌ی دیگر، باید به آن رسیدگی می‌شد… و حالا خوش‌حالم که شد.

به نظر می‌رسد تصمیم به نشر قطعه قطعه‌ی این روایت‌ها، هم از طریق نشریه‌ی چاپی و هم بازنشر و پخش آن‌ها از طریق صفحات مجازی، اثرات مفیدتری داشت. «اشکی بر گونه‌ی سخن» می‌توانست به صورت یک‌جایی، در قالب یک کتاب، به دسترس عموم قرار گیرد؛ اما شاید خیلی از مزیت‌هایی که نشر قطعه قطعه‌ی آن در طول دو و نیم ماه (از اول سرطان تا بیستم سنبله‌ی ۱۳۹۸) به همراه داشت، حاصل نمی‌شد. «اشکی بر گونه‌ی سخن» روایتی بود از یک رویداد، یک تجربه. نشر «روایت» در قالب کتاب قاعدتا هزینه‌ای بیشتر می‌گیرد؛ دیرتر به دست مخاطب می‌رسد؛ مخاطبان کمتری می‌یابد؛ در حوزه‌ی محدودتری پخش می‌شود؛ زودتر مورد قضاوت کلی قرار می‌گیرد و قصه‌اش معمولا با یکی دو جمله‌ی قناعت‌بخش تمام می‌شود؛ گذشته از آن که تیراژ یک کتاب، در بهترین صورتش، از دو هزار نسخه بالاتر نمی‌رود؛ اما نشر قطعه قطعه‌ی «اشکی بر گونه‌ی سخن» فرصت آن را فراهم کرد که علاوه بر تیراژ نشریه که طبیعتاً دست به دست می‌شود، همه‌روزه از طریق وبسایت و صفحات مجازی گونه‌گون، به صورت گسترده نشر و بازنشر شده و به طور همزمان در دسترس هزاران تن از مخاطبان در سراسر جهان قرار گیرد و هر کسی در جریان فرصت‌های روزانه‌ای که به دست می‌یابد، نسبت به آن تأمل کند و برای بخش بعدی چشم به راه بماند و واکنش‌هایی را نیز که به صورت شفاهی و مکتوب بر می‌انگیزد، مرور کند.

هدف از روایت‌هایی که بازخوانی تجربه‌های سیاسی و اجتماعی جامعه اند، پخش و همگانی کردن «آگاهی» در جامعه است. صفحات مجازی، رسیدن به این هدف را به گونه‌ای بی‌سابقه سهل کرده است. از این فرصت و امکانی که در اختیار ما هست، باید به خوبی استفاده کنیم.

برای من دو و نیم ماه فرصت میمونی بود برای تماس و صحبت و مکالمه و مکاتبه با ده‌ها تن از دوستان و همراهانی که در گوشه و کنار جهان حضور دارند و سرنوشت سیاسی و اجتماعی جامعه برای شان حایز اهمیت است. اگر روزانه، به طور متوسط، تنها با پنج نفر از این دوستانم سخن و نظری تبادله کرده باشم، حجم وسیعی از ارتباط‌های خود را تأمین کرده و بستر تفاهم و دیدگاه مشترک خود را فراهم کرده ایم. در زمانه‌ی پرشتابی که ما به سر می‌بریم، همین مقدار از هم‌سخنی و تبادله‌ی نظر غنیمتی اندک نیست.

اکنون مجال آن فراهم شده است که «روایت»های نشرشده در «صبح کابل» در قالب کتاب نیز تدوین، بازخوانی، ویرایش و عرضه شود و امیدوارم که در فرصت‌های آینده، «صبح کابل» این مهم را نیز به انجام رساند.

***

از «قیام تبسم» تا «جنبش روشنایی» نزدیک شش ماه فاصله افتاد. جنبش روشنایی گام دوم قیام تبسم بود. تبسمِ شکریه در بیستم عقرب ۱۳۹۴، تبسم الهام‌بخش و امیدوارکننده‌ای بود. با این تبسم، جانی تازه در کالبد خسته و دردمند جامعه دمیده شد. در مقایسه با صدها هزار حنجره و چشم و زبان و پا و دستِ دخیل در «قیام تبسم» برای دو روز، میلیون‌ها انسان در داخل و خارج کشور، در سراسر نقاط زمین، روزها و هفته‌ها و ماه‌های متوالی در بلند کردن پیام جنبش روشنایی سهم گرفتند. با همین نگاه، قصه‌ی جنبش روشنایی از قصه‌ی «قیام تبسم» متفاوت‌تر، پیچیده‌تر و تأمل‌انگیزتر است. وقفه‌ی یک‌هفته‌ای که در جریان نشر «اشکی بر گونه‌ی سخن» ایجاد شد، به نحوی رعایت فاصله‌ی این دو رویداد نیز است.

از روز شنبه، ۳۰ سنبله‌ی ۱۳۹۸، «روایت» جنبش روشنایی را آغاز خواهم کرد. در «قیام تبسم» رویکرد کرونولوژیک داشتم و با لحظه‌ها و نشانه‌ها گام به گام حرکت می‌کردم تا آن سه روز پرماجرا، از ساعت شش صبح روز دوشنبه هجدهم عقرب تا ساعت ۱۲ ظهر روز پنج‌شنبه، بیست و یکم عقرب را بازخوانی کنم. روایت جنبش روشنایی را با رویکرد متفاوتی در پیش خواهم گرفت. در این روایت، یکی از پیچیده‌ترین و عمیق‌ترین تجربه‌های سیاسی جامعه را در برابر خود داریم که هم نشان‌دهی اثرات و هزینه‌های آن به تأمل و درنگی محتاطانه و مسؤولانه نیاز دارد و هم ترسیم دورنمایی که از این جنبش برای جامعه باز شده است، مستلزم دقت و برخورد مسؤولانه‌تری است.

انتظارم این است که در روایت جنبش روشنایی، گره‌هایی زیاد از زبان‌هایی زیاد باز شود و این روایت، به اندازه‌ی خود جنبش روشنایی، در وسعتی جهانی انجام یابد. من در روایت خود از جنبش روشنایی از احکام کلی و جزمی اجتناب خواهم کرد؛ اما به هیچ صورت، عاری از حکم و قضاوت نیز نخواهم بود. این روایت مشحون خواهد بود از ادعاهای تلخ و گزنده‌ای که برای خیلی از فعالان یا ناظران جنبش روشنایی، الزام سخن گفتن را مطرح خواهد کرد.

انتظار داشتم چند نفر قبل‌تر از من، و حتا قبل‌تر از خادم‌حسین کریمی، لب باز می‌کردند و روایت می‌کردند: کریم خلیلی، محمد محقق، سرور دانش، احمد بهزاد و داوود ناجی، در صدر این فهرست قرار دارند که هر کدام، در باور و ادعای من، هم نقش مهمی در جنبش روشنایی و سمت‌وسو یافتن آن بازی کردند و هم هزینه‌های سنگین و کمرشکنی را بر خود و جامعه تحمیل کردند. به همین ترتیب، انتظار داشتم برخی از نخبگان دانشگاهی جامعه که مدارک معتبر علمی در حد دکترا و ماستری از رشته‌های علوم سیاسی و حقوق و جامعه‌شناسی و مدیریت تحول را روی دست دارند و بر ستیج‌های تدریس دانشگاهی نیز ایستاده اند، این دو رویداد تاریخی – مخصوصا جنبش روشنایی – را تحلیل و بازخوانی می‌کردند. با دریغ، هیچ یک از این انتظارات برآورده نشد.

با اعلامیه‌ی استعفای احمد بهزاد از عضویت در شورای عالی مردمی جنبش روشنایی و بازخورد آن در صفحات اجتماعی، آخرین صفحه‌ی جنبش روشنایی نیز برگشت خورد و با تعبیری تلخ‌تر، «آخرین میخ بر تابوت این جنبش» کوبیده شد. حالا نه رازی باقی مانده است که از افشاشدن آن بیمی خلق شود، نه شخصیت کاغذپیچی است که چهره‌اش تخریب شود، نه خاطر زودرنجی است که به خاطر سخنی مکدر شود و نه گلایه‌ای است که گویا این سخن فرصت فلان کار را از جنبش روشنایی یا فعالان سخت‌کوش و هدف‌مند آن سلب کرد.

اکنون، به تعبیر ماندگار اخوان ثالث:

مشت‌های آسمان‌کوب قوی

وا شدند و گونه‌گون رسوا شدند

یا نهان سیلی‌زنان یا آشکار

کاسه‌ی پست گدایی‌ها شدند

شتاب زمان و زمانه‌ی ما نیز مجال درنگ و توقفی بیشتر را نمی‌دهد. کار من در روایت جنبش روشنایی، به هیچ معنا کار ناب و تازه و منحصربه‌فردی نیست. حرف تازه و نکته‌ی ناگفته‌ای نیز ندارم. قبل از من تمام این حرف‌ها در صفحات مجازی و سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها، به صورت‌های مختلف نشر شده و در دسترس همگان قرار دارند. قبل از من، کسانی دیگر مانند اسدالله سعادتی، خادم‌حسین کریمی و داکتر حفیظ شریعتی نیز کتاب‌هایی را به نشر رسانده اند که حاوی گوشه‌هایی از حقایق در مورد جنبش روشنایی اند. من شاید از علاوه کردن قطعه پاره‌هایی دیگر در کنار این حقایق، تلاش کنم تصویر تازه‌تر و متفاوت‌تری پدید آرم تا برای خواندن متن جنبش روشنایی به عنوان غنی‌ترین تجربه‌ی هم‌نسلانم در نیمه‌ی اول قرن بیست‌ویکم، مجال بهتری فراهم کند.

به هر حال، این قصه را از روز شنبه، ۳۰ سنبله، در همین صفحه از «صبح کابل» پی خواهم گرفت.